ازکردستانِ دلم برای فرزاد کمانگر و یاران به خون خفتهاش که به همراه بیشمارانی دیگر در
زمان مسئولیت قضایی آیت الله شاهرودی به خاک افتادند .این شعر در همان زمان
نوشته شد. امروز در برلین اعتراض علیه
شاهرودی ست. گویا مادر ریحانه جباری نیز در برلین است.
رضا مقصدی
رضا مقصدی
ای آتشِ گُداخته! ای کُرد!
زيبايیِ ترانهی جاری!
اين شعر را برای تو می گويم.
زيبايیِ ترانهی جاری!
اين شعر را برای تو می گويم.
ديشب شکوهِ عاطفهات را گريستم.
با جانِ شاعرانه ترين لحظه های تو
تا اوجِ عاشقانه ترين واژه، زيستم.
تا اوجِ عاشقانه ترين واژه، زيستم.
وقتی که در برابرِ فريادِ بامداد
چشم تو از سپيده، سخن گفت
ديدم چه عاشقانه، چه زيبا
خورشيد را به شانهی فردا گذاشتی.
چشم تو از سپيده، سخن گفت
ديدم چه عاشقانه، چه زيبا
خورشيد را به شانهی فردا گذاشتی.
شادابیِ شقايقِ عاشق!
اين شعر را برای تو می گويم
با يک مدادِ تلخ ِ تپنده
با يک مدادِ درد، که میگويد:
اين شعر را برای تو می گويم
با يک مدادِ تلخ ِ تپنده
با يک مدادِ درد، که میگويد:
از سينهی صميمیِ لاهيجان
تا گريهی ستارهی کردستان
تنها
يک
آه
فاصله ست.
تا گريهی ستارهی کردستان
تنها
يک
آه
فاصله ست.
ای آتشِ گُداخته ! ای کُرد!
ميراث دارِ شعلهورِ شورِ سر بلند !
ميراث دارِ شعلهورِ شورِ سر بلند !
من گيلکم
بوی بهار نارنج
در لابلای واژهی سبزم چکيده است.
آنسان که در ترانهات، چشمِ زمانهام
زيبا تر از صدای تو شعری نديده است.
بوی بهار نارنج
در لابلای واژهی سبزم چکيده است.
آنسان که در ترانهات، چشمِ زمانهام
زيبا تر از صدای تو شعری نديده است.
بگذار از طراوت ِ سبزينههای چای
در جانِ بيقرار وُ دلِ چاک چاک ما
يک شاخه گل، به نام تو بگذاريم.
در جانِ بيقرار وُ دلِ چاک چاک ما
يک شاخه گل، به نام تو بگذاريم.
بگذار "عشق" را
در آخرِ کلام تو بگذاريم
در آخرِ کلام تو بگذاريم
کلن ۲۲ ارديبهشت ۸۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر