PARTOW, Literature, Art & Culture

This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۴۰۲

خاطرات من: بخش هشتم، چاپ و توقیف اولین کتاب شعرم، گرفتن لیسانس، کار در فرهنگ و هنر

سندباد سپانلو در سه سالگی
 با آزادی سپانلو از زندان، زندگی معمول ما دوباره آغاز شد. سندباد 3 ساله از دیدن پدرش بسیار خوشحال بود. گاه سپانلو او را برای گردش به بیرون می‌بُرد. روزی پس از بازگشت از گردش کوتاهی در بلوار الیزابت (اسم امروزش را نمیدانم)، سپانلو گفت: "برای نخستین بار حس کردم فرزند دارم." گرچه از شنیدن چنان سخنی خوشحال شده بودم، اما دلخوری‌ام از بی‌خبری سپانلو از وجود فرزندش برای سه سال، از بین نمی‌رفت.

چهارشنبه، اسفند ۲۳، ۱۴۰۲

خاطرات من: بخش هفتم، زمینه‌های شکل‌گیریِ دورۀ اول کانون نویسندگان ایران، زندانی شدن محمدعلی سپانلو

تصویر برخی از نویسندگان و شاعران دوره اول و دوم کانون نویسندگان ایران

ضرورت تشکیل کانونی برای نویسندگان و شاعران ایران از حدود دهه 40 خورشیدی میان نویسندگان، شاعران، مترجمین و هنرمندان، کم و بیش مطرح بود. زمینه‌های شکل‌گیریِ کانون به سال 1345، برمیگردد. تا آن زمان، ناشرین کتاب را چاپ و منتشر میکردند. ممکن بود بعد از انتشارِ، به این بهانه که کل کتاب یا برخی قسمت‌های آن  با سیاست‌های وقت، منافات دارد، کتاب را جمع می‌کردند و نه تنها نویسنده که ناشر نیز با مشکلاتی روبه رو میشد.  

یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۴۰۲

خاطرات من: بخش ششم، بازی در فیلم سینماییِ آرامش در حضور دیگران


  آفیش فیلم سینمایی آرامش در حضور دیگران ساختۀ ناصر تقوایی

تقوایی از چند بازیگر حرفه‌ای چون زنده یادان اکبر مشکین، مسعود اسدالهی، مهری مهرنیا، و ثریا قاسمی که عمرش بلند باد، دعوت به بازی کرد. قرار شد من و زنده یادان منوچهر آتشی، محمدعلی سپانلو و علی نراقی، مجانی در فیلم او بازی کنیم. محل فیلمبرداری در خانۀ قدیمیِ زنده یاد سیروس طاهباز بود که با همسرش پوران و پسر نوزادشان که عمرشان بلند باد، در آن زندگی می‌کردند. آرامش... با پول بسیار اندکی که اعضاء "سینما هفت" (ناصر تقوایی و شش تن دیگر از رفقایش) تهیه کرده بودند، و همکاری رایگان دوستان و یاران تقوایی، در سال ۱۳۴۷ کلید خورد.

پنجشنبه، اسفند ۱۷، ۱۴۰۲

یادداشتی بر اهمیت خاطره نویسی، بویژه زنان، در ادبیات فارسی، از رکسانا حمیدی

اخیراً خانم رکسانا حمیدی نویسنده رمان و پژوهشگر ادبیات و فرهنگ، در یادداشتی در فیس بوک خود، به اهمیت خاطره نویسی در ادبیات فارسی اشاره نموده است. جالب توجه است که در متن خود از خاطره نویسی اخیر من هم یاد کرده است.

یکشنبه، اسفند ۰۶، ۱۴۰۲

خاطرات من: بخش چهارم، ازدواج

مراسم عقد کنان من و زنده یاد محمدعلی سپانلو در اول مهرماه 1344، در منزل ما در تهران، پیچ شمیران

هنوز دیپلم دبیرستان را نگرفته بودم که شنیدم سپانلو که پس از گرفتن لیسانس حقوق به سربازی رفته بود، با پایان خدمتش به تهران برگشته است و در دیداری که با پیام داشته مرا از او خواستگاری کرده است.

چهارشنبه، اسفند ۰۲، ۱۴۰۲

خاطرات من: بخش سوم، نوجوانی و جوانی

در 12 سالگی در کلاس خانم میرفندرسکی، نخستین جایزۀ ادبی خود، یک جلد گلستان سعدی 
را  از مدیر دبیرستان خسرو خاور، خانم شامبیاتی دریافت کردم.   

12 ساله بودم که عمویم سرهنگ علی اکبر علا، رئیس شهربانی بابلسر که یکبار ازدواج کرده و جدا شده بود و فرزندی هم نداشت، نزد ما آمد و ماندگار شد. او با دیدن شرایط محل، و ملاحظۀ بزرگ شدن ما و بویژه رشد زودرس من، به مادرم و بخصوص پدرم قبولاند که باید از این مکان برویم.

یکشنبه، بهمن ۲۹، ۱۴۰۲

خاطرات من: بخش دوم، کودکی و نوجوانی

پیام، سیام، پرتو، پروانه در منزل مادر بزرگ مادری در سنگلج در سال 1330

 از کودکی بی آن که کسی از من خواسته باشد از خواسته‌های خود صرفنظر میکردم، به دیگران میرسیدم تا فضا را آرام نگه دارم. از دعوا و مرافعه های پایان ناپذیر پدر و مادرم، بیزار بودم. سعی میکردم عهده دار کارهای پدرم باشم، تا مادرم فرصت استراحت داشته باشد. امروز فکر میکنم تحمل رنج‌هایی که از جسم و جانم بیشتر بود، همه از ترسی می‌آمد که ‌ریشه در دعواهای پدر و مادر و سرزنش‌ها و خرده‌گیری‌های مادرم داشت.

چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۴۰۲

خاطرات من: بخش اول، مقدمه، پدر، مادر، کودکی

امروز 14 فوریه 2024، Valentine's Day، روز تولد پسر دلبند درگذشته ام سندباد سپانلوست. همراه عده ای از فامیل و دوست، به دیدار سندباد در اِل تورو مموریال پارک، رفته بودیم تا سالروز تولدش را با او باشیم. تولد فرزندی که چهار ماه پیش در تاریخ 18 اکتبر 2023 بخاطر سکتۀ ناگهانی قلبی در اثر بیماری قند، او را از دست دادم. مقبره اش نزدیک مقبرۀ مادر عزیزم اقدس منوچهری است. مادر بزرگی که همه جسم و جانش، در گرو نوۀ اولش، سندباد بود.

جمعه، دی ۲۲، ۱۴۰۲

میز گرد، زبان و نوشتار زنانه، برگرفته از سایت رادیو زمانه

ف. اکبری – با حضور فرشته مولوی، شهرنوش پارسی‌پور، پرتو نوری علا و احمد خلفانی، به ویژگیِ نوشتار زنانه پرداختیم و نشانه‌هایی از جنبش‌های اجتماعی زنان ایران در ادبیات داستانی را جست‌وجو کردیم.

سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۴۰۲

شهرزاد، به یاد برادرش سندباد، همراه متن کوتاهی، ویدیویی تهیه کرده است.


شهرزاد با درست کردن ویدیوی زیر، یاد داشت کوتاهی به یاد برادرش سندباد نوشت.

پنجشنبه، آذر ۲۳، ۱۴۰۲

درگذشت ناگهانی پسر عزیز و نازنینم، سندباد سپانلو


شب، هجدهم اکتبر، وقتی به فرزند اولم، پسر نازنینم، سندباد سپانلو که هم خانه اش هستم، شب بخیر گفتم، حالش بسیار خوب بود، روی صندلی مقابل میز تحریرش نشسته بود، با کامپیوتر کار میکرد و سیگار میکشید، جوابم را به مهربانی داد.

چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۴۰۲

من با رفیق منتظرم، تاریخ، شعر، به یاد سندباد، اسماعیل نوری علا


 من با رفیق منتظرم، تاریخ

از هر دری سخن دارم / می گویم اش که بنویس / از روزگار گیجاگیج

سه‌شنبه، آذر ۱۴، ۱۴۰۲

در سوگ سندباد، خاطره، نیلوفر بیضایی

 

خبر کوتاه بود. سندباد سپانلو درگذشت. او فرزند مشترک پرتو نوری‌علا و محمدعلی سپانلو، برادر شهرزاد سپانلو و همبازی دوران کودکی من بود که خاطرات بخش مهمی از زندگی‌ام با او تقسیم شده و حالا او که فقط یک‌ماه از من کوچک‌تر بود، دیگر نیست.