This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

پنجشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۹۷

یادی از یک شاعر فرهیخته؛ اصغر واقدی / همراه با دستخط شاعر / نوشتۀ ملیحه تیره گل

                           ملیحه تیره گل، همسرش اردشیر عطائی، اصغر واقدی
اردشیر- همسرم- تعهد داده بود که پس از فارغ­التحصیلی از دانشسرای عالی، 5 سال «خارج از مرکز» خدمت معلمی کند. وقتی معلم شد، ما ازدواج کرده بودیم و یک پسر بچه­ به نام رامین هم تازه به دنیا هدیه داده بودیم. «خارج از مرکزِ» اردشیر کرمانشاه بود. رفتیم و آن جا خانه کردیم، تا 14 سال از بهترین دوره­ی جوانی مان در این شهر طی شد. سال اول هر دو- با نام­های «آقای عطائی» و «خانم عطائی»- در دبیرستانی به نام «شیرین» درس دادیم.                                                                        
یکسال بعد  من به دبیرستان «آزرم» منتقل شدم. در این دبیرستان بود که با شاعری آشنا شدم که انگار او هم تازه به کرماشاه منتقل شده بود. او مردی کم صحبت بود اما پرسشی که درباره­ی ادبیات فارسی از او می­شد، پاسخ­های مفصل و کشداری به دنبال داشت. من هم در ساعت های «تفریح» مرتب او را سئوال­پیچ می­کردم؛ و کلی از او می­آموختم. به یاد دارم که وقتی خبر تصادف و درگذشتِ فروغ فرخزاد پخش شد، من و او در دفتر دبیرستان پیرامون این خبر، و پیرامون شعر فروغ کلی سخن گفتیم. به یاد دارم وقتی یکی از همکاراِنِ زنِ ما، گفت: «این همه مرثیه برای یک زن فاحشه لازم نیست»، من و جناب واقدی از جا جستیم و چیزی نمانده بود که دفتر دبیرستان به میدان جنگ تبدیل شود؛ که مدیر نازنینِ دبیرستان- «خانم جهانسوز»- وسط پرید و غائله را خواباند. 

درست است که من پیش از تبعید متنی منتشر نکرده بودم، و تا در ایران بودم به نام شاعر یا نویسنده شناخته نمی­شدم. اما چنین شد که همین آقای شاعر- به نام گرامیِ «اصغر واقدی»- نخستین نقد را بر دست­نوشته­ی دفتر شعرم نوشت. این همان شعرهائی بود که سه دهه بعد به همت همسرم دکتر عزیز عطائی و دوست خانوادگی­مان دکتر محمدرضا قانون­پرور (استاد دانشگاه تگزاس)، در دفتر «از خفای خود»  توسط انتشارات مزدا در امریکا منتشر شد (1366/ 1987).

امروز، 7 فوریه 2019، پس از یک سال بیماری­ی من، و سه سال بیماریِ همسرم  (سکته)، رفتیم به سراغ پرونده­ای که از گذشته­هامان داریم. در میان همه­ی آن مدارکِ باطله، دفتر دست نوشته­ای را پیدا کردم از شعرهای آن زمانی­ی خود، و متن جناب اصغر واقدی بر آن­ها. تاریخ این متن/ نقد، 21/ 12/ 1345 است.  

از پسرم خواستم که از آن سه صفحه،­ عکس (پی دی اف) بگیرد. حالا که این متن را می­خوانم، بهتر می­فهمم که جناب واقدی  از همان دوران جوانی تا چه میزانِ قابل توجهی با گوهرهای درونیِ شعر آشنا بوده است. و «عیب» وُ «حُسن»ی را که در نوشته­های من دیده، چه بی­تعارف و بی­پرده بیان داشته است. همین جا، وامش را به گردن می­گیرم و از او سپاس­گزاری می­کنم.
من حالا می­دانم که این شاعر در تبعید به سر می­برد. اما نمی دانم در کجای این سیاره زندگی می­کند؛ از انتشارِ یک دفتر شعر او خبر دارم، اما نمی­دانم  بعد از آن، چند دفتر شعر از او منتشر شده است. امیدوارم هر جا که هست، تندرست و شادمان باشد.  این هم عکسی از خط این شاعر/ منتقد، که پیوست کرده ام.    
ملیحه تیره گل
7/ فوریه 2019/ 18 بهمن 1397




دستخط زیر پاسخ آقای واقدی به انتشار مقاله خانم تیره گل است به تاریخ امروز


تارنمای پرتو،


اصغر واقدی، شاعر دهۀ 1340 معاصر ایران است. از او چندین دفتر شعر چاپ و منتشر شده است. اشعار دفاتر شعر اصغر واقدی، اکثراً غزل و اشعار آزاد است. او مجموعه شعر "آواز عاشقان قدیمی" که اشعار سروده شده در کرمانشاه، تهران و قزوین، 1351 -1341 را در خود دارد، با نقل قولی از برشت آغاز می‌کند: "نیک میدانیم که/ کینه بر ضد دنائت و پستی / چهره ما را زشت می‌کند و خشم بر ضد بیدادگری، صدایمان را خشن. / افسوس، ما که می خواستیم زمین را آماده مهربانی کنیم/ خود نتوانستیم مهربان بشویم./ اما شما، وقتیکه زمانه فرزانه شد/ وقتی که آدمی یاور آدمی شد/ با گذشت از ما یاد کنید." 

شعر اصغر واقدی با احاطه به مسائل سیاسی - اجتماعی، و آگاهی از لطافت عشق، مهربان و کم و بیش امیدوار کننده است. ما صدای او را در هشتمین شب، از ده شب شعر انجمن فرهنگی گوته، انجمن مشترک ایران- آلمان، در مهر 1356 می‌شنویم که 9 شعر از اشعار سیاسی – اجتماعی خود را برای جمع می‌خواند. واقدی در حال حاضر همراه همسر مهربانش فریده رضائی در شهر دنور از ایالت کلرادو زندگی می‌کند و فرزندان، نوه‌ها و نتیجه‌ها به زندگی آنان رونق بیشتر بخشیده‌اند.

هیچ نظری موجود نیست: