اردشیر- همسرم- تعهد داده بود که پس از فارغالتحصیلی
از دانشسرای عالی، 5 سال «خارج از مرکز» خدمت معلمی کند. وقتی معلم شد، ما ازدواج
کرده بودیم و یک پسر بچه به نام رامین هم تازه به دنیا هدیه داده بودیم. «خارج از
مرکزِ» اردشیر کرمانشاه بود. رفتیم و آن جا خانه کردیم، تا 14 سال از بهترین دورهی
جوانی مان در این شهر طی شد. سال اول هر دو- با نامهای «آقای عطائی» و «خانم
عطائی»- در دبیرستانی به نام «شیرین» درس دادیم.
یکسال بعد من به دبیرستان «آزرم»
منتقل شدم. در این دبیرستان بود که با شاعری آشنا شدم که
انگار او هم تازه به کرماشاه منتقل شده بود. او مردی کم صحبت بود اما پرسشی که
دربارهی ادبیات فارسی از او میشد، پاسخهای مفصل و کشداری به دنبال داشت. من هم
در ساعت های «تفریح» مرتب او را سئوالپیچ میکردم؛ و کلی از او میآموختم. به یاد
دارم که وقتی خبر تصادف و درگذشتِ فروغ فرخزاد پخش شد، من و او در دفتر دبیرستان
پیرامون این خبر، و پیرامون شعر فروغ کلی سخن گفتیم. به یاد دارم وقتی یکی از
همکاراِنِ زنِ ما، گفت: «این همه مرثیه برای یک زن فاحشه لازم نیست»، من و جناب
واقدی از جا جستیم و چیزی نمانده بود که دفتر دبیرستان به میدان جنگ تبدیل شود؛ که
مدیر نازنینِ دبیرستان- «خانم جهانسوز»- وسط پرید و غائله را خواباند. درست است که من پیش از تبعید متنی منتشر نکرده بودم، و تا در ایران بودم به نام شاعر یا نویسنده شناخته نمیشدم. اما چنین شد که همین آقای شاعر- به نام گرامیِ «اصغر واقدی»- نخستین نقد را بر دستنوشتهی دفتر شعرم نوشت. این همان شعرهائی بود که سه دهه بعد به همت همسرم دکتر عزیز عطائی و دوست خانوادگیمان دکتر محمدرضا قانونپرور (استاد دانشگاه تگزاس)، در دفتر «از خفای خود» توسط انتشارات مزدا در امریکا منتشر شد (1366/ 1987).
امروز، 7 فوریه 2019، پس از یک سال بیماریی من، و سه سال بیماریِ همسرم (سکته)، رفتیم به سراغ پروندهای که از گذشتههامان داریم. در میان همهی آن مدارکِ باطله، دفتر دست نوشتهای را پیدا کردم از شعرهای آن زمانیی خود، و متن جناب اصغر واقدی بر آنها. تاریخ این متن/ نقد، 21/ 12/ 1345 است.
از پسرم خواستم که از آن سه صفحه، عکس (پی دی اف) بگیرد. حالا که این متن را میخوانم، بهتر میفهمم که جناب واقدی از همان دوران جوانی تا چه میزانِ قابل توجهی با گوهرهای درونیِ شعر آشنا بوده است. و «عیب» وُ «حُسن»ی را که در نوشتههای من دیده، چه بیتعارف و بیپرده بیان داشته است. همین جا، وامش را به گردن میگیرم و از او سپاسگزاری میکنم.
من حالا میدانم که این شاعر در تبعید به سر میبرد. اما نمی دانم در کجای این سیاره زندگی میکند؛ از انتشارِ یک دفتر شعر او خبر دارم، اما نمیدانم بعد از آن، چند دفتر شعر از او منتشر شده است. امیدوارم هر جا که هست، تندرست و شادمان باشد. این هم عکسی از خط این شاعر/ منتقد، که پیوست کرده ام.
ملیحه تیره گل
7/ فوریه 2019/ 18 بهمن 1397
تارنمای پرتو،
دستخط زیر پاسخ آقای واقدی به انتشار مقاله خانم تیره گل است به تاریخ امروز
تارنمای پرتو،
اصغر واقدی، شاعر دهۀ 1340 معاصر ایران است. از او چندین دفتر شعر چاپ
و منتشر شده است. اشعار دفاتر شعر اصغر واقدی، اکثراً غزل و اشعار آزاد است. او مجموعه شعر "آواز عاشقان قدیمی" که اشعار سروده شده در کرمانشاه،
تهران و قزوین، 1351 -1341 را در خود دارد، با نقل قولی از برشت آغاز میکند: "نیک
میدانیم که/ کینه بر ضد دنائت و پستی / چهره ما را زشت میکند و خشم بر ضد
بیدادگری، صدایمان را خشن. / افسوس، ما که می خواستیم زمین را آماده
مهربانی کنیم/ خود نتوانستیم مهربان بشویم./ اما شما، وقتیکه زمانه فرزانه شد/
وقتی که آدمی یاور آدمی شد/ با گذشت از ما یاد کنید."
شعر اصغر واقدی با احاطه به مسائل سیاسی - اجتماعی، و آگاهی از لطافت عشق، مهربان و کم و بیش امیدوار کننده است. ما صدای او
را در هشتمین شب، از ده شب شعر انجمن فرهنگی گوته، انجمن مشترک ایران- آلمان، در
مهر 1356 میشنویم که 9 شعر از اشعار سیاسی – اجتماعی خود را برای جمع میخواند. واقدی
در حال حاضر همراه همسر مهربانش فریده رضائی در شهر دنور از ایالت کلرادو زندگی میکند
و فرزندان، نوهها و نتیجهها به زندگی آنان رونق بیشتر بخشیدهاند.
۱ نظر:
شعر زیبایی با صدای جناب آقای امیر رسایی شنیدم و بعد از جستجوی نام ترانه سرا جناب اقای واقدی، به این صفحه رسیدم. ممنون از اطلاعات. خدا حافظ و نگهدار هنرمند گرامی و خانواده اشان.
ارسال یک نظر