This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

چهارشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۹۵

قطارِ لنین / شعر به دو زبان فارسی و انگلیسی / مجید نفیسی

وقتی دانست ایرانی هستم / از انقلاب سخن گفت / و گروگانگیری را ستود. / اما وقتی گفتم همسرم به جرم ارتداد، تیرباران شده ...

قطار لنین

و ناگهان او را دیدم
در قطاری که شبانه
از آلبانی به شیکاگو می
رفت.
من از کانادا میآمدم
و افسونِ دخترِ کُبِکی
هنوز با من بود.
نزدیک دریاچه
ی مرزی شامپلین
بلوطی کهن، راه را بر ما بست.
هر دو از قطار پیاده شدیم
و او در زیرِ تگرگ
از هیولای ترسناکی سخن گفت
که در دریاچه
ی شامپلین زندگی میکند
و مانند لِویاتانِ کتاب ایوب
کسی را یارای برابری با او نیست.
در تاریکی، جای خالی را شناختم
و پرسیدم: "ایز دیس تِیکِن؟"*
صدایی بلند گفت: "نُ!"*
چهره
اش را نمیدیدم
اما در صدایش
قاطعیت یک کشیش نهفته بود.
در برابر هر پرسش من
دکمه
ی چراغ را میفشرد
نقشه
ی راههای قطار را میگشود
و با دقتی تمام
انگشتش را روی آن می
گذاشت.

وقتی دانست ایرانی هستم
از انقلاب سخن گفت
و گروگانگیری را ستود.
اما وقتی گفتم همسرم
بجرم ارتداد تیرباران شده
تنها به امیر افغان اشاره کرد
که استالین در هزار و نهصد و بیست و چهار او را
ضد امپریالیست خوانده بود.*
 
مسافران همه خواب بودند
و تنها صدای او تاریکی را می
شکافت.
کتابداری بود بازنشسته
عضو حزب کمونیست آمریکا.
گورباچُف را خائن می
خواند
و داشت به مینیاپولیس می
رفت
تا در نشستی شرکت کند.
در روشنایی کمرنگ بامداد
صدایی از بلندگو گفت:
"وِیک اپ! وِیک اپ!
اِسمل دِ کافی! اِسمل دِ کافی!"*
او در پچپچه
ی بامدادی گم شد
اما کتابش را جا گذاشت.
در شیکاگوی بادی پیاده شدم
و قطاری را گرفتم
که به کالیفرنیای آفتابی می
رفت.
کنار پنجره کتابش را باز کردم:
"لِویاتان" فلسفه ی سیاسیِ هابز
که در آن، افراد برای گریز از آشوب
از آزادی
های فردی میگذرند
و خود را به هیولای حاکمیت می سپرند.
"آیا می توانی لویاتان را به قلاب کِشی
و زبانش را با طناب ببندی؟
آیا می توانی در بینی اش ریسمان کِشی
یا آرواره
اش را با نیزهای سُفت کنی؟
اگر دست بر او نِهی
پیکاری فراموش ناشدنی خواهی داشت
که هرگز تکرارش نخواهی کرد.
امید به مهارش بیهوده است
چرا که هیبتش تو را می
گیرد."*
سرانجام در کوههای پُربرفِ راکی
کتاب را بستم و پنجره را گشودم
و از بوی زردکوه آکنده شدم.
خواننده!
اکنون که این شعر را می
نویسم
از شکست کودتای اوت در روسیه
نزدیک به یک ماه می
گذرد.
من در این روزها
پیوسته به فکر قطاری بوده
ام
که لنین را با لباس مُبدّل
از فنلاند به روسیه بُرد
تا انقلاب اکتبر را رهبری کند
و قدرت دولتی را بدست گیرد.
شاید شبح او هنوز هم
در قطارهای شبانه
از این سو به آن سو می
رود
تا به مسافرانی که پیاده می
شوند
گوشزد کند که راهِ قدرت
همچنان ادامه دارد.

مجید نفیسی
نوزدهم سپتامبر ۱۹۹۱

* "آیا این جا گرفته شده؟"
* "نه!"
* ژوزف استالین: "مبانی لنینیسم"، بخش ششم "مساله ی ملی"
* "بیدار شو! قهوه را بو کن!"
* کتاب مقدس, ایوب ۴۱: ۱,۲,۸ و ۹.


Lenin Train



And suddenly

I saw him

On a train at night

.Going from Albany to Chicago

I was coming from Canada
And the charm of a Quebecer girl
.Was still with me
Near Lake Champlain on the border
.An old oak blocked our way
We both got off the train
And she in the hail
Told me of a fearful monster
Who lives in Lake Champlain
"And like the leviathan in the “Book of Job
.No one can be equal to him
I found an empty seat in the darkness
?”And asked: “Is this taken
A voice said loudly: “No
”!I did not see his face
But in his voice
.He had the decisiveness of a priest
At each of my questions
,He would push the light button
Spread a map of train tracks
And with perfect precision
.Put his finger on the map
When he understood I am Iranian
He spoke of the Revolution
.And praised the hostage-taking
But when I said, my wife
Was executed for apostasy
He only alluded to Emir of Afghanistan
Who was called “anti-imperialist
.*By Stalin in 1924
Passengers were all asleep
.And only his voice pierced the darkness
He was a retired librarian
.A member of the American Communist Party
He called Gorbachev a traitor
And was going to Minneapolis
.To take part in a meeting
At the pale light of dawn
:A voice said from the speaker
“Wake up! Wake up"
"!Smell the coffee! Smell the Coffe”
He got lost in the morning hustle
But left behind his book
I got off at windy Chicago
And took the train
.Going to sunny California
:At the window, I opened his book
Leviathan”, the political philosophy of Hobbes"
In which individuals escaping anarchy
Give away their personal freedoms
And surrender them to a sovereign monster.
“Can you pull in the leviathan with a fishhook
?Or tie down his tongue with a rope
Can you put a cord through his nose
?Or pierce his jaw with a hook
.If you lay a hand on him
!You will remember the struggle and never do it again
.Any hope of subduing him is false
.”*The mere sight of him is overpowering
Finally in the snowy Rockies
I closed the book and opened the window
.*And was filled with the scent of Zardkooh Mountain
!Reader
Now that I am writing this poem
Almost a month has passed
.Since the defeat of the August coup in Russia
During these days
I have been constantly thinking of the train
Which brought Lenin in disguise
From Finland to Russia
To lead the October Revolution
.And take the state power
Perhaps his ghost is still
Going from one place to another
On trains at night
To remind descending passengers
That the path to power

 .Still goes on

Majid Naficy
September 19, 1991
* Joseph Stalin “Foundations of Leninism”, VI “National Question” 1924
* “Book of Job” 41: 1, 2, 8and  9
* A mountain in Bakhtiari, Iran



۱ نظر:

عادل بیابانگرد جوان گفت...

هر وقت به مجید نفیسی زنگ می زنم و می پرسم مجید جان در چه حالی ؟ می گوید دارم شعر تعمیر می کنم ! بله مجید نفیسی شاعری است که شعر برایش زندگی است ، گاه چند روز سر یک واژه شعرش تامل می کند ، نظر دیگران را می پرسد ، تبار واژه را در متون مختلف جستجو می کند و سرانجام به این نتیجه می رسد که آیا این واژه مناسب شعرش است یا نه . شعر نفیسی به نظر من گاه امکانات تازه ای را در زبان شعر فراهم آورده اما شعرش علی رغم سادگی ظاهر ، سهل ممتنع است و قابل تقلید نیست .
شعر " قطار لنین " از شعرهای قدیمی اوست که این روزها دوباره "تعمیر"ش کرده و امروز منتشرش کرده است . به نظرم من این شعر یکی از بهترین آثار نفیسی است . شعری چند لایه با ارجاعات متعدد به متون مختلف . با این که شعر در مرزی حرکت می کند که به راحتی می توانست جامه شعار بر تن داشته باشد اما هوشیاری نفیسی و استفاده به جایش از تاریخ ، اسطوره ، مذهب و متون فلسفی و جامعه شناختی و خاطرات شخصی سبب شده که شعری چند لایه و تاثیرگذار پدید آید .