1-برای ابراهیم
عالی پور
من دوبار مُردم /
یکبار وقتی که به دنیا آمدم / یکبار وقتی که زندگی میکردم!
2-"اين كتاب"
زيرپوستهای
كه سال میگذشت
يك ترن ايستاده
بود
صداهايي شنيده
نمي شد
ريلهايي
گم شده بود!
اين كتاب
ازتصاويریست كه
به آينده میرسد
اما درحوالي
گذشته
گم شده بود!
بعد به آب زد
ودستاش گرفت
آن سوی پل
خودش راهم جا گذاشت
رسيده بود پلهای
كه پلههای
دیگری
و پرسشی
كه پرسشهای
ديگری
ماراتن كه شروع
شد
به انتهای دلی
شكسته رسيد
واين ابتدای
شكستنهای ديگری بود:
حضرت آقا!
من میتوانم
رسيدش امضاء كنم
اما به كاغذ كه
میرود
سطرسفيدی برمیدارد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر