فریدون معزی
مقدم، نویسنده، مترجم، روزنامه نگار، از اولین بنیانگزاران کانون نویسندگان ایران
و نویسندۀ کتاب خواندنیِ «سینما میهن» است که عنوان توضیحی آن «پرسههایی پیرامون
سینما، مدرنیته، ملاسالاری و توهم آزادی در ایران» محتوای آن را آشکار میکند.
تارنمای پرتو، برخی از این خاطرات خواندنی را به عنوان تکمله ای بر نوشته ناصر زراعتی، نقل میکند:
از راست: فریدون معزی مقدم، منوچهر نیستانی، مهرداد صمدی، غفار حسینی، سیروس طاهباز، اسماعیل نوریعلا
معزی در «یادداشتها»؛
«تکه پارههایی از زندگی و آثار و اعمال ضاله» مینویسد:
"وقتی
که من فستیوال کودکان را ـ بهپیشنهاد و خواست پرویز دوایی و دعوتِ مجدد خانم
لیلی امیر ارجمند - برای کار دائم در کانون پرورش- سالها بعد از نخستین همکاری ـ
آوردن سیرک مسکوـ میچرخاندم (دورههای ششم تا دوازدهم ـ دورههای ششم،
هفتم و هشتم ’مددرسانِ پرویز دوایی بودم که دبیر و مسئول این فستیوال
بود و من کاتالگ و برنامه و هم چنین خلاصه داستان نویس بودم برای کار صداگذاری ـ با
صدای منوچهر انورـ بر سر فیلمها و ترجمه متنها) و عضویت و دبیری در کمیته
انتخاب فیلم و...، عباس کیارستمی تازه اولین فیلم کوتاهاش را میساخت و به یاد
دارم روزی برای انتخاب شیوه حرکت دوربین خود در پلانسکانسی در «نان و کوچه» با
من هم مشورت کرد، شاید برای این که بداند من ’چند مَرده حلاجام‘ یا شاید
از روی تعارف و فروتنی و یا تظاهر بهفروتنی... تازه آشنا بودیم."
"چندین سال بعد، برای معرفیِ بهتر و مؤثرتر کارهای کانون پرورش با توجه بهطرح
مشکلات مراکز کانون در شهرستانها که دو مدیر این مراکز، نیو نابت و علی میرزایی
در جلسات کار مطرح کرده بودند و جذب بیشتر کودکان و نوجوانان بهاین نهاد پرورش
شهروندی و فرهنگی، دور از تبلیغاتِ دولتی، مدیر عامل کانون پرورش با من چارهاندیشی
کرد."
"طرحِ
معرفی سراسری و عمومی فعالیتهای کانون، برای جلب هر چه بیشتر کودکان و نوجوانان
به 130 مرکزِ کوچک و بزرگ (آنوقت) این بنیاد فرهنگی، بهمدد ساخت و پخش فیلمهای کوتاه
(سه تا پنج دقیقه) بهتعدادی کمابیش برابر با تعداد این مراکز و سفر بهتمام
استانها و با مشارکت خود کودکان و نوجوانان در هر مرکز ـ در برنامه کودکان یا
نوجوانان یا دیگر برنامههای مناسب در شبکه تلویزیون ملی ایران، از من است."
"مثل چند طرح
دیگر ـ از جمله طرح ایران برای سال جهانی کودک بهپیشنهاد یونیسف ـ طرحهایی که
غالباً اجرا کنندههای آن از مسبب آن بیخبر بودند، اما امضای من پای این طرحها
هست. ساختن این فیلمهای کوتاه چون کلاً جنبه غیرداستانی و مستند و آموزشیـتبلیغیـترویجی
داشت بهواحد سینمایِ آموزشی کانون محول شد که عباس کیارستمی میچرخاند. کیارستمی
پیش من آمد که آشی پختهای حالا خودت همت کن و نمونههایی بهدست بده که
کارگردانان جوانِ تازه از مدرسه درآمده، الگویی داشته باشند. خواستم مرا از این
کار معاف بدارد اما سرسختانه سماجت کرد و من سرانجام خواهش او را پذیرفتم."
"با همراهی
دو فیلمبردار و یک صدابردار سه چهار استان را زیر پا گذاشتیم. و این فیلمها
یعنی مستندهای گزارشی ساخته شد. تا آنجا که میشد من در این فیلمهای کوتاه، با
شرکت خود بچههای عضو کانون در شهر و دیار خودشان، میخواستم پدر و مادرها را
قانع کنم که مرکزهای کانون پرورش کودکان و نوجوانان ’مراکزفحشا‘ نیست، که خبر
داشتم در پارهای از شهرستانها خانوادههای سنتی نمیگذارند ’دختر‘ها به کانون
بروند... بر این بیست و چند فیلم سه چهار دقیقهای نامی از من نیست، یعنی نخواستم
از هیچکسی نامی باشد. مثل این بود که بخواهیم بر فیلمآگهیها ژنریک بیافزائیم.
تنها شعار مشترک پایانی این فیلمها عبارتی بود کمابیش چنین: ”کانون پرورش
کودکان و نوجوانان خانۀ شماست“. با بازدید از هر مرکز و ارزیابی بنیه و بضاعت
کودکان و نوجوانان عضو، سریعاً فکری را بهاجرا درمیآوردم."
"ضبط صدای مستقیم و الگوی تدوین را هم بعد از تدوینِ دو سه فیلم در
کنار تدوینگر، سپردم بهدست لایق «چنگیز صیاد» و لطف کارش را بهرغم اینکه
این فیلمها برای کانون ساخته میشد و «چنگیز صیاد» هم کارمند کانون بود از جیب
خود، یعنی از همان حقالبوق کارگردانی خود، جبران کردم، که کاری بود اضافه بر حجم
کار معمول برای تدوینکنندهها."
"امکان
فیلمسازی برای من در کانون، از روزی که میشد در کانون فیلم ساخت فراهم بود و
این برمیگردد بهیکی دو سال قبل از شروع فیلمسازی عباس کیارستمی: «نان و کوچه»
یا بهرام بیضائی: «عمو سبیلو» در کانون. من نمیخواستم ’حتماً‘ و بههر قیمتی فیلم
بسازم و اصولاً هم آنقدرها سودای فیلمسازی نداشتم، چرا که فکر میکردم سهیم شدنام
در کارهای دیگری که از دستام ساخته بود ولو ناچیز و بهقول رفقای تودهای مشربام،
’روبنایی‘، نتایج ماناتری در یک کشور در حال رشد دارد و درست هم فکر میکردم!"
"دوستی در
عالم شوخی، در گرماگرم فستیوالچیگری بهطنز و کنایه میگفت: ”شماها، یعنی من و
هژیر داریوش، فقط ده روز در سال مهم میشوید!“. دوستداران ترویج سینما در ایران
امثال فرخ غفاری، بهرامریپور، هوشنگ کاووسی، هژیر داریوش، پرویز دوایی...
و من کمترین (همۀ کسانی که برای ترویج سینما و اعتلای فرهنگ سینمایی در ایران
بیشتر دویدهاند تا فیلمسازی)، همه رفتهایم، اما آنها که بهفستیوالهای ما میآمدند
و بهکانون فیلم، آنها که نوشتهها و ترجمههای ما را خواندهاند و در کلاسهای
ما و یا در مجلسهای نطق و پطق و نقد و نظر ما نشستهاند، الان برای خود در حرفههای
این هنر و صنعت کسی هستند. فیلمخانهها و فستیوالها ماندهاند و مرکز سینمایی
کانون (بههمت ابراهیم فروزش) شماری از بهترین فیلمهای ایران را ساختهاست و از
مدرسههای رادیو تلویزیون، مرکز فیلمهای تجربی کانون (بههمت نورالدین زرین کلک)،
دانشکده هنرهای دراماتیک، هم فیلمساز و فیلمبردار حسابی کم فارغ التحصیل نشدهاند..."
تارنمای پرتو،:
کتاب بسیار خواندنی و ممتاز "سینما
میهن"، "پرسههایی پیرامون سینما، مدرنیته، ملاسالاری و توهم آزادی در
ایران" نوشته فریدون معزی مقدم را میتوانید در لینک زیر از آمازون دات کام
تهیه کنید:
https://www.amazon.com/Cinema- Mihan-Persian-Fereydoun- Moghadam/dp/918613132X
در قصل پنجم هشت مقاله ای که معزی درباره تاریخ و فعالیتهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که بهزبان انگلیسی بهسفارش دائرهالمعارف ایرانیکا در پنج شش سال پیش نوشته است نیز داستان این فیلمهای ترویجی آمده است:
http://www.iranicaonline.org/.../kanun-e-parvares-e-fekri...
See Translationhttp://www.iranicaonline.org/.../kanun-e-parvares-e-fekri...
۲ نظر:
یادمان باشد که این سینما میهن، در ضلع جنوب شرقی میدان حسن آباد قرارداشت و مالک آن آقای معتضدی بود که بسیار به سینما علاقه داشت و او نخستین بار دوربین های مخصوص فیلم برداری را به ایران آورده بود و نام او در تاریخ سینمای ایران آمده است.
من اورا بارها دیده بودم. آنها سه برادر بودند. یکی سرلشکر معتضدی که فرمانده لشکر فارس بود و در زمان او آتش سوزی بزرگی در لشکر فارس روی داد و مقادیربسیار زیادی اسلحه سوخت و ازبین رفت. مردی بود بسیارجدی ونسبتا تند اخلاق با عینکی ذره بینی و دورمشکی. برادر دیگر همین معتضدی صاحب سینما میهن بود. برادرسوم که ازهمه آنها نجیب تربود، حسن خان معتضدی بود که مردی بود بسیار نجیب ومودب و او پیشکار والاحضرت عبدالرضا شاهزاده بسیارنجیب و باسواد پهلوی بود که از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شده بود و همین حسن خان که درخیابان منوچهری کوچه ارباب جمشید می نشست، سبب شد که من روزی به کاخ سعد آباد رفتم و به صورت اتفاقی نیز والاحضرت عبدالرضا را که درباغ سعدآباد درحال قدم زدن بود دیدم.
معتصدی که عاشق سینما بود، خانه خود را به استودیوهای فیلم برداری اجاره داده و ازارباب جمشید نقل مکان کرد و رفته رفته خیابان ارباب جمشید تبدیل شد به هالیوود تهران که من بسیاری از هنرپیشگان سینما را درآنجا بارها وبارها دیده ام.
اینجادو فراز از «درآمد» مفصل کتاب «سینما میهن» را بدنبال ادآوری حضرت امام سن خوزهای را میآورم. کمابیش دهسالی در نوشتن فصلهای این کتاب (ضمن کار بیخوابی کشیده و پایان هفتهها را حرام کردهام در یادداشت برداری و فیش کشی).
« سینمامیهن ، انتخاب این نام بر این نوشته، بیشتر یادآوریاست تا حسرتخوری. بیداری و بیرونشدن از دنیای پسافتاده، درخودفرورفته، نیمگندیده و متعصبِ سنتی و بهاعتباری ’شرقی‘ و پیوستن به’امروز و اکنون‘ ـ و نه الزاماً غربیـ را بیشتر از هر بنیاد و نهاد اجتماعی بهسینما مدیونم. سینمامیهن اما، سالن نمایش فیلمیاست واقع در چهار راه حسنآباد تهران، که نویسنده، اولین فیلم داستانی زندگیاش را در بیش از نیمقرن پیش (1946ـ1325) دیدهاست...»
«...افزون بر این، سینمامیهن را گویا یکی از پیشکِسوتان سینما در ایران، زندهیاد، خانباباخان معتضدی بر پا داشتهاست و بههر حال باعث و بانی این آینهی جهاننما، در قعرِ آن ظلمآبادِ ته دنیای ما، او و مانندهای او بودند. پس انتخابِ این عنوان، ادای دِینی بهاو و همۀ ایرانیان مانند اوست. کسانی که برای سلامت و خروج فرزندان و نوه و نتیجهها، نبیره و ندیدههای خود از سدههای تاریک و جهل و مسخنشدن در ’حُرمت‘ِ افسانهها، از صد سال پیش ساختن بیمارستان، دبستان و دبیرستان و دانشگاه نو و امروزی، سالنهای سینما و تئاتر را بهساختن خررنگکنانه و کاسبکارانهی مسجد و مناره و تکیه و سقاخانه... ترجیح دادهاند...»
ارسال یک نظر