بگشا دریچهها را! نیلوفرانه بگشا!
گُلخندِ واژهها را
در شعرِ نسترن بین !
در رویشِ بهاراندر شعرِ نسترن بین !
بنگر دلا چه کرده ست
غزلواره
تو برگ وُ بارِ باغی
من، میزبانِ باران.
من، شرحه شرحه، دردم
تو شرحِ اشتیاقی.
من، میزبانِ باران.
من، شرحه شرحه، دردم
تو شرحِ اشتیاقی.
خوبا بیا وُ با ما ،چشمِ سپیده بگشا!
در اضطرابِ هستی
مستیِ ارغوان را
رنگین ترانهای خوان
با لهجۀ بهاران.
در اضطرابِ هستی
مستیِ ارغوان را
رنگین ترانهای خوان
با لهجۀ بهاران.
مارا چه غم اگر دل، ازغم گذشت وُ بگذشت-
بی جانِ عاشق ما
شادیِ روزگاران.
بی جانِ عاشق ما
شادیِ روزگاران.
بگشا دریچهها را!
نیلوفرانه بگشا!
گُلخندِ واژهها را در شعرِ نسترن بین !
در رویشِ بهاران
بنگر دلا چه کرده ست
آوازِ بیقراران.
گُلخندِ واژهها را در شعرِ نسترن بین !
در رویشِ بهاران
بنگر دلا چه کرده ست
آوازِ بیقراران.
ای چنگِ خواب رفته
برخیز وُ نغمه سرکن!
جانِ جوان ما را
سر شار وُ تازهتر کن!
برخیز وُ نغمه سرکن!
جانِ جوان ما را
سر شار وُ تازهتر کن!
ابری تو ابر، آری، برمن اگر بباری
من، میزبانِ عشقم، در آستانِ باران
من، میزبانِ عشقم، در آستانِ باران
رضا مقصدی
reza.maghsadi1@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر