از
برآمدنِ ماه میگفتم
از برفِ نقرهای
(1) انتظار
نبضِ گلِ سرخ
بهرام نبی پور
از برفِ نقرهای
که
بیصدا
پشتِ
بامهای گِلی مینشست!
(1) انتظار
چشمهای سفیدِ باستانیِ من
- بیدار و خواب-
صبحِ هر روز
آب از روی و
سنگ از آینه
میگذرد.
(2) پاییز
از برآمدنِ ماه میگفتم
از برفِ نقرهای
که بیصدا
پشتِ بامهای گِلی مینشست!
از نجوایت
که افتادنِ پَرِ سفیدِ کبوتر بود
در سینههای گرمِ غائله
در قلبِ دهکده
و از پاییز
که زیرِ برگهای پرتقال
بیضه میکرد!
(3) تنیدن
در همین نزدیکی است
پای دو سپیدار.
قدمی آنسوتر
چشمهای
- جُفتِ آن کودکی خفته
و تشنه-
صدای رگکردنِ انار میآید!
صدای رشد ساقهای!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر