This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

پنجشنبه، شهریور ۲۵، ۱۴۰۰

دوباره خوزستان، شعر، پرتو نوری علا


در انتهای تاریکی/ از میان نخل‌های سوخته / - یادگارِ جنگِ جنونِ آمیزِ جلادان - / فریادی سکوت را میشکند



دوباره خوزستان

پرتو نوری علا


در انتهای تاریکی، از میان نخل‌های سوخته

- یادگارِ جنگِ جنونِ آمیزِ جلادان-

فریادی سکوت را میشکند؛

دستِ پینه بستۀ کشاورزان

صورتِ سوختۀ دامداران

پستان خشک شدۀ مادران

و لبانِ داغمه بستۀ کودکان

پژواکِ فریادِ برخاسته از دلِ شب را

                       گواهی می دهند.

خوزستان!

حاصلخیزی نشانت بود  

آبت گوارا، خاکت برکتِ زمین

نخل ها، شیرین ترین دانه های خرما را

بر دوش می کشیدند،

پرندگان پُرشمار

آسمان آبیِ بی انتهایت را دور میزدند

دشت های بیکران

دعوتگاهِ سر سبز چارپایان بود

و اردک های مرمری

به تماشای پرنده کوچکی می آمدند

که آسوده خاطر 

بر پشت گاومیشی، آرمیده در آب

نشسته بود     

 

خوزستان! ای زمین کهن

کجا شد رودخانه های عظیمِ کارون و کرخه و جراحی

که روزگاری در تو می جوشیدند و می خروشیدند؟

چه شد آبزیست ها و گونه های گیاهی ات

که در کنار تالاب های رخشانِ

            هورالعظیم و شادگان می روئیدند؟

چرا نفس تالاب ها و رودخانه ها

                    به شماره افتاده

و سد مصیبت بار "گتوند"

            نمک بر زخمت می پاشد؟

 

مردان خدا، برای یافتن طلای سیاه 

و گنج های سرشارت

گیاهانت را سوزاندند

تالاب ها را نابود کردند 

شوری وُ سپیدی نمک نصیبت شد؛

 

آبیِ آسمان، تیره می شود در افق

به زرد طلائی می زند رگه های مه آلودش  

و به آنی، تیرگی جایش می نشیند؛

مردابی است در برابرت، آسمان.

در وَهمِ بارش باران

عطشِ جانت دَمی فروکش می کند

اما در توفانی که شهر را در خود می پیچد

آسمان کوتاهت نیز

همچون وهم باران محو می شود.

 

کودکانت رودها و تالاب ها را

به یاد نمی آورند

تنها زمین خشک وُ سختِ پر شیار

در هیاهوی گِردبادِ پُر غبار

بر چشم پُرهراس وُ دهان خشک شان

                          خاک می پاشد

 

خوزستان!

ناله هایت را

از زبان مادران داغدار شنیده ام

و فریادت را از دلِ نخل‌های سوخته

 

خوزستان ستم دیده!

با مرهمی که سراسر ایران

بر زخم هایت میگذارد

دوباره سبز خواهی شد.

 

کالیفرنیا، اورنج کانتی، 

ششم اوت 2021



۲۱ نظر:

سيما خاشع گفت...

پرتو جان : دست نوشته ها وشعر هاى پر معنا و ناب شما كه از جان و دل و احساس لطيفتان سر چشمه مى گيرد نقشى مؤثر دارد براى نشان دادن يك برهه مهم از تاريخ ميهن ما براى نسل امروز و آينده ايران .

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

سیما جانم، از حسن نظرت، هم خوشحال و هم سپاسگزارم.

تهمینه کاتوزی گفت...

شعر بسیار زیبای دیگری از پرتو ، که چقدر کامل و تاپیر گذار است و به همه ایرانیان یاد اوری میکند که در پیکر ایران جیگرش دارد میسوزد و رنج میکشد .

Reza Mahmoudi گفت...

This is amazing.
Thank you

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

ممنونم تهمینه جان، خانم نقاش ماهر و هنرمند. خوشحالم که شعر را پسندیدی. تو همیشه مشوق من بودی. برایت روزهائی پر از سلامتی آرزو دارم تا بتوانی همچنان با پشتکاری که داری، تابلوهای فوق‌العاده زیبای دیگری هم خلق کنی. 🙏🌺

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

ممنون از رضا محمودی

کامبیز قائمقام گفت...

Excellent

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

ممنونم کامبیز جان.

ناشناس گفت...

زمینی که خداوند عالم آراست اکنون آماج حمله کمال پرستان(خود شیفتگان شده).امیدوارم روزی کمال جویان همگی پای در میدان نهند و دست آنها را از تاراج نعمتهای او کوتاه کنند

کیهان کشاورز گفت...

خانم نوری‌علا عزیز، ممنون از این شعر گویا و تأثیرگذار. اشعار شما همیشه با مسائل میهن عزیزمان ایران و عواطف ایرانیان دلسوز، درآمیخته است. همیشه همینطور سبز و پربار باشید. "آسمانِ سینه‌ات را صاف می‌خواهم/ کشتزارِ هستی‌ات را سبز/ کِلکِ بُرّانِ ترا / برّنده‌تر از پیش" از شعری از خودتان وام گرفتم که برای زنده یاد اخوان ثالث سروده بودید.

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

دوست گرامی، کیهان کشاورز از لطف شما به اشعارم و یادآوری بخشی از یک شعر قدیمی سپاسگزارم.

ناشناس گفت...

حکایت غریبی است ، که روزگار برایم گفت ،به جرم دوست داشتن ،فتوای قاضی شرع که خود مبشر عشق است ، زدن گردنت واجب کفایی میشود ، جدا در باور میگنجد و در شریعت عشق پذیرفتنیست

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

دوست گرامی ناشناس، نتوانستم کُنه نظرت را درک کنم. اما چیزی که برایم سئوال برانگیز بود، این بخش از نوشته شماست " به جرم دوست داشتن، فتوای قاضی شرع که خود مبشر عشق است، زدن گردنت واجب کفایی میشود" آیا براستی قاضی‌های شرع مُبشر عشق‌اند؟ یا گردن زدن مبشر عشق میشود؟!

ناشناس گفت...

پرتو بانو ، اه از ان نرگس جادو که چه بازی انگیخت ، ما خیلی وقته با راه نشینان باده مستانه زدیم ، تو طردمان کردیم هر چند که جامی از می الست ، رها اوردم بود ، نه نوشیدی ، نه مست شدی

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

والله من از این زبان مثلن عرفانی شما مراد مقصود نکرده، به زبان ساده چیزی نمی‌فهمم!!! لااقل از کِسوت ناشناس درآی تا عطفِ به کثرت شناخت شما، به حدس و گمان دریابم که چه می‌گوئید.

ناشناس گفت...

والله از این مثلا ( مثلن )عرفانی شما مراد مقصود نکرده (؟) به زبان ساده ،،،،بانو ، چه کنم بینوا همین دارد ،امیدوارم با درک والایتان از حدس و گمان به در ائید و به یقن برسید

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

استاد ملانقطی! لطفن با کسب اجازه از اجنه، بفرمائید چگونه از "حدس و گمان" به‌درآیم و به "یقن" برسم؟

ناشناس گفت...

پناه بر گانگولوس پادشاه انس و جن که بجای کلمه یقین ، یقن رابر من تلقین کرد ، پناه میبرم بر خالق اهرام ثلاثه که حقیر سراپا تقصیر را ملالغتی نه نقطه ای افرید که در محضر بانوی فرهیخته ای چون پرتوبانو از لغت به نقطه و از مثلن به مثلا ارتقاء درک یافته تلمذی شاگردانه داشته باشم ، از سلیمان نبی پادشاه و فرمانروای جن و انس ارزوی توفیق در نگارش برایتان ارزومندم ، ای نامه ای که میروی بسویش ،،،،از جانب من ببوس دستش (‌رویش )

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

دوست هنوز ناشناس، متأسفانه نامه شما در میان امواج نوری و صوتی و مادون و مافوق بنفش، دست/رو بوسی نتوانست.
اما در مورد کلمه "ملا نقطی" که شما آن را به "ملا لغتی" تبدیل کرده‌اید باید بگویم اگر یک نیم چرخ در گوگل بزنید خواهید دید که ملا نقطی درست است و ملا لغتی غلط محض.
در سایت بالاترین، در مقاله "غلط ننویسیم: ملا نقطی یا ملا لغتی؟" آمده است: نقط، به ضم اول و فتح دوم، جمع نقطه است و ملا نقطی در استعمال فارسی زبانان در وصف کسی گفته می شده «که فقط از عهده خواندن متنی که کلمات آن نقطه دار بوده است بر می آمده و لذا بر کاتبانی که نقطه ها را از قلم می انداخته اند ایراد می گرفته است»، سپس توسعا کسی را می گویند «که به ظاهر کلام بیش از اندازه اهمیت می دهد و چه بسا که از معنای آن غافل می ماند». این اصطلاح را در تداول معمولا ملا لغتی تلفظ می کنند و گاهی نیز به همین صورت می‌نویسند و البته غلط است

در فرهنگ واژگان فارسی به فارسی آمده است: ملا نقطی آخوندی است که در مورد ثبت نقطه‌های حروف در کلمات اصرار تام دارد ولی به معنی و مفهوم آنها اعتنایی ندارد.
در ویکی پدیای فارسی در بارۀ این لغت از نادر شایگان فر استاد دانشگاه هنر اصفهان یاد کرده که وی فلسفۀ کانت را "ملا نقطی وار" خوانده است. در همان جا نیز آمده است که استاد باستانی پاریزی، ترجمه‌های "ملا نقطی" از شاهنامه و مثنوی معنوی توسط ایرانیان مقیم آمریکا و اروپا را باعث کاسته شدن از قدرت نفوذ این آثار دانسته است.

شما را به همان گانگولوس که گویا از حشرات بروجردی است می‌سپارم. و ختم مباحثه را اعلام می‌کنم. سلامت و موفق باشید

ناشناس گفت...

چون ختم دادرسی و بررسی از جانب خانم خانمها ، علیا مخدره پرتو بانو اعلام گردیده ، گردن ما از مو نازکتر چاره را بر تمکین نهاده و دندمان نرم میپذیریم ، اما و اما ، انموقع که ما کودکی دبستانی بودیم ، اموختیم که بچه باید حرف شنو بوده و فرمانبر باشد ، حالا که ماشا الله بزرگ شده ایم وسیکل اول و دوم را با موفقیت پشت سر نهاده ایم و کتابهای حماسی و شورانگیزی چون خاطرات کاراگاه مایک هامر ، تویست داغم کن و داستانهای عاشقانه جواد فاضل و فیلم جوانان زیر افتاب و سلطان قلبها راخوانده و دیده ایم و اهنگهای دختر ابادانی ، شیر علی مردون ، عمو سیزی فروش را شنیده ایم و دور از گوش پدر جهت دختر همسایه امان یواشکی خوانده ایم و رقصهای باباکرم وشاطری و راک اندرول را شخصا در خانه و محافل دوستانه اجرا کرده ایم، بمنظور استیناف بر این امریه به سمع و نظر شما میرسانیم و چشمان کور میپذیریم ، چون شما به دانشگاه رفته اید و رشته تحصیلیتان ادبی بوده با امواج نوری قرابتی ندارید البته شما با امواج شعری اشنا هستید وبا علوم فیزیک وشیمی نا اشنا هستید ، امواج نوری مادون قرمز و ماورای بنفش هستند که در بیانیه شور انگیز ختم داد رسی بان اشاره درستی نشده بود ، که ما روی دانش فضاییمان انرا اصلاح کردیم که برایتان افت نداشته باشد ، در مورد بقیه مطالب و متون ارشادی و اموزش واژگان میخواستیم متبحر شویم که ابوی طفلی ما انزمان صد هزار دلار خرج ما نمیکرد که بسلامتی اقا مهندس شویم و هنگام وردومان به ایران جلوی پایمان دو راس بز و یک راس گوسفند قربانی نمیکرد ، زیاده عرضی نیست ، التماس دعا

ناشناس گفت...

من‌درکنار‌یوزخوزی
که‌میگذردازرودخون
می‌جویم‌جوشش‌وجود‌
!...دادرود...!