This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

پنجشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۶

گفتگوی هنگامه عباسی با پرتو نوری علا/ برگرفته از فصلنامۀ آوای تبعید شمارۀ 4


متأسفانه سانسور فقط دولتی نیست، چه بسا زنان شاعری که شعرشان توسط مردانشان، یا توسط خودشان از ترس مردانشان نیست و نابود شده.  اگر دیوان شعری از زنی مانده به همت خود او بوده. بطور مثال جهان خاتون، هم‌عصر حافظ و عبید زاکانی بود، با حافظ مراوده شعری داشت. حتی می‌گویند شاخه نبات حافظ هم او بوده. ما فقط یک جا اسم جهان خاتون را در شعری از عبید می بینیم که می‌گوید شعر جهان خاتون از شرمگاهش می‌آید.

گفتگوی هنگامه عباسی* با پرتو نوری‌علا 
در بارۀ زندگی و آثار او، با نگاهی به ادبیات و زنان 

هنگامه عباسی: امروز در آغاز پائیز دل‌انگیز سال 1396 /2017، فصل تولد پرتو نوری‌علا، گفتگوئی دارم با این زن شاعر و نویسنده زبردست، بازیگر توانا، فعال فرهنگی و اجتماعی/ سیاسیِ پر انرژی و خستگی ناپذیر، منتقد با شهامت و عضو کانون نویسندگان ایران.  پرتو جان! چون شما از معدود هنرمندانی هستید که هیچوقت از اعلام تاریخ تولدتان، هراسی نداشتید، من هم این فرصت را غنیمت می‌شمارم و ضمن گفتن تبریکِ به مناسبت فرا رسیدن هفتاد سالگی‌ات و آرزوی داشتن سال‌هایی پر از سلامتی و شادی و فعالیت در پیشِ رو، سپاسگزاری می‌کنم که با مهر همیشگی‌ات دعوت من رو برای این گفتگو پذیرفتی.
پرتو نوری‌علا: سلام هنگامه عزیزم، ممنونم از تبریکت بابت تولدم و همچنین صفات والایی که به من بخشیدی. من هم خوشحالم که بار دیگر در کنار شما برای گفتگو نشسته‌ام. به گفتۀ شما در آغاز این پائیز دل‌انگیز یا بقولی آغاز بهار عرفا. 
هنگامه عباسی: پرتو جان، گرچه خیلیها شما را می‌شناسند و با کارهای متنوع و زندگی‌تان آشنا هستند، اما میخواهم خودتان، خود را، بخصوص به نسل جوان‌تر معرفی کنید. 
پرتو نوری‎علا: من، در 20 آبان 1325، در تهران به دنیا آمدم. چند سالی در جوادیه، زندگی کردم و دورۀ دبستان را در مدرسۀ دخترانه مهستی جوادیه، و ایراندخت بابل گذراندم. دوره اول دبیرستان را در دبیرستان خسرو خاور در امیریه، و سیکل دوم را در دبیرستان نمونۀ دختران در رشته ادبی، خواندم. در 13 سالگی، بخاطر نوشتن انشایی در باره آزادی زن، اولین جایزه ادبی خود را که یک جلد گلستان سعدی بود، گرفتم. در دوران دبیرستان روزنامه دیواری درست می‌کردم و شروع کرده بودم به نوشتن و شعر گفتن، ابتدا به سبک کلاسیک و بعد شعر نو، تحت تأثیر احمدرضا احمدی. در سال 1341 کتاب سه نمایشنامه عروسکی بهرام بیضایی منتشر شده بود. بیضایی با برادر بزرگم دوست بود، به منزل ما رفت و آمد داشت. روزی یک بسته سی تایی کتاب را برادرم به منزل آورد تا در فروش کتابها به بهرام کمک کند. من ده جلد از کتاب‌ها را به مدرسه بردم. کلاس دَهم بود. سر زنگ انشاء از معلم ادبیاتمان خانم شریفی خواستم اجازه دهد به جای انشاء، یکی از این سه نمایشنامه را بخوانم. گرچه درخواستم کمی غیرمتعارف بود، اما پذیرفته شد. من نمایشنامه اول را خواندم، در واقع اجرا کردم! بچه‌ها خیلی خوششان آمده بود. آن روز هشت جلد از کتاب‌ها را فروختم! البته یادم نیست پولش را به برادرم یا به خود بیضایی دادم! قبل از گرفتن دیپلم در سال 1344 یک مجموعه کوچک شعر آماده چاپ داشتم. همان سال در کنکورِ سراسری دانشگاه تهران شرکت کردم. 
بعد از ظهر همان روزی که از شرکت در کنکور دانشگاه برگشتم، بر سرِ سفرۀ عقد نشستم و طی مراسم بسیار ساده‌ای با زنده یاد محمدعلی سپانلو ازدواج کردم. در سال اول دانشگاه، فرزند اولم سندباد به دنیا آمد. مجبور به ترک  تحصیل شدم. بعد از یکسال به دانشگاه برگشتم و لیسانسم را در رشته فلسفه، منطق و روانشناسی گرفتم. سپس در وزارت فرهنگ و هنر، استخدام شد. با همه پیشرفت‌هایی که داشتم، این بار بخاطر مراقبت از فرزند دومم شهرزاد از کار استعفا دادم. یکسال بعد برای گرفتن فوق لیسانس در رشته مدیریت خدمات اجتماعی، در دانشکده مددکاری (نام کنونی علامه طباطبائی است) به ریاست خانم ستّارۀ فرمانفرما قبول شدم. در دوران تحصیل و پس از اخذ فوق لیسانس، در مرکز رفاه جوادیه و مرکز روان درمانی دانشگاه تهران مشغول به کار شدم. همزمان، به عنوان مدرس نیمه وقت، در دانشکده هنرهای زیبا، به ریاست دکتر حسین پرورش، فلسفه درس دادم. با انقلاب [ضد] فرهنگیِ رژیم اسلامی و بسته شدن دانشگاه‌ها، من هم از کار بیکار شدم. دو سال بعد که دانشگاه‌ها باز شد، بازگشت مدرسینی مثل من به سر کلاس‌ها ممکن نبود. 
هنگامه عباسی: نخستین کتاب شعر شما "سهمی از سالها" نشان می‌دهد که کتاب در سال 1350 چاپ شد اما سال انتشارش 1357، یعنی در روزهای آغازین انقلاب است. بر این کتاب که ظاهراَ اشعار نوجوانی شما را دربر دارد چه گذشت؟ 
پرتو نوری‌علا: دقت شما برایم جالب توجه است. بله، مجموعه شعر "سهمی از سالها" که به خانم دانشور تقدیم شده بود، حاصل اشعار نوجوانی و جوانی‌ام بود. در رژیم گذشته، رسم بر این بود کتاب چاپ شود و سپس ناشر پنج جلد از آن را برای کسب جواز نشر، به ادارۀ نگارش بفرستد. انتشارات ققنوس کتاب را چاپ کرد و پنج نسخه هم برای بازبینی و اجازه نشر، به ادارۀ نگارش فرستاد، اما ممیزان فرهنگی انتشار آن را موقوف کردند. برای توضیح این توقیف، یا احیاناً گوشمالی دادنم به ادارۀ نگارش فراخوانده شدم. به اتاقی رفتم که شش ممیز مرد، گرداگردِ میزی نشسته بودند، یکی‌شان معمم بود. از خط به خط اشعارم ایراد می‌گرفتند و دلایل سانسور کتاب را، بقول ساواکی‌ها "تفهیم و توجیه" میکردند. بیش از همه، آن آخوند از کلمات بکار رفته در شعرها مثل گندم سرخ، گل سرخ، سرما، شب و... ایراد می‌گرفت. وقتی من اعتراض کردم، هم او گفت: "اگر بخواهی زیاد اصرار کنی، اولن همه کتاب‌های چاپ شده را خمیر میکنیم، در ثانی برای خودت هم مزاحمت‌هائی ایجاد خواهد شد." یک فرزند کوچک در خانه داشتم و فرزند هفت ماهه‌ای در شکم. از خیر انتشار کتاب گذشتم تا لااقل کتاب‌ها خمیر نشوند. 
هنگامه عباسی: پس به همین دلیل میان تاریخ چاپ کتاب و انتشار آن 6-7 سالی فاصله است.
پرتو نوری‌علا: بله، این کتاب در روزهائی که ممیزی رژیمِ گذشته تق و لق شده و سانسور رژیم جدید هم هنوز قدرت نگرفته بود، در میان انبوهی از کتاب‌ها که سال‌ها در توقیف مانده بودند و حالا شانس انتشار داشتند، بخصوص کتاب‌های پشت جلد سفید، منتشر شد. در غوغای آن روزها این کتاب گمنام ماند.
هنگامه عباسی: مجموعه شعر دوم شما، "از چشم باد" چه سرنوشتی داشت؟
پرتو نوری‌علا: انتشار کتاب دومم که حاوی اشعار پر از امید و انتظارِ قبل از انقلاب، و حیرت و تحسر و اندوه بعد از انقلاب بود، در وزارت ارشاد رژیم اسلامی، توقیف شد. این بار دیگر جای چَک و چانه زدن هم نبود.
هنگامه عباسی: سبک شعری شما در "از چشم باد" از سبک اشعار کتاب اولتان "سهمی از سالها" دور می‌شود؟ چرا؟ 
پرتو نوری‌علا: بله، درست می‌گوئید، فضای پر جوش و خروش قبل و بعد از انقلاب، آشنائی بیشتر با شعرهایی که قدرت تهییج کردن داشتند، شناخت مشکلات زنان، اشعار کتاب دومم را چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ زبانی از اشعار نوجوانی‌ام دور کرد. من در "از چشم باد"، در بارۀ آزادی زن، حق او بر بدنش و انتخاب سقط جنین شعر گفته بودم. این کتاب هم در رژیم اسلامی منتشر نشد. پس از بیرون آمد از ایران بود که "از چشم باد" و سپس کتاب سومم "زمینم دیگر شد" را منتشر کردم. 
هنگامه عباسی: بنظر من اشعار "زمینم دیگر شد" یک تحول بزرگ در کار شعری شما و کلاً شعر معاصر بویژه شعر زنان است؛ و استقبال از آن را نیز دیدید. فکر می‌کنم این کتاب در مسابقه نشر باران، کاندیدای بهترین کتاب شعر سال 1994 شد.
پرتو نوری‌علا: بله، "زمینم دیگر شد" هم با استقبال بسیار خوبی رو به رو شد، هم کاندیدای بهترین کتاب شعرِ آن سال شده بود. 
هنگامه عباسی: اشعار کتاب بعدی‌تان "سلسله بر دست در برج اقبال" نیز کم و بیش ادامه اشعار "زمینم دیگر شد" بود و با همان موفقیت. 
پرتو نوری‌علا: ممنونم. در باره اشعار این دو کتاب نقدهای درخشانی، هرکدام با نقطه نظرهای متفاوتی نوشته شد. مثلن نقد موشکافانه و بسیار دقیق دکتر علیرضا زرّین از لحاظ نوآوری‌های زبانی و بینشی اشعار این کتاب، و چند سال بعد نقد فمینیستی آریا فانی، از نقطه نظر زیبائیِ جرأت بیان تجربه‌های زنانه، فوق‌العاده‌اند.
هنگامه عباسی: مجموعه پنجم "از دار تا بهار" نام داشت که در سال 1390/2011، منتشر شد. کمی از اشعار این کتاب، که با حس و عاطفۀ عمیق اجتماعی/ سیاسی، گره خورده‌اند، از نام این کتاب و از درختان سبز روی جلد آن بگوئید. 
پرتو نوری‌علا: اشعار این کتاب در رابطه با حوادث بعد از اعتراض به انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 ایران و رنج و شکنجه و کشتار و آدم ربایی، و غم بی‌پایان خانواده‌ها و مادران عزادار، گفته شد. چه جان‌های جوان و بی‌باکی بخاطر به دست آوردن آزادی، بر سر دار رفت. داری که از چوب درختان ساخته شده بود، دوباره جوانه زد و امید به آمدن بهار را آورد. "از دار تا بهار". 
هنگامه عباسی: پرتو جان! شما در همان ایام دانشجویی، یعنی در دهۀ 1340، در فیلم "آرامش در حضور دیگران"، به کارگردانی ناصر تقوایی بازی کردید، چرا فقط در یک فیلم؟ چرا حرفۀ بازیگری را ادامه ندادید؟
پرتو نوری‌علا: در دوران دانشجویی، در چند نمایشنامه با گروه تئاتری سعید سلطان‌پور در دانشکده هنرهای زیبا و همینطور با گروه تئاتر فردوسی در دانشکده ادبیات، شرکت داشتم. اما همۀ کارها یا در دوران تمرین، یا در شب اول نمایش سانسور شدند، از ساواک اخطارهایی هم گرفتم. در سال 1347 ناصر تقوایی از من دعوت کرد که در نخستین فیلم سینمائی او "آرامش در حضور دیگران" بازی کنم. به بازیگری علاقه داشتم، پیشنهاد تقوایی را قبول کردم. متأسفانه این بار همسرم با بازی کردن من مخالفت کرد. سرانجام تقوایی نقش مرد مقابل من را به او داد تا قبول کند که من بازی کنم. آن فیلم هم برای پنج سال توقیف بود. تا در سال 1351/ 1972 در فستیوال ونیز به عنوان فیلم برگزیده، انتخاب شد. در ایران هم با حذف برخی قسمت‌ها، برای مدت کوتاهی در چند سینما نمایش داده شد و خیلی زود جمعش کردند. بعد از آن فیلم، چند پیشنهاد دیگر برای بازیگری، داشتم، اما همسرم بشدت مخالفت کرد. 
هنگامه عباسی: یعنی شما به خواستۀ همسرتان تن دادید؟
پرتو نوری‌علا: نه، تن دادن به خواستۀ او نبود. بازی در فیلم، زمان زیادی از زندگی را میگرفت. من بچه داشتم، کار ادبی می‌کردم، در دانشگاه درس می‌خواندم؛ بخاطر بازی در همان فیلم آرامش... یک سیمستر از دانشگاه را از دست دادم. باید بین مراقبت از بچهها، کارهای ادبی، درس خواندن یا بازی کردن در سینما، انتخاب می‌کردم. و من ادبیات و بچهها و ادامه تحصیل را انتخاب کردم، چون هم نسبت به رسیدگی به فرزندانم بسیار مسئول بودم و هم این که هدفم از درس خواندن، تدریس در دانشگاه بود.
هنگامه عباسی: همانطور که گفتید به این هدف رسیدید، اما با بسته شدن دانشگاه ها چه کردید؟
پرتو نوری‌علا: مدتی شاگرد خصوصی داشتم و فلسفه درس می‌دادم تا در سال 1361 خانم دکتر سیما کوبان استاد دانشکدۀ هنرهای زیبا، که او هم بیکار شده بود و با کوشش فراوان نشریه جنگ چراغ را منتشر می‌کرد از من و خانم منیر رامین‌فر- بیضایی، دعوت به همکاری کرد. ما با سرمایه‌ای بسیار اندک انتشارات و کتابفروشی دماوند را دائر کردیم که عمر آن نیز به علت تضییقات دولتی، سه سال بیشتر نبود. سرانجام،  در سال 1365، به آمریکا آمدیم، برای شوهرم گرین کارت گرفتم و کاری که باید خیلی زودتر انجام می‌دادم، یعنی جدائی از همسر، را انجام دادم. در این جا یک دورۀ کامپیوتر خواندم و در دادگاه عالی منطقه لس آنجلس به عنوان مأمور رسیدگی به  هیأت منصفه در دادگاههای منطقه لس آنجلس، استخدام رسمی شدم. با خروجم از کشور بود که تمام کارهای سانسور شده در ایران را به اضافه سایر کارهای جدیدم، در کالیفرنیا، منتشر کردم. 
هنگامه عباسی: برگردیم به ادبیات که دلبستگی همیشگی شماست. بنظر شما شعر چیست؟
پرتو نوری‌علا: برای قرن‌ها هر کلام منظوم، یعنی وزن و قافیه‌دار را شعر می‌خواندند. هنوز هم البته عده‌ای فقط کلام منظوم را شعر می‌دانند. اما در واقع چنین نیست. از همان ایام دور، ادیبانی چون عین‌القضات همدانی بودند که وزن و قافیه را امور عرضی بر شعر می‌دانستند نه ذاتیِ آن. وی شعر را کلامی مُخیّل می‌دانست. از نظر من نیز شعر نه محتاج وزن است و نه قافیه. من شعر را مرکب از چند عنصر میدانم؛ ایماژ یا قدرت شاعر در تصویر سازی، بکار بردن متافور یا استعاره، یعنی همان شکل عالیِ تشبیه، ایجاز، ایهام، مُخَیَلّ بودن کلام یا برانگیزانندۀ خیال در مخاطب، همراه با احساسات و عواطفی که در نگاهی نو و بدیع به همه جزئیات، به کار گرفته شود. 
شعر بسیاری از شاعران قدیم، پند و اندرز و فلسفه و حتی نمایشنامه بود که چون همگی با وزن و قافیه، بصورت منظم سروده شده بود نام شعر به خود گرفت. البته اگر شعر منظوم با قدرت خیال، توصیف دقیق و استعارات بدیع همراه باشد در بسیاری موارد دلپذیر هم هست، مثل اکثر اشعار شاعران بزرگ ایران. بهرحال کلام منظوم لااقل تا اواخر دوران قاجار، شعر خوانده میشد. با مرگ ناصرالدین شاه، شعر یا نظم از دربار بیرون آمد و به میان مردم رفت؛ با هجاهائی کوتاه، با زبانی عامیانه و حتی اوزانی شکسته. در همان ایام بار دیگر بحث بر سر تفاوت نظم و شعر رواج یافت. ملکالشعرا بهار گرچه خودش هرگز شعر بدون وزن و قافیه نسرود، اما معتقد بود شعر الزاماً به وزن و قافیه نیاز ندارد و در باره این نظر در بیتی میگوید:
ای بسا ناظم که او در عمر خود شعری نساخت
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نبافت
تا سرانجام شاعرانی مثل تقی رفعت، شمس کسمائی، هوشنگ ایرانی، تندر کیا و حتی میرزاده عشقی بر آن شدند که بکلی وزن و قافیه را از کلام جدا کنند و شعر آزاد از وزن و قافیه بسرایند. کار آنان چندان قوتی در برابر شعر پرقدرت اشعار کلاسیک ایران نداشت و دوام و گسترشی نیافت. تا وقتی که نیما به این نوآوری قدرتی عظیم بخشید. البته نیما وزن و قافیه را در اشعار جدید خود حذف نکرد، بلکه طرز به کار بردن آن‎ها را تغییر داد. یعنی او خود را ملزم به رعایت یک وزن از آغاز تا پایان شعر ندانست و قافیه را هم هرکجا که لازم میدید، بر حسب محتوای شعر و نوع خواندن شعر، بکار برد.
هنگامه عباسی:  آیا شاعران بعد از نیما، وزن و قافیه را در شعرهاشان بکار بردند؟ یا آن را کنار گذاشتند؟ 
پرتو نوری‌علا: شاعران زیادی همچنان اشعار موزون و مقفی، اما با محتوای مدرن و اجتماعی/سیاسی می‌گفتند. مثل خانلری، بعد ابتهاج یا نادرپور و سیمین بهبهانی. اما خیلی‌ها دنباله‌رو شعر نیما شدند، و در همان وزن عروض نیمایی شعر گفتند، اما هر کدام تحولی در شعر او بوجود آوردند. مثل اخوان، یا سهراب سپهری و فروغ فرخزاد. سپهری و فروغ بکلی قافیه را کنار گذاشتند اما وزن را در شعرشان حفظ کردند. فروغ بر کاربرد وزن در شعر تأکید داشت. او در مصاحبهای که در سال 1347 در نشریه "اندیشه و هنر" منتشر شده بود، وزن را به نخ گردنبندی تشبیه کرده بود که دانههای مروارید از آن می‎گذرد. او معتقد بود، اثر بدون وزن، شعر نیست. البته هیچوقت نتوانست برای این حکم، دلیلی بیآورد. سپهری هم همینطور بود اما جزمیت فروغ را نداشت. 
از مشخص‌ترین شاعرانی که نه وزن را در شعر خود بکار برد و نه قافیه را احمد شاملو بود. شعر شاملو گرچه وزن عروض نیمائی نداشت، اما در همان شعر آزاد، با زبان فخیم و خاص خود توانست شعری آهنگین بوجود آورد. شعر شاعران دهۀ 40 بکلی از شعر گذشتگان جدا شد. یکی از شاعران مدرن این زمان یدالله رؤیایی بود. جالب توجه است که شعر شاعرانی چون بیژن الهی، بیژن کلکی یا احمدرضا احمدی، شعر کاملن مدرن بود که با شعر شاعران پیش از خود خیلی تفاوت داشت. البته تفاوت‌های زبانی و سبک، بین اشعار این سه شاعر اخیر نیز زیاد بود. من به شعر احمدرضا احمدی بیش از سایرین علاقه داشتم. 
هنگامه عباسی: آیا میان شعر مهاجرت یا تبعید و شعر داخل ایران تفاوت یا تشابهاتی می بینید؟
پرتو نوری‌علا: چهل سال پیش که نخستین شاعران ایرانی به خارج کوچ کردند شاید تفاوتهائی در شعرها دیده میشد؛ شاعر انقلاب کرده، سپس سرخورده، شاعر خود تبعیدی، شاعر مهاجر، شاعر پناهندۀ سیاسی، در مهاجرت فرصتی برای بیان آشکار تجربیات، حسرت و اندوه خود داشت. امکانی که شاعر داخل ایران نداشت. یا بخاطر سانسور، پوشیده می‌ماند. اما هرچه زمان جلوتر رفت و رسانههای ارتباط جمعی بیشتر شد، و اشعاری با نام آشنایی زدائی و پست مدرن باب شد، شباهت شعرهای داخل و خارج ایران نیز بیشتر شد. البته از لحاظ محتوایی، شعر شاعران داخل ایران به صراحت اشعار خارج از ایران نیست. شاید همین، گاهی ایهام درون شعر را جذاب‌تر می‌کند.
هنگامه عباسی: نقش زنان شاعر را در تاریخ ادبیات ایران چگونه می‌بینید؟
پرتو نوری‌علا: همین نام‌های اندکی که از شاعران زن مانده، گواهی بر هنرمندی زنان در طول تاریخ است، اما این که چرا دیوانی از آنان نیست باید به تاریخ و فرهنگ مذکرمان رجوع کنیم. اکثر تذکره‌ها را مردان نوشته‌اند، البته در سال‌های گذشته به همت نویسندگان فرهیخته‌ای چون خانم پروین شکیبا در آمریکا تذکره مفصلی از زنان شاعر، از دیرباز تا کنون، در دو جلد منتشر شده است. همچنین از خانم مهری شاه‌حسینی، محقق ادبی و شاعر، در ایران، تذکره‌ای به نام "زنان شاعر ایران" توسط انتشارات مدیر در سال 1374 منتشر شد. خانم شاه‌حسینی برای آن که نام هیچ زن شاعری را از قلم نینداخته باشد، به آمریکا و اروپا نیز سفر کرد و اشعار شاعران زن را جمع‌آوری نمود. شاید برایتان جالب توجه باشد که بگویم تنها اسم و شعر من در این مجموعه قطور نیست. دوستی که از ایران آمده بود از طرف خانم شاه حسینی نسخه‌ای از این کتاب را برایم آورد همراه با پیام ایشان مبنی بر این که وزارت ارشاد، تنها نام و شعر من را از این مجموعه قطور حذف کرده بود. 
متأسفانه سانسور فقط دولتی نیست، چه بسا زنان شاعری که شعرشان توسط مردانشان، یا توسط خودشان از ترس مردانشان نیست و نابود شده.  اگر دیوان شعری از زنی مانده به همت خود او بوده. بطور مثال جهان خاتون، هم‌عصر حافظ و عبید زاکانی بود، با حافظ مراوده شعری داشت. حتی می‌گویند شاخه نبات حافظ هم او بوده. ما فقط یکجا اسم جهان خاتون را در شعری از عبید زاکانی می‌بینیم که به طنز و تمسخر میگوید شعر جهان خاتون از شرم‌گاهش می‌آید. یا از قحبگی "جهان"، به شوهر او که وزیر بوده طعنه می‌زند. عبید می‌گوید:
وزیـرا! "جهان" قحبـه‌ای بی وفـاست 
تو را از چنیـن قحبـه‌ای ننـگ نیست؟
بــرو ... فراخــــی دگــر را بخــــواه 
خدای "جهان" را "جهان" تنگ نیست.
یعنی در هرحال به جای ارزش شعری،  جنسیت شاعر زن مطرح است. اما این زن شاعر، دیوان کوچکی از خود به جای گذاشت که نسخه اصلی آن در موزهای در فرانسه است. او شعرهاش را در دفتری جمع و مدون کرده بود. و چون می‌دانست شعر گفتنش باعث نیش و کنایه زدن به او خواهد بود، در مقدمه دفترش، از خوانندگان عذرخواهی می‌کند که جسارت کرده و اصلن شعر گفته. اما چون فاطمه زهرا هم شعر می‌گفته، وی از ایشان تبعیت کرده است. 
راه دور نرویم، اشعار پروین اعتصامی باقی ماند. چرا؟ چون نوع شعرهای پروین مورد طبع پدر بود. از حس و حال و عواطف فردی او در این دیوان قطور خبری نیست. الای یک شعر که در آن از عواطف خود سخن می‌گوید:
رفتی و روز مرا تیره‌تر از شب کردی 
بی تـو در ظلمتـم ای دیـدۀ نورانـی من
بی‌تو اشک‌و‌غم و‍حسرت همه مهمان منن
قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
اما این تنها شعری که پروین در آن وصف حال کرده، و از غیبت عزیزی، ناله سر داده، سروده‌ای است در رثای پدر! فکر می‌کنید اگر پروین واقعاْ از حس و حال خود، از منِ خویش سخن می‌گفت، حالا شعری از او باقی مانده بود؟ اگر پروین مثل رابعه یا مهستی یا جهان خاتون شعر می‌گفت، پدر او که اتفاقاً مرد روشنفکر و باسوادی هم بود، اشعارش را به جای انتشار، به زباله‌دان نمی‌ریخت؟ 
نمونه دیگر از تسلط مردانه بر شعر زنان، اشعار عالمتاج قائمقامی متخلص به ژاله است. مادر پژمان بختیاری، یکی از قدرتمندترین زنان شاعر ایرانی، قدرت وصف او از شرایط خودش و زنان و دختران ایرانی، بی‌نظیرند. او را اولین شاعر فمینیست ایرانی عصر مشروطیت خوانده‌اند. عالمتاج نه تنها از ازدواج اجباری‌اش که آن را ازدواج سیاسی خوانده، از سر و شکل و خو و رفتار شوهر خود نیز، وصفی بی‌نظیر می‌کند. اما همین خانم پیش از مرگش همه اشعارش را سوزاند. اندک اشعاری از او در اختیار آقای پژمان بختیاری بود که به صورت دیوان کوچکی نشر یافت. اما متأسفانه آقای بختیاری اندکی در اشعار این دفتر دست برده. بطور نمونه در شعری که عالمتاج در ذَم شوهرش سروده می‌گوید: 
"همبستر من طُرفه شوهری است ..."  که لابد چون همبستری، بی‌شرمی بوده، آقای بختیاری آن را تغییر داده و نوشته: 
"هم صحبت من طُرفه شوهری است ...".
هنگامه عباسی: پرتو جان! محور اصلی اشعار و داستان‌های شما زن و مشکلات او است یا بقولی از منظرگاه فمینیسم آفریده شده‌اند. شما چکونه فمینیسم را تعریف می‌کنید؟ آیا شما خود را فمینیست می‌دانید؟ 
پرتو نوری‌علا: تعريفی واحد، جامع و مانع، و چند جملهای، از فمينيسم وجود ندارد. همیشه به شوخی گفته‌ام نهضت فمينيستی نه "مادر بنيان‌گزار"‌ی دارد؛ آن چنان که مکاتب مارکسيسم و روانکاوی "پدران بنيانگزار"‌ی چون مارکس و فرويد داشتند، و نه از روش‌شناسیِ مشخصی برخوردار است. بهترين تعریف برای فمينيسم این است که چون در جوامع پدرسالار مکانیزم‌های آشکار و پنهانی هست که به سرکوب زنان می‌انجامد، همه فمينيست‌ها میکوشند تا این مکانيزم‌هائی که جامعه بر آن استوار است و توسط آنها به‌حيات خود ادامه می‌دهد را بشناسند و بعد خود را در اجرای راههایی که منجر به تغییر یا دگرگون کردن بنیادیِ مکانیزمهای سرکوب میشود، ملزم بدانند. به همین دلیل مردان نیز می توانند فمینیست باشند. فمینیسم به خلاف ایدئولوژی‎هائی چون مارکسیسم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم، کاپیتالیسم، ای‎تِئیسم یا... که برای رسیدن به هدف، یک راه مشخص دارند، دارای راه واحدی نیست، در عین حال می‌تواند همه آن‌ها را هم در خود داشته باشد. زیرا فمینیست‌ها و طرفداران آن‎ها از انديشه‌های فلسفی، سیاسی و حتی مذهبیِ متفاوتی سود برده و برای رسيدن به‌اهداف خود، الگوهای مختلف روش‌شناسی و مفهومیِ ساير رشته‌ها را نيز وام گرفته‌اند. 
اما در جواب شما به این سئوال که آیا خود را فمینیست میدانم، باید بگویم بله، من خود را فمینیست میدانم چون معتقدم نظام پدرسالار بویژه در کشورهائی مثل ایران، بر اساس مکانیزمهایی عمل میکند که توسط آنها زنان را سرکوب کرده و به حیات خود ادامه میدهد. و چون خواهان آزادی و برابری میان زن و مرد و رفع هرگونه قوانین تبعیضآمیز علیه زنان هستم، می‌کوشم از راه فعالیت‌های گوناگون، بویژه شعر و نویسندگی، به برهم زدن و تغییر این مکانیزمها کمک کنم. اما اگر فمینیسم را روی دیگر شوینیسم بدانید یا آن را به معنای ضدیت با مرد، اِعمال خشونت و سلطهگری بگیرید، خیر، من فمینیست نیستم.
هنگامه عباسی: در مورد نقد کمی صحبت کنیم؛ شما یکی از معتبرترین و با شهامت‌ترین منتقدین آثار داستانی، سینما و تئاتر ایرانی هستید. نقدهای شما در کتاب "هنر و آگاهی"، از آثار بسیار آموزنده معاصر در زمینه نقد نویسی است. نقد شما در بارۀ رمان سورة‌الغُراب اثر محمود مسعودی، نیز در سال 1994 از طرف هیأت داورانِ نشر باران، بهترین نقد شناخته شد. اخیراً هم نقدهائی جنجالی و پر خواننده، با نقطه نظرهای متفاوتی در بارۀ فیلم سینمائی "جدائی نادر از سیمین" و همچنین سریال شهرزاد نوشتید. با توجه به این که نقد، نوعی روشنگری و سنجش هنری است، می‌توانید بگویید برخورد هنرمندانی که با نقدهای خیلی صریح شما روبه رو شده‌اند چه بوده؟ 
پرتو نوری‌علا: طبیعی است هر هنرمندی که اثری می‌آفریند و آن را با مخاطبینش شریک می‌شود، مایل است خوانندگان و بینندگان و شنوندگانِ اثرش، از آن کار خوششان بیآید. یا اگر آن اثر نقد می‌شود، نقدی  در جهت تأیید و تعریف آن اثر باشد. اما بنظر من کسی که تصمیم گرفته اثرش را با دیگران سهیم شود باید انتظار برخورد و قضاوت - چه مثبت و چه منفی- در بارۀ کارش را هم داشته باشد. اما اکثراً این اتفاق نمی‌افتد، یا لااقل من چنین قدرت پذیرشی از جانب برخی هنرمندان که کارشان را نقد (منفی) کرده‌ام، ندیدم. ببینید! برای من اثر هنری وجودی مستقل، فارغ از خالق اثر است. برایم مهم نیست چه کسی آن را خلق کرده، دوست یا دشمن. همواره سعی کرده‌ام خودِ اثر را، بویژه بر اساس ادعاهای درونیِ اثر، نقد کنم. ضعف یا قدرت کاری را با دلیل نشان دهم و خوشحالم که زنده یاد احمد شاملو به من لقب "منتقد با انصاف" داده بود. متأسفانه در میان بعضی هنرمندان ایرانی، نقد نویسی، مثبت یا منفی، در اکثر موارد، بر اساس روابط دوستی یا دشمنی میان منتقد و صاحب اثر بوده. شواهدی هم دارم که ذکر کردنشان به درازا می‌کِشد. خوشبختانه من هرگز وارد این مبادلات نشدم. در بسیاری موارد اصلن خالق اثر را نمی‌شناختم. به همین دلیل، در مواردی که کار برخی از بزرگان سینمایی یا تئاتری یا ادبی کشورمان که را غلط دیده‌ام و آنها را ذکر کرده‌ام، کسی چون گلشیری مرا به "خواهندۀ عربده‌های جنسی و سیاسی"، متهم کرده‌؛ یعنی سعی کرده‌اند در من رعب و ترس ایجاد کنند و انتقام بگیرند. اما من هرگز مرعوب ذهنیت نازلِ این افراد نشده و هنوز، اثر هنری را در ذات خودش و جدا از خالق اثر، نقد می‌کنم. 
هنگامه عباسی: از نوشتن نقدتان در باره رمان سووشون بگوئید. مثل این که آن اولین نقدی است که شما نوشتید.
پرتو نوری‌علا:بله، نقد رمان سووشون، اولین نقدی بود که در زندگیِ ادبی‌ام نوشتم و تصادفاً، اولین نقد کتاب سووشون هم بود. سال 1348 بود که این کتاب منتشر شد. آن را خریده بودم و می‌خواستم سر فرصت بخوانمش. شبی کنار پسرم نشسته بودم تا خوابش ببرد. سووشون را دست گرفتم تا نگاهی به آن بیندازم. نگاه انداختن به کتاب همان و تا سپیدۀ سحری بیدار نشستن و کتاب را به پایان بردن همان. در همان هفته نقد کوتاهی در بارۀ سووشون نوشتم که در مجله "فردوسی" منتشر شد. یکی از نکاتی که خیلی به دل خانم دانشور نشسته بود این نوشته بود که: "بیست سال زندگی مشترک با جلال آل‌احمد و آشنایی نزدیک با نثر و سبک نوشتن او که بر کار بسیاری از نویسندگان اثر گذاشته بود، کوچکترین تأثیری بر نثر و زبان رمان سووشون نداشت."

هنگامه عباسی: شما در میان کارهاتان، مجموعه داستان، نمایشنامه و روایت هم دارید که همگی بر محور "زن" می‌گردد. سئوالی دارم: در ادبیات داستانی ما زنانی هستند که ماندگار شده‌اند؛ زن اثیری صادق هدایت، زری سووشون، بلقیس کلیدر، آسیه شهرنوش پارسی پور... و حالا "مانا"ی پرتو نوری‌علا، که در عین مجموع بودنِ همه آنها، از ویژگی‌های یگانه‌ای نیز برخوردار است. به راستی مانا کیست؟ مادر/ زمین، دخترِ زمین، زن ایرانی یا خودِ پرتو نوری‌علا؟
پرتو نوری‌علا: ممنون که "مانا"ی مرا در کنار زنان بزرگ ادبیات معاصر قرار داده‌ای. شخصیت‌هایی که نام بردی از جمله زنان ماندگار ادبیات ما هستند، بویژه بلقیسِ کلیدر که به راستی جلوه‌های گوناگون زن ایرانی را در خود دارد. در دوره‌ای که کتاب‌های قدیمی مثل اوستا، یَشت‌ها، راماین و ادبیات اساطیری ایرانی، می‌خواندم، "مانا" در من خلق شد؛ ابتدا بصورت یک زن ازلی ابدی، یا همانطور که گفتی زن/ زمین. می‌خواستم زنی را به تصویر بکشم که در برابر سختی‌ها، می‌ایستد، در برابر تهمت، جا نمی‌زند، مرعوب درشتی مردان نمی‌شود و از خود دفاع می‌کند، و اجازه نمی‌دهد تا مردانش ضعف‌های خود را به پای او بنویسند. شاید این لایه مدرن زن امروزی در این روایت باشد. اما از آنجا که قالب کلی این روایت، جنبه‌ای اساطیری دارد، مانا همان زن ازلی و ابدی عاشق است. عشقی که "نه به جنگ" می‌خواهد و "نه به دریوزگی"، زنی که از خشونت می‌پرهیزد و تا آخرین لحظه دست به اسلحه نمی‌برد. شاید بهتر باشد قضاوت نهائی با خوانندگانی چون شما باشد. 
هنگامه عباسی: پرتو جان! در پایان این گفتگو اجازه دهید بپرسم آیا اخیراً کاری منتشر کرده، یا در حال انتشار هستید؟ 
پرتو نوری‌علا: چندی پیش، دستنوشتۀ خاطرات مادرم را که چهل سالی از نوشته شدنش میگذشت، ادیت و با پانوشت‌های مفصل چاپ و منتشر کردم، به نام "خاطرات اقدس منوچهری (نوریعلا)". 
هنگامه عباسی: شایع است کتابی نیز به نام "کتاب شادی" حاوی بیش از 450 لطیفه و جوک و مقدمه و مؤخره، با اسم مستعار بلقیس خاتون مازندرانی! منتشر کرده اید. چرا با اسم مستعار؟
پرتو نوری‌علا: (می‌خندد) راستش قصد پنهان‌کاری نداشتم. قبلن هم داستان‌هایم را با نام درخشنده حقدوست (بلقیس)، البته به قصد زورآزماییِ ادبی، منتشر کرده بودم. اما بلقیس نام مستعار نیست. پدرم نام مادرش بلقیس را بر من گذاشت و مادرم نام پرتو را، و هر دو اسم در شناسنامه من هست. انتخاب نام "بلقیس" را برای محتوایِ "کتاب شادی"، مناسب‌تر دیدم. فقط همین. 
هنگامه عباسی: پرتو جان! از وقتی که گذاشتید و به پرسش‌هایم پاسخ دادید ممنونم.
پرتو نوری‌علا: من هم از شما متشکرم.

برگرفته از فصلنامۀ "آوای تبعید" شماره 4
گفتگوی فوق، ترکیبی از یک گفتگوی ویدیویی برای پخش در برنامه "آفرینشگران و دانشمندان" در تلویزیون "ایران فردا"، در سال 2013 و یک مصاحبه رادیویی برای پخش در برنامه "فراسوی خیال" در "رادیو شادی" است که در سال 2017 با پرتو نوری‌علا انجام داده‌ام. در حین پیاده کردن گفتگوها برخی پرسش‌ها و پاسخ‌های جدید نیز به آن ها اضافه شد. متن فوق روایت کوتاه شدۀ مصاحبه است. هنگامه عباسی سیرچی / لس آنجلس 3/10/2017

*هنگامه عباسی سیرچی عكاس، روزنامه نگار و مجری و مصاحبه‌گر برنامه "دانشمندان و آفرینشگران" در تلویزیون "ایران فردا"، و برنامه رادیویی "فراسوی خیال"، در "رادیو شادی" است. هنگامه چهار سال تهیه کننده و مجری برنامه "فارسی شو" در ایستگاه رادیویی kpcradio.com  در پیرز کالج Pierce College- Woodland Hills در لس آنجلس بود  که هر ساله به عنوان بهترین شوی رادیویی، برنده اول هیأت داوران دانشکده شد. دویست مصاحبه و گزارش، ماحصل سال‌های کاری اوست. هنگامه عباسی سیرچی در سال 2016 با انتشار مقاله‌ای به زبان انگلیسی در زمینه نویسندگی در نشریۀ Bull magazine  جایزۀ اول مسابقه نویسندگی در بین دانشجویان کالج‌های سراسر کالیفرنیا را نصیب خود کرد.

۱ نظر:

ا ش- توکا گفت...

درود مصاحبه شما را خواندم. شوربختانه حتا یکی از کتاب های شمارا ندیده و نخوانده ام اما این که به شیوه دوست ارجمندم احمدرضا احمدی شعر می گویید امیدوارم از سر تنبلی نباشد! موافق تعریفی هم که از شعر به دست داده اید نیستم چندی پیش در مجله جهان کتاب میزگردی بود پیرامون شعر امروز و من هم سخنانی گفتم و نشان دادم که زبان فارسی به عنوان ابزار کار شاعر دارای دو امکان آوایی و معنایی است که هر دو لازم و ملزوم همند این که شاعر ابزار کار خودش را ناقص به کار ببرد باید حتما چیزی بهتر چایگزین آن کرده باشد. من با فرئغ موافقم که شعر بی وزن شعر نیست مثل نوشته های دوست بسیار نازنینم احمدرضا که شعر و داستان و قصه های کودکانه اش همه شبیه همند به شکل قطعه های ادبی جوان پسند. احمد رضا صد سال هم شعر بگوید هیچ فراز و فرودی در سیر تاریخی شعر هایش نمی بینید از روزنامه شیشه ای تا کتابی که به تازگی منتشر کرده هیچ فرقی نکرده اما خاص است خاص فقط خود او . و هر کس هم به شیوه ی او شعر گفته زیر سایه ی او گم شده!
از زنده یاد سپانلو به نیکی یاد نکردید کاش این حرف ها را پیش از کوچ او می گفتید الان درست نبود بگویید نه این که سانسور کنید بلکه از جنبه های مثبت شخصیت او هم باید یادی می کردید من خاطره های خوبی از ایشان دارم. ایشان با احمد رضا دوست بود و رفت و آمدهایی به کانون پرورش فکری داشت و من هم آنجا بودم با احمد رضا و سیروس طاهباز در یک اتاق کار می کردیم. سپانلو را یک ایرانی با سواد و شاعری فرهیخته می دیدم.
از فمنیسم خیلی خوب یاد کرده اید من هم به عنوان یک مرد ایرانی با شما موافقم اما شوربختانه این نگرش در ایران به مرد ستیزی تعبیر می شود!