فاجعه یا تراژدی؟ کدام را بنامم؟ ایران خانوم! ایران خانوم چهارسالی بود ندیده بودمت. دلم برایت تنگ بود. خیلی تنگ. دیدمت. اما ...چه سخت بود این دیدار. چه تلخ بود این دیدار.
پریشانم کرد پریشانی ات. پریشانی یا ویرانی؟ ویرانی ایران جانم. ویران بودی و سخت
هم ویران بودی.
بخشی از یادداشت سفر تهران / مهین خدیوی / تهران – ایران / آبان و آذر 96
فاجعه یا تراژدی؟ کدام را بنامم؟ ایران خانوم!
بخشی از یادداشت سفر تهران / مهین خدیوی / تهران – ایران / آبان و آذر 96
فاجعه یا تراژدی؟ کدام را بنامم؟ ایران خانوم!
ایران خانوم چهارسالی بود ندیده بودمت. دلم برایت تنگ بود. خیلی تنگ .
دیدمت. اما ...چه سخت بود این دیدار. چه تلخ بود این دیدار.
پریشانم کرد پریشانی ات. پریشانی یا ویرانی؟ ویرانی ایران جانم. ویران بودی و سخت
هم ویران بودی.
در برگشت زن مهماندار خط هوایی ک ال ام مرتب دستمال مرطوبی به من می
دهد و هربار که رد می شود با تاسف به من نگاه می کند. پیش خود حتمن فکر می کند
انگار این زن از مراسم تشیع جنازه ی عزیزی برگشته است که این گونه اشگ می ریزد.
درست فکر می کند ایران جان. از تشیع جنازه ی دختر بزرگ ات برگشتم. دختر بزرگ ما.
تهران را می گویم. چقدر زیبا بود این دختر ایران خانوم. چه پاییز زیبایی داشت.
درخت های هزار برگ و هزار رنگ خیابان پهلوی اش . چه سایبانی می ساخت برای جان عاشق
اش .دیگر نیست ایران جان . انگار سال ها رنگ اب به خود ندیده. سیاه و دود گرفته و
چروگیده. اصلن درختی هم بود؟ پیر شده است. بدجوری هم پیر شده است. تهران را می
گویم .هر صبح که از خواب بیدار می شدم بختکی سیاه از دیوارهای خانه به من نگاه می
کرد. سیاه بود و شوم و من منتظر یک فاجعه انگار بودم. هر روز فاجعه ای در راه بود.
با من قدم می زد. پرسه زدن های این فاجعه را حس می کردم وقتی که از کوچه ی وکیلی
قلهک تهران می گذشتم و آن زن میان سال با کت چهارخانه و روسری قهوه ای اش در جعبه
ی زباله خم شده بود و جستجو می کرد. تهران جان الماس که نداشت آن زباله دانی.
داشت؟ افسردگی مردمانت غوغا می کرد. سیاهی وخاکستری روزانت. خشم بود و خشم. تو
تنها خشم و فریادهای فرو خورده را می دیدی تهران جان. خشم زنان و مردان. خشم جوان
های عصیانی. خشم زمین و آسمان. و آن مردمانی که بعد از تعطیلی بازار تره بار
میادین برسر میوه های گندیده با هم درگیر می شوند. خشم مردی که برای خرید صندلی
برای دختر جوان معلولش التماس مرد نزول خواری را می کند که 700 هزار تومان را یک
ماهه یک میلیون و چهارصد می خواهد.
تهران جان مرا به مهمانی ات بردی.
به خیابان های گثیف و آلوده که مملو از ماشین های گرانقیمت چینی بود و
مردمان سر درگم که در پلادیوم و ارک به دنبال خوش بختی گم شده شان می گردند
فستیوال روزانه ات.ضد اب – ضد آفتاب- همه ی رنگ . دلبری
شوهر- قیچی همه کاره . برنده – ابرو کوتاه کردن مو- زبان خواهر شوهر- مادر
شوهر – صاحبخانه- رنگ – رنگ –سیاه – قهوه ای- بنفش- رنگ سیاه بختی – رنگ هزار رنگ
- مد روز امروز-
چرا کسی از آن زن پیر لاغر چیزی نمی خرد. سنجاق قفلی هاش همه ی زندگی
اش را قفل کرده است.
حراج حراج- نگران نارسایی نباشید – نگران کلیه ها نباشید- با سه سوت
در دسترس است. کلیه های جوان تازه
دختران تازه عروس – پسران تازه داماد-به قیمت یک سرپناه 30 متری جفت
فروشی.
فروشی است این پسرک 5 ساله
سالم است به حضرت عباس
فقط 500 هزار تومان
چنگ می زنند
همه به هم چنگ می زنند
به بدبختی و ویرانی هم
به آرزوهای نابود شده
چهارراه ها پر از غبار
چهار راه های فرسوده
غبار سرگردانی ادم ها
زنان دستفروش
کودکان دست فروش
مردان دست فروش
ملت دست فروش
دولت دست فروش
بازار مکاره ای راه انداختی ایران خانوم
چه کرده اند با تو؟
چه خبر است ایران جان؟ بر تو چی می گذ رد. هر روز بخشی از فرزندانت پر
پر می شوند. در زندان خودکشان می شوند . در خیابان به آتش کشیده می شوند. و تو
...؟
پیر و غمگین و ژولیده.
داغان شده ای ایران جان
دختران خیابان انقلاب.....
تهران جان با دخترانت چه کرده اند
بر دارشده اند
خانه بر باد داده ای
و سپیده ی سحر زار می زند
من با خود فکر می کردم
آشوبه حالی و آشفته
چوبه دارها برقرار است ایران خانوم جان
قطع دست چوپانی به جرم دزدیدن گوسفند
می دانم ایران جان
کارت از گریه گذشته است
بیا با هم برقصیم ایران خانوم
با سربندی سیاه با زنان ایذه در سیاه چادرها برقصیم
رقص مرگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر