This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

دوشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۷

دو شعر از ابوالفضل حکیمی


چهل اتاق آن طرفتر 
روی تنها قالیچهی دنیا 
که قبلا نمازهایش را زیر درخت توت تکانده بودیم
همانجا که کسی زیر آب رفته بود 
از سنگینی سایههایی که روی سجدههایش می نشستند 
بی آنکه آب از آب تکان بخورد 



دو شعر از ابوالفضل کریمی

شعر اول 

نه، دیگر با زبان روزه حرف نمیزنم
باید دستهای زنی را در دهان بگذارم که کسب و کار حلال من است
صدایی است که باید شنیده شود 
کتابی با واژههای مونث که باید به تعداد تک تک مردمان جهان چاپ شود 
و خوابی است که همه باید ببینند
چهل اتاق آن طرفتر 
روی تنها قالیچهی دنیا 
که قبلا نمازهایش را زیر درخت توت تکانده بودیم
همانجا که کسی زیر آب رفته بود 
از سنگینی سایههایی که روی سجدههایش می نشستند 
بی آنکه آب از آب تکان بخورد 
و نفسی میخواهد 
به اندازه ی هزار سالی که از پله های کارگاه سنگتراشی بالا میرفتم و دستم را به خدا میزدم و برمیگشتم 
به اندازهی آیههای بلندبالاتر از قامت منبر
نفس میخواهد ماندن تا بیرون آمدن شیر زنی از استخر مرگ 
مثل بیرون آمدن رویایی از درون پرتقال 
بوسه ای از بوی حنا 
شیر زنی که زیبایی انگشتانش پنج تن من است
تنبلی چشمانم را به شکافی مقدس میدوزد و تابوتهایم را به جنبش درمیآورد


شعر دوم

تق تق به صورتش میکوبید دری که باز نمیشد
نجار میخش را کج کوبیده بود
بوی تند ارّه میداد
بازدم بازجویی
زنده دستگیر شده بود به جرم صادرات و واردات بوسه
در نقطهی صفر مرزی ایران که نام خالهی مادرم بود
حرفهای زیادی برای گفتن داشت 
با گلوی گرفتهی میکروفن 
در کنگرهی بین المللی نیکوتین در دهان
کسی باید به سردوشیهای سرلشکر بهگلهای گوشتخوار آب می داد
طنابی آوازی را می خواست برقصاند در آسمان
که روی زمین راحت بود
بی در کجا نویسانی که به درد موزه میخوردند
از بازار وکیل سرنیزه آورده و در شکم قلم فرو کرده بودند
البته ما به سزارین راضی بودیم
تا تو با ادب سیاسیات در زدی و وارد شدی
با ریشه ی انقلابیت
در یخچال را باز کردی
شراب ریختی در تک تک سلول ها
نگذاشتی آزادی گودو باشد
قانون را نواختی
قلبت را 
ساز تخصصی عشق
موسیقی بیسکوت
در دالانهای لانهی جاسوسی پیچید 
عطر بیک شماره ی 22
صدا و زدی و برگشت مثل پژواک، عزیز از دست رفتهای به نام زمان
کیفر خواست را از دست خواب رفتهی عربها بیرون کشیدی و در شومینهی شیدایی انداختی
گرم شدیم همچون سرزمین خرما
تبرئه کردی رویای بودن با تو را 
که حق مسلم ماست



*ابولفضل حکیمی، متولد 1365 شمسی است. فوق لیسانس ادبیات فارسی دارد و در ضمن مطالعه ادبیات، سالهاست که شعر مینویسد. حکیمی در حال جمعآوری اشعارش برای نشر نخستین مجموعه شعرش میباشد.

۲ نظر:

Fereydoun Moezi Moghadam گفت...

خوب‌اند.

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

ابوالفضل کریمی شاعری بسیار جوان است. اشعارش را دوست دارم. با کمی سخت کوشی و ممارست در کار شعر آینده درخشانی برای او آرزو دارم.