شگفتا که این رمان را بیشترِ دوستدارانِ این نوعِ ادبی در
اغلبِ کشورهای جهان مطالعه کرده اند، امّا در کشور ما نه. من برگردانِ آن را از سه
سالِ پیش روی دستِ خود دارم. ذرّتِ خوشه ای سرخ. دوست دارم این اثر در
ایران منتشر شود. آنجا هم با موانعی روبرو است که هفتخوانِ رستم یا اسفندیار را در
داستانهای اساطری شاهنامه تداعی میکنند. امّا من هنوز قطع امید نکردهام و ناشرِ عزیزی هم که پیجوی اجازهی انتشار آن است، دست از تلاش برنمیدارد. این است که این جستار را که در حقیقت پیشدرآمدی بر
حکایتِ رمانِ ذرّتِ خوشهای سرخ، است، در دسترسِ دوستدارانِ رمان نو و اندیشهی نو قرار میدهم.
جنگ و داستانِ دفاعِ مردمِ بی دفاع
ذرّت خوشهای سرخ* اثری از مو ین Mo Yan
در رمان ذرّت خوشهای سرخ، اثر مو ین،
طبیعت و اجتماع انسانی از یک سوی و زندگی انسانی و حیوانی و تمام کنشها و واکنشهای این پدیدهها از سویی دیگر، تحت تأثیر جنگ و پیامدهای ویرانگر آن
قرار دارند. در جهانی که جنگ و جنگاوران، آن را به نابودی تهدید میکنند، تمامِ انسانها و جامعه و طبیعت
زیبای آنها "چشم در چشم جهانی سربه سر دهشت و کثافت و شرارت دوختهاند." در این "جهان" سکوت مانند یک بچّه قنداقی
جیغ میکشد. در همان دَم صدای هماهنگِ قدمرو رفتنِ سربازان،
طنینِ بلند دهل را تداعی میکند. دهلی که هر ضربهی آن گویی به
سنگینی آسمان قرمبهها بر مغزِ انسان کوبیده میشود. انسان رها شده
و بی دفاع در برابر جنگافزارها ناگزیر باید به دفاع برخیزد. این داستان، داستانِ زندگی، عشق و دفاع
مردم بیدفاع در برابر اشغالگران؛ از خود و خانه و کاشانهی خویش است.
" دوئوقان خیره
به رنگها، به درهم آشفتگی صداها گوش سپرده بود. دید؛ خونی که از دماغ سرباز
ژاپنی میچکد، در کاسهی کلاهخودش حلقه حلقه میشود و صدایی که از
چکیدنِ آن برمی خیزد، در سکوت، طنینی سنگین دارد. او در آستانهی چهارده سالگی قرار داشت و روز نهم بود و ماه هشتم بود و
سال سالِ ۱۹۳۹ بود، و واپسین پرتوهای آفتابِ غروبِ آن روز، برتمامی اشیاء رنگی از
خون پاشیده بود." فصل اول بخش یک
دوئوقان نوجوان
چهارده سالهای که همراهِ پدرش تمامِ سالهای جنگ را تجربه میکند، چشم و گوش نویسنده است. زیبایی او در جوانیاش، احساساتش و ترسها و آرزوهای بر زبان نیامدهاش جلوهگر است. میتوان گفت: زیبایی رمان مو ین، بهرهای به سزا از کاراکتر دوئوقان دارد. همانطور که جنگ و وحشتِ
جنگ در چشمهای او منعکس میشود، آفتاب، ماه، ستارگان هر یک در ابعادی فراخور فصلهای گذران سال، با قابهای رنگینِ خود،
همچون دیگر زیباییهای طبیعت در آینهی جوانی او، نه
تنها خاطره انگیزند، بل گویا در حالتی هستند که میتوانند پرده از
اسرار خویش بردارند.
در چشمِ او در
صبحگاهان روزی از روزهای جنگ "خورشید بزرگ بود و گرد بود و نمناک بود و مانند
یک طفل بود که تازه به دنیا آمده و در خون شکفته بود." فصل
اول بخش یک
صبحی دیگر "چنگالِ زیبای خرچنگها، گِل نرمِ کنار رودخانه را با اشکالی فریبنده نقّاشی کرده بود."
چشمهای او مانند دوربینی هستند که جزبه جز تصاویر و اشکال
زنده و بیجان را با کنجکاوی و از حسّاسترین زوایا شکار میکنند:
"هر دو سمتِ
رودخانه ساکت و آرام بود و در جادهی پهناورِ ده، در امتداد گسترهی کشتزاران، پرنده
پر نمیزد. پلِ سنگی بالای رودخانه بیاندازه زیبا بود.
بوتههای ذرّتِ خوشهای کران تا به کران که از شرم به سرخی میزدند، به آفتاب که در مشرق بالا میآمد، سلام میکردند. غازهای وحشی، آنجا که با منقارهای پهنِ خود، دنبالِ
چیزی میگشتند، شناکنان، آوازی خوش سرمیدادند. پدر –
دوئوقان- به آنها مینگریست و در پرهای قشنگ و چشمهای سرزندهی آنها سیر و سیاحت میکرد." فصل اول بخش یک
راوی داستان فرزند
دوئوقان است. او پس از رویارویی با رنجها و بدبختیهای حاصله از جنگ، به تحلیل و روایت آن و نقشِ پدر، مادر،
پدربزرگ و مادربزرگ و تشریح موقعیت زادگاه
خود و مردم آن در سالهای جنگ نشسته است. وقتی او زادگاه خود را توصیف میکند گویا نظر به تاریخ و فرهنگ و سنن و شیوهی زندگانی مردمان آن دارد:
"نخست وقتی که
بزرگتر شدم فهمیدم؛ گائومی زیباترین و زشتترین شهرها است، معمولیترین است و غیرمعمولیترین، مقدّسترین است و فاسدترین، حماسیترین است و فرومایهترین، شهر شراب نوشان بزرگ است و دوست داشتنی ترین مکان دنیا. دوستان و خویشان پدرم که آنجا
زندگی می کردند همه ساله هم ذرّتِ خوشه ای می کاشتند و هم از خوردن آن لذّت می
بردند. در هشتمین ماه، در دیرگاهانِ پاییز، کشتزار سرخ ذرّتِ خوشه ای، به دریایی
روشن و خونین بدل شد. ذرّتِ خوشه ای ما ساقه بلند بود، شکوهمند بود و پُر و
پیمان؛ ذرّتِ خوشه ای ما خنک، زیبا و افسونگر بود، عشق و زیبایی در ذرّتِ خوشه ای
ما، درهم تنیده بود." فصل اول
بخش یک
ذرّت خوشهای سرخ در این بخش از چین شمالی مواد اولیه ی خوراک، شراب
و سرمایه و انگیزه ی زراعت است. این مائده در داستان مو ین، و تمامی این ویژگیها، سمبل زیبایی و مقاومت است. آفتاب و ماه، طوفانها، بادها، صاعقهها و تحولات شبانه روزی
طبیعتِ گائومی، همه به صورت رنگها و خطوطی شگفتانگیز، همان گونه
که در چشم و چهرهی مردم، در ساقه، برگ و دانهی قرمز ذرّت خوشهای نیز آثاری به یادماندنی به جای میگذارند.
"ذرّتِ خوشهای ما ساقه بلند بود، شکوهمند بود و پُر و پیمان. ذرّتِ
خوشهای ما خنک، زیبا و افسونگر بود، عشق و زیبایی در ذرّتِ خوشهای ما، درهم تنیده بود."
در آینهی نگاه راوی عشق و زیبایی درهم ذوب شده است. این رهآورد
اندیشه و تلاش انسان و نتیجهی بهرهبرداری او از طبیعت است. در پیرامون زندگی راوی تمامی اشیاء
با زبانی آشنا با او سخن میگویند. از این نظر او مانند شاعری است، که میگذارد اشیاء
زبان و القائات ویژهی خود را به او بدهند، و او بیآن که بداند از زبان آنها یا برعکس؛ آنها از زبان او سخن می گویند. گویا
گفتگوها، تصاویر، تشبیهات، تشریح ها، و رفتارهای زبانی همه در دنیایی شاعرانه
تلطیف شده اند. ازاین رهگذر نویسنده، تصاویر و صحنه هایی در این رمان آفریده
است، که تا سالهای سال از یادها نخواهند رفت. این آفریده های تصویری بکر، بدیع و
به لحاظ جمال شناسی تازه ترین پدیدهها هستند که به مجموعه ی ادبیات داستانی
افزوده شده است. مو ین، در زمینه هایی دیگر خاصه آنجا که مسئله ی جنگ و فجایع انسانی
در میان است، تصاویر تکاندهنده ای ارائه می دهد، که می توان گفت: تنها همتای او
در چنین فرازهایی فیودر داستایوفسکی است و نه هیچ داستانسرایی دیگر.
در مکان و زمان این
رمان هر تصویری آینه ی تصویر دیگری می شود. تصویر اول هستی خود را در تصویر بعدی
منعکس می کند. این کار را نویسنده با تشبیهاتِ نه تجریدی، بل با آنچه در پدیده های
قابل دید، با آنچه با آن رودررو است، انجام می دهد. برساختن این تصاویر و تشبیهات
آنقدر واقعی و طبیعی صورت می گیرد که باید گفت خود شیوه ی تازه ای برای نگریستن
به اشیاء است. نوعِ نگاه در اینجا بسیار ساده و انسانی است، با این وجود دستاورد
آن از رهگذر نگریستن قابل ملاحظه است. شاید زندگی دهقانی و فقر و گرسنگی در سالهای
طولانی کودکی و جوانی نویسنده در شکل گیری این شیوه ی نگرش در نزد او مؤثر بوده
است؛ نظر به این که جامعه ی چین تا همین سالهای اخیر، تنها برای نویسنده و شاعری
آغوش باز میکرد، که نه از طبقه ی دهقان و فقرا بلکه باید از میان شهرنشینان،
اشراف و تکنوکراتها برمیخاسته است.
ساختار رمان مو ین،
سخت تحتِ تأثیر وقایع داستان آن است. رمان با گزارش جنگ و زندگی و دشواری های آن
در روزگار جنگ و نقب زدن به پسزمینه های سرنوشت و افکار بازیگران، واقعگرا یا
رئالیستی مینماید. واقعیتِ زندگی در زمان جنگ به هر سویی چنگ میاندازد. راوی در
ادامه ی داستانِ خود باید تأثیر این واقعیت را در تمام جوانب آن نشان بدهد. در
سرکشی به این "جوانب" که بسا جلوه گری سنن و آداب و آیینهای باستانی را
همراه دارد، رئالیسم مو ین، رنگی جادویی به خود میگیرد. این که منتقدین غربی سعی
کرده اند، او را به گابریل گارسیا مارکز بچسبانند، یا ویلیام فالکنر، از این جا
آب میخورد. امّا باید با اغلب تحلیل گرانِ آثار مو ین همآواز شد، که این نوع
روایتِ داستانی، ریشه در سنـت داستانخوانی چینی دارد. داستان مو ین، از واقعیّتِ جنگ و
زندگی و فرهنگ و سنّتهای چینی ریشه گرفته است. امروزه برخی از این سنن و آداب سخت
خنده دار و مضحک می نمایند. برخی از آنها جنایت به حساب می آیند. امّا نویسنده
گزارش مستندی از این مضحکه ها و جنایتها ارائه داده است که خود به نوبه ی خود
مانند جنگ ار تبار انسانی قربانی می گیرند و زندگی را به کام انسان تلخ می سازند.
سبکها و مکتبهای
ادبی ابتدا به ساکن وجود نداشته اند. به عنوان مثال رئالیسم پس از بالزاک،
رمانتیسم پس از لافونتن و ویکتور هوگو، ناتورالیسم پس از امیل زولا، رئالیسم
جادویی پس از گابریل گارسیا مارکز و رئالیسم کثیف پس از بررسی آثار چارلز بوکوفسکی
نویسنده ی آلمانی الصل امریکایی و چند نویسنده ی همطراز او مطرح و مورد بحث و
بررسی قرار گرفته اند. هر یک از این مکاتیب مُهر و نشان یک دوره ی ادبی خاص و
بیانگر منحصربفرد یک دوران اجتماعی ویژه با نگرش هایی تازه به زندگی، فرد و
اندیشیدن بوده است. دورانی که ما در آن به سر میبریم و نوع زندگانی ما در ابعادی
متفاوت قابل نگرش و بازخوانی است. انسان امروز ممکن است در احساس خود رمانتیک باشد
ولی برای بیان آن از شگردهایی غیر رمانتیک استفاده کند. ممکن است سخت رئالیست
باشد، ولی به این آگاهی رسیده باشد، که رئالیسم او ناتورالیسم و رئالیسم کثیف او
نیز هست. گسترش ابعاد فکری انسان در کنار رشد ابزار علمی و تکنیکی به او این امکان
را داده است که بُعدهایی متفاوت پیدا کند. با این تفاصیل برآنم که سبک نوشتاری مو
ین، همانندی ذاتی با موقعیت انسان معاصر دارد. در عینِ حال که او فقط قابل مقایسه
با خویشتنِ خویش است، امکان یک ارزیابی همه جانبه از تمامِ سبکهای شناخته شده ی ادبی
در دنیای داستان نویسی را در آینه ی رمان خویش ذرّتِ خوشه ای سرخ، دامن زده
است.
داستان این کتاب بر
محور عشقی شکل می گیرد، که در رفتار و اندیشه ی بازیگران اصلی آن، که نقش آفرینان
جنگ نیز به حساب میآیند، نقشی جاودانه برجای گذارده است. یو ژانائو، که از کولبری
خود را به فرمانده ی افسانه ای یو، در میان مردم ارتقا داده است، رهبری دفاع
مردم بی دفاع را در برابر ژاپنیها که شمال چین را اشغال کردهاند، بر عهده دارد. در این دوران مردم به گروه های مختلف
تقسیم شده اند. گروه هایی که خود را در اختیار نیروهای دولتی قرار داده اند،
به خاطر آینده ای می جنگند، که بعدها برخی از آنها به پست و مقامی دست می یابند.
مردمی که بی دفاع مانده اند، مردمی که دستشان به جایی نمی رسد، نخستین قربانیان
جنگ هستند. و این داستان داستان دفاع آنها و زندگانی آنها است.
یو ژانائو مردی عامی است، روحِ قهرمانی در وجودش نهفته است
و در رفتار و کردارش آن را به نمایش می گذارد. آدم متفکری نیست؛ در عینِ حال از
بینشی عمیق و سخت انسانی برخوردار است . در دفاع از "سرزمین مادری" سنگ
تمام میگذارد. امّا به هیچوجه حاضر به همکاری با گروه هایی که برای رسیدن به
قدرت می جنگند، نیست. این گروهها بیشتر به کار شعاردادن و قربانی گرفتن از مردم
می آیند، تا دفاع از مردم و رهبری یک جنگ که جنگ مقاومت است. دستآورد آنها در نهایت
بعد از روزگار جنگ "انقلابِ فرهنگی" بود که بسیاری از مردم عادی را که
در روزگار جنگ، زخمها برداشته بوده اند، به خاک سیاه نشاند. و ریشه ی ذرّت خوشه ای
سابق را سوزاند و به جای آن بذر دیگری پاشید که گویا سببساز بسیاری از بیماریها
برای دهقانان و مردم عادی است:
"ذرّتِ خوشه ای که در اطراف گور "او" رُسته
است از نوعِ پیوندی آن است و دامنهاش تا –Hainan - هایینان
گسترده است. ذرّتی که من بسیار بارها ستایشش کرده ام، ذرّتی که زمین را مانند
دریایی خونین پوشش میداد، دستخوش افت وخیزهای انقلاب شد، و نوعی ذرّتِ خوشه ای
دیگر، که شاخوبرگِ زیاد و کُرکِ سفید زیبایی دارد و خوشههایش مانند دُم سگها
بلند است، جایگزین آن شد. بازدهی آن بالاست، مزه اش تلخ است و اغلب یبوست میآورد
و در این میان تنها دهقانانی که پوست صورتشان مانند آهنِ زنگزده نیست، مأموران
حزبی هستند که رتبه ی بالاتری از مباشران بخشها دارند." فصل
آخر بخش پایانی
نگرش راوی به رنجها، شادیها و سنن و آداب زندگی مردم چین
که در بستر جریان داستان مطرح می شود، ابزاری انتقادی به جامعه ی خود ارائه می کند.
در اینجا جنگ و موقعیت کلّی انسان از یک سوی و موقعیت حقیر زن و نگرش جامعه ی
مردسالار به او از سویی دیگر، انبوهی از مشکلات را دامن میزند. آنگونه که نویسنده ی
این رمان با این موضوعات درگیر می شود، به نظر میآید که انقلاب فرهنگی چین، برای
مصالحی صورت گرفته، که چندان ربطی به منافع مردمِ آن کشور نداشته است.
ذرّتِ خوشهای سرخ را مو ین، در سال ۱۹۸۷ انتشار داده است. در کشور او
فیلمی هم به کارگردانی شانگ ییمو Shang Yimou-- از روی این
کتاب ساخته شده که اساساً نه دیدن دارد و نه میتواند با آن مقایسه شود. ساختن این
فیلم شاید به این خاطر بوده است که حقایق مطرح شده در کتاب برای بخش وسیعی از
مردم چین ناشناخته بماند. گویا بسیاری از معضلات و مشکلاتی را که خاصِ دهه ی سی
تا پنجاه میلادی قرن گذشته ی چین است، و مو ین در بطن داستان جنگ و عشق و دلدادگی
مطرح می کند، تا به هنوز هم به قوّت خود باقی است.
در سال ۲۰۱۲ میلادی جایزه ی ادبی نوبل به خاطر این رمان به
- Guan Moye – گوئان مویه، معروف به مو ین، تعلّق گرفت.
کمیتهی داواران آکادمی جایزهی ادبی نوبل، برای انتخاب او
موضوعاتِ انسانی، دیدگاههای نو و شاعرانگی نثر مو ین در این رمان و رمانهای دیگر
و داستانهای کوتاه اش را از جمله از انگیزه های خود برشمرده بود. نیز او را
نویسنده ای معرفی کرده بود که با هوشیاری تخیّلی خود قصّه، تاریخ و زمان معاصر را
به هم پیوند می دهد.
مو ین در هفده فوریه در سال ۱۹۵۵ در گائومی به دنیا آمده و
امروزه یکی از اعضای کانون دولتی نویسندگان چین است. در چین تمامِ چیزها از جمله
کانون نویسندگان هم دولتی است. به همین دلیل بسیاری از نویسندگان و شاعرانی که
خواهان آزادی بیان و کلام هستند در زندان به سر میبرند. اعتراضهایی که در
پیرامون زندگی و رفتار مو ین صورت گرفته، از اینجا آب میخورد. امّا او "مو
ین" یکی از منتقدین سرسخت دولت است و برخی از آثارش اجازه ی انتشار در چین
را ندارند. برخی دیگر را در هنگکنگ انتشار داده است. از جمله موردهای انتقادی او
اعتراض به این سخن مائو است که میخواست ادبیات برای دولت و هدفهای آن نوشته شود. و این رمان، ذرّت خوشه ای سرخ، خود گواه
روشنی بر نفی حرف مائو و تأیید بر آزادی کلام و ادبیات است. اثری که خود میتواند
پاسخ این پرسش هم باشد که به عنوان مثال چرا دولتِ چین یا هر دولت دیکتاتور و
مستبد دیگری به ویژه در کشورهای آسیایی میانه ی خوشی با ادبیات و آزادی کلام و
بیان ندارد!؟
مو ین در خانواده ی دهقانی فقیری چشم به جهان گشود. در
دوره ی انقلابِ فرهنگی مجبور شد ترکِ تحصیل کند چرا که می گفتند قوم و خویش او
زمیندار بوده اند. تا پنجم ابتدایی به دبستان رفت و سپس در کارخانهها به کارگری مشغول شد. در زادگاه خود از سنّت داستانخوانی
دهقانان تأثیرات به سزایی اندوخته بود و زمانی که در دوره ی خدمت در ارتش، شروع
به داستان نویسی کرد، از همان آغاز داستانهایش مورد توجه قرار
گرفتند.
برخی از آثار مو ین، به قرار زیر است:
ترب سیاهِ پینما
ذرّت خوشهای سرخ
آوازهایی
برای سیر
بائوزی، در انفجار و داستانهای دیگر
کامیابی
جمهوری شراب
قبیلهی
علفخوار
دیوار آوازخوان
جنگل قرمز
شیفو، برای خندیدن کاری کن! ۲۰۰۰
بازیهای سگ سفید
اکسیمن نائو و زندگانی هفتگانهی او ۲۰۱۲
سپتامبر ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر