This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

جمعه، مرداد ۱۳، ۱۳۹۶

پنج سبز* / شعر / پرتو نوری علا

زیر گلویم لوله میشود؛ گلوله
گِرۀ کور، روسری
میدَرانمش با چنگ
با ناخنهای سبز شکسته.


1
هاشور خورده گونههام، از خراش 
از خطِ چشم وُ ریمل، در اشکِ گاز 
پرتاب میکنم هرچه سنگ وُ آجر
بر سرِ حرّامیِ اسلحهپوش.

زیر گلویم لوله میشود؛ گلوله
گِرۀ کور، روسری
میدَرانمش با چنگ
با ناخنهای سبز شکسته.

در سکوتِ آینه
لبم به خنده میگشاید
برجستهتر میشوند هاشورِ گونهها؛
زار میزنم
جِر میدهم روپوش خاکی را از تنم
تکمههاش، ساچمه؛
رگبارِ سرب، میشکند سکوت آینه را.
از پیکرم تنها سینه بند و شلوار جین بازماندهست
مابقی همه زخمی است در آینه.

2
عکسها، ردیف میشوند بر صفحۀ کامپیوتر
آشنای جوانی، آن سوی آبها
دست میکشم بر گلبرگها
صورتهای جوان، پیکرهای بیجان؛
ربوده میشوم، ریپ میشوم
پهلویم میشکافد به نیشِ چاقوئی
گلوله بر قلبم سنگینی میکند
وای … سوختم.
میسوزم، میسوزم
"می سوزم … روزی هزار بار."

3
مترسانم!
مگو گزلیکی شود پُر گزند
پا بیرون گذاشتن از
پاره پاره کنم گلیم
تا پایم پس نکشد
از رفتن فراسوی خود.

لبریزِ شعر، صاعقه میشوم
تا گُر بگیرد تلاقیِ کلمه وُ ابر
و گفته شود این همه شعر نگفته
و شعر شود، باران
زنده کند نام خفتهگان، با گُلبافتهها.

4
نامها پَر می کِشند
میپاشد خاکستر پَر بَر گلها.

برای زنده نمردن
بهانه میتراشم
میتراشم مداد برای کاغذِ سفید
سیاه نمیشود اما کاغذ
کبوتر میشود.
کبوترِ شکسته بال
بهانۀ گریستن.

5
تا آماده کنم فردا را
فرومیآیم از خیالِ بُرج وُ بارو
یک پله در میان، دوتا یکی

درنیفتم به تورِ سراب
به زمین نخورم با سر
سَر نخورد به سنگ.

نه، هر تورِ الوانی
صیدی نخواهد داشت
اسکلهها پُراند از جیغ مرغان دریایی
تا پاره پاره شوند تورها
و هیچ صیّادی را صیدی نباشد.

اصلن فردا را تو آماده کن
فقط مثل همیشه دو قدم، عقب نمان!
دست، دست کنی، از دستت رفته.

عقلت را پای فردات بریز
اِبنُالوقتهایی، آمادۀ تور شدن‎اند
فقط دست به آنها نزن!
سنگ میشوی.


شهریور ۱۳۸۸ / 2009

* جنبش سبز ایران، نهضتی مردمی و خودجوش بود که علیه تقلب در دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران، بوجود آمد. گرچه رنگ سبز ابتدا به عنوان نماد طرفداران میرحسین موسوی، در کاندیداتوری او بود، اما با اعتراضات مردم در واکنش به انتخاب احمدی نژاد، نارضایتی های عمده تری را ایجاد کرد و موج مخالفت ها با دستگیری، زندانی، شکنجه و کشتن فعالان سیاسی و مردم معترض، ابعاد وسیعی یافت و رنگ سبز نماد اتّحاد و امید میان مخالفان رژیم گشت. اتحادی دموکراتیک و آزاد، شبکه ای، غیرمتمرکز، خارج از رابطهٔ رهبری، فرمان‌بری، تا جائی که برخی رسانههای بینالمللی آن را انقلاب سبز نام کردند که رهبر حقیقی و کاریزماتیک ندارد. فعالیت جنبش سبز، بر پیاده کردن حقوق بشر، دفاع از حقوق زندانیان- شهدا و پشتیبانی از خانواده‌های آنان، رفع خلاء شبکهٔ ارتباطی و رسانه‌ای با هدف آگاهی‌بخشی و تقویت همبستگی بین ایرانیان داخل و خارج، استوار بوده است.
برخی بر این عقیده اند که نداشتن رهبر، جنبش را به شکست می کشاند. این که داشتن رهبر؛ خوب یا بد / غلط یا درست است، مبحث دیگری است. اما در  تعریف جنبش سبز می توان گفت که حرکت خودجوش مردم علیه ظلم و بی عدالتی بود. خیلی ها سعی کردند موسوی را رهبر این جنبش بخوانند اما خود او که از عهده این کار برنمی آمد، بارها اذعان کرد که خودش یکی از این مردم است. متأسفانه در کشورهای استبدادی، حرکت های خودجوش مردمی، تلفات سنگین و فراموش نشدنی به بار می آورد. بنابراین آن جه این جنبش را به شکست کشاند، فقدان رهبری و مرید و مرادی نبود، بلکه فقدان یک آلترناتیو سکولار و دمکرات به جای رژیم مذهبی اسلامی بود.  ضروری است تا برای ایجاد این آلترناتیو، چه در داخل و چه در خارج کوشید.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

در جایی، نظری خواندم در باب شعربا این مضمون: "از شعر نخواهید که همیشه معنای روشنی داشته باشد، چرا که شعر چشمه‌ای است از احساس" و رودی است از ادراکی هنری و هجوم حرارتی است بر زبانی و قلبی گر گرفته از هیجان. شعر در واقع رابطۀ دو ذهن حساس و دو قلب تپنده است در درکی از نیاز. شعر در ایران ما، اما، در شب شبانۀ سیاه خود شکل گرفته و شورشی است بر این شبانگی! هر کجا که باشی، در هرزمانی که به ایرانت، به مینیاتور ایران درونی ات، بیندیشی، این شب بلند شرور محیط است بر تو و تو شورنده‌ای بر این شب دراز! شاید از این روست که برای زنده نمردن، بهانه ای می‌تراشیم تا فکرش بر سپید صفحۀ خاطرمان کبوتری شود آزاد و هماره، گویا، شکسته بال. شعرتان را دوست دارم.
فرشیم

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

آقای فرشیم گرامی و عزیز، چه وصف توضیحیِ زیبا و گویایی از درک شهودی شعر کرده اید. ممنونم. از این که انسان فرهیخته ای چون شما شعرم را دوست دارد، بر خود می بالم. حضورتان پر دوام باد.

تهمینه کاتوزی گفت...

برای زنده نمردن ،،،،،، بهانه متراشم ،،،،،، می تراشم مداد برای کاغذ سفید ،،، - پرتو جان این شعر یکی از زیباترین شعر های شما است ، چقدر با تمام وجود ان را حس می کنم ، چند بار ان را خواندم و حس کردم شاید ان را من گفته ام ؟ سبز چه نقش مهمی دارد و چقدر زیباست !؟

AliReza Baradari گفت...

جنبش بی رهبری و سازمان نیافته به کجا منجر میشود؟؟اوکراین،مصر،سوریه ،عراق یا لیبی؟؟ علیرضا برادری

Partow, Literature, Art and Culture گفت...

جناب برادری، این که داشتن رهبر، خوب یا بد / غلط یا درست است، مبحث دیگری است. اما در تعریف جنبش سبز می توان گفت که حرکت خودجوش مردم علیه ظلم و بی عدالتی بود. خیلی ها سعی کردند موسوی را رهبر این جنبش بخوانند اما خود او که از عهده این کار برنمی آمد، بارها اذعان کرد که خودش یکی از این مردم است. متأسفانه در کشورهای استبدادی، حرکت های خودجوش مردمی، تلفات سنگین و فراموش نشدنی به بار می آورد. بنابراین آن جه این جنبش را به شکست کشاند، فقدان رهبری و مرید و مرادی نبود، بلکه فقدان یک آلترناتیو سکولار و دمکرات، در صورت براندازی رژیم مذهبی اسلامی بود. چیزی که باید برای ایجاد این آلترناتیو، چه در داخل و چه در خارج کوشید.