«درباره روشهای مختلف ترجمه کردن» عنوان متن
سخنرانی شلایرماخر در برابر آکادمی سلطنتی علوم در برلین است. این متن در سه روز،
یعنی بیست و یکم تا بیست و سوم ژوئن سال ۱۸۱۳ به نگارش درآمد و بلافاصله در روز
چهارم، یعنی در ۲۴ ژوئن در آکادمی برلین ارائه شد.[1] سالها از آن تاریخ میگذرد، اما هنوز نیز
میتوان تأثیر عمیق آن را مشاهده کرد.
تردیدی نیست اندیشه شلایرماخر درباره ترجمه وامدار زمینه و زمانهای است که هِردِر، گوته یا ویلهلم فون هومبولت درباره زبان و ترجمه اندیشیده و قلم زدهاند. اما آنچه شلایرماخر را از این متفکران متمایز کرده و او را مرجع تمامی اشارات در حوزهی رویکردهای نظری و عملی معاصر در نظریه ترجمه نموده است، شیوه و روش او است. او خودش را درگیر بحثهای قدیمی پیرامون این مساله نمیکند که آیا ترجمه لغوی بهتر است یا ترجمه آزاد. راز ماندگاری او در همین نهفته است که از این بحثها فراتر میرود و موضوعات نظری گوناگونی را در حوزه ترجمه بیان میکند که پیش از آن مطرح نشده بود و پس از آن نیز تبدیل به نقطه عزیمت بسیاری از پژوهشها شد. به همین دلیل است که تاریخ نظریه ترجمه را میتوان به قبل و بعد از شلایرماخر تقسیم کرد. این نقطه عطف ریشه در درک شلایرماخر از ترجمه دارد که مبتنی بر فلسفه زبان، فهم هرمنوتیکی واقعیتهای ترجمه و دیالکتیک است.
تارنمای پرتو،:
تردیدی نیست اندیشه شلایرماخر درباره ترجمه وامدار زمینه و زمانهای است که هِردِر، گوته یا ویلهلم فون هومبولت درباره زبان و ترجمه اندیشیده و قلم زدهاند. اما آنچه شلایرماخر را از این متفکران متمایز کرده و او را مرجع تمامی اشارات در حوزهی رویکردهای نظری و عملی معاصر در نظریه ترجمه نموده است، شیوه و روش او است. او خودش را درگیر بحثهای قدیمی پیرامون این مساله نمیکند که آیا ترجمه لغوی بهتر است یا ترجمه آزاد. راز ماندگاری او در همین نهفته است که از این بحثها فراتر میرود و موضوعات نظری گوناگونی را در حوزه ترجمه بیان میکند که پیش از آن مطرح نشده بود و پس از آن نیز تبدیل به نقطه عزیمت بسیاری از پژوهشها شد. به همین دلیل است که تاریخ نظریه ترجمه را میتوان به قبل و بعد از شلایرماخر تقسیم کرد. این نقطه عطف ریشه در درک شلایرماخر از ترجمه دارد که مبتنی بر فلسفه زبان، فهم هرمنوتیکی واقعیتهای ترجمه و دیالکتیک است.
اما نظریه
شلایرماخر درباره ترجمه، زوایای آشکار و پنهان آن و میراث آن به ندرت مورد پژوهشهای
دقیق و موشکافانه قرار گرفته است. البته در این میان دو استثنا وجود دارد یعنی
لارنس ونوتی و آنتوان برمن. ونوتی در کتابش با عنوان ناپیدایی مترجم به نظرات
شلایرماخر اشاره میکند. اما از میان تمامی آنچه شلایرماخر بیان کرده بود، صرفاً
تمایز میان «ترجمه بیگانه ساز» و «ترجمه بومی ساز» را برگرفت و باقی را واگذارد.
ونوتی در این معنا، تمام تمایزهای دیگری را نادیده گرفت که شلایرماخر وضع کرده
بود. از سوی دیگر، ونوتی به یک معنا استدلال شلایرماخر را نوعی «امپریالیسم» و
«نخبه گرایی» میپندارد و در این مورد خاص، دیدگاه تاریخی کاملاً تحریف شدهای از
او ارائه میدهد (در این رابطه نگاه کنید به مقدمه کتاب). آنتوان برمن، در کتاب
خود با عنوان تجربه بیگانه. فرهنگ و ترجمه در آلمان رومانتیک که نخستین بار در سال
۱۹۸۴ منتشر شد، شلایرماخر را در بستر تاریخی دقیقاش بررسی میکند و بیش از همه
چارچوب هرمنوتیکی و دیدگاه دیالکتیکی او را در تأملاتش پیرامون ترجمه در نظر میگیرد.
نویسندگان کتاب
«بازخوانی شلایرماخر: ترجمه، شناخت و فرهنگ» از این کاستی در پژوهش پیرامون تفکرات
شلایرماخر درباره ترجمه آگاه بوده و درصدد برآمدهاند برای رفع این کاستی گامی
بردارند. تلاش آنها صرفاً نظری نیست بلکه پژوهشهای عملی را نیز دربر میگیرد. از
این رو، این کتاب دارای دو بخش مباحث نظری و عملی است. مباحث نظری با بافتمندی و
تفسیر سخنرانی شلایرماخر سروکار دارند. بخش پژوهش عملی نیز موضوعات گوناگون و
متنوعی را دربر میگیرد که شامل مورد پژوهشیها در حوزه ترجمه ادبی، گذر از ادبیات
به سینما، پژوهشهای شناخت محور، مقاومت فرهنگی و ترجمه به زبانهای بومی است.
حاصل این پژوهشهای نظری و عملی، ۲۵ مقاله از نویسندگان مختلف است که در ادامه به
طور خلاصه آنها را توضیح میدهم.
■ نخستین
مقاله با عنوان «شلایرماخر: نظریه ترجمه بر مبنای دیالکتیک» رابطه میان ترجمه،
مترجم و دیالکتیک را در نظر میگیرد. شلایرماخر در زمینههای مختلفی فعالیت داشت.
از یک سو مترجم برجستهای بود و مجموعه آثار افلاطون را از یونانی به آلمانی ترجمه
کرد. از سوی دیگر در زمینه اخلاق، هرمنوتیک، روان شناسی، زیبایی شناسی و دیالکتیک
تدریس میکرد. شلایرماخر در درسگفتارهایش درباره دیالکتیک کاملاً موضوع «عدم
عقلانیت» میان زبانها را مورد نقد و بررسی قرار داد. این بررسی، نقطه عزیمتی شد
برای استدلال او در سخنرانی سال ۱۸۱۳. او همچنین در این درسگفتارها نظریهای را
درباره تصاویر و زبان بیان میکند که بنیان روش ترجمه او را شکل میبخشد یعنی این
که خواننده را باید به سمت نویسنده برد. در نتیجه، مقاله حاضر نشان میدهد که نه
تنها دیالکتیک، بنیان و شالودهی اظهارنظرهای شلایرماخر درباره ترجمه را شکل میبخشد
بلکه همچنین آشکار میکند که جایگاه مترجم به عنوان میانجی زبانها، در هماهنگی
کامل با موضوع دیالکتیک است (ص ۳).
■ مقاله دوم
در ابتدا بافت و اهداف رساله «در بارهی روشهای مختلف ترجمه» را کندوکاو میکند.
سپس نقاط قوت و پیامدهای آن را برای انتقال و بیان فرهنگی و تاریخی معنا بررسی میکند.
به نظر نویسنده دلیل شلایرماخر در تاکید بر معنای اصلی متون کاملاً آشکار و بدیهی
نیست و از همین رو، ضرورت بازاندیشی آن را یادآور میشود. چرا که بدون انجام
استدلال و ارائه شواهد درباره دلایل شلایرماخر در این زمینه، این خطر وجود دارد که
رویکرد بیگانه ساز در ترجمه، آن چنان که باید به درستی فهمیده نشود. نویسنده در
این مقاله از رویکرد شلایرماخر در زمینه ترجمه که همان رویکرد بیگانه ساز است دفاع
میکند و در این مسیر مجموعه وسیعی از موضوعات را مورد تأمل قرار میدهد که به فهم
تاریخی و هرمنوتیکی و تعالیم شلایرماخر درباره حذف ناپذیری سوژهی فردی مربوط
هستند (ص ۱۵).
■ مقاله سوم
بستر تاریخی شکلگیری نظریه ترجمه شلایرماخر را توصیف میکند و در گام بعد،
پیامدهای نظری این وضعیت تاریخی را آشکار میسازد. به نظر نویسنده، اگرچه
شلایرماخر در تعریف خود از دو روش ترجمه به تعاریف مشابه دیگری نیز ارجاع میدهد
(نظیر تعاریف گوته، سیسرو، هوراس یا ژروم)، ظاهراً نظریه ترجمه در آلمان قبل از
شلایرماخر، در پی مقولهبندی یا ارائه الگوهای دوگانه یا چندگانه درباره ترجمه
نبود (ص ۲۷).
■ هدف
نویسنده در مقاله چهارم با عنوان «میراث شلایرماخر برای مطالعات ترجمه معاصر»
این است که اهمیت و دامنه میراث شلایرماخر برای مطالعات ترجمه معاصر را نشان دهد.
به نظر نویسنده، رساله شلایرماخر درباره ترجمه مبنای جدیدی را فراهم کرد از این
جهت که بینشهای کاملاً متفاوتی را درباره فعالیتهای ترجمه مطرح کرد که کاملاً
متفاوت از قبل بود. از این نظر، مسیرهای خلاقانه شلایرماخر در سطوح نظری، روش
شناختی و اصطلاح شناختی نشان دهندهی خلاقیت و تازگی متون شلایرماخر و تأثیر
ماندگار آن است (ص ۴۱).
■ نویسندهی مقاله
پنجم نحوه تفسیر آنتوان برمن از شلایرماخر درباره ترجمه را نقد میکند. به نظر
نویسنده در دهههای گذشته بسیاری از محققان بارها تلاش کردند آموزههای شلایرماخر
را از نو مورد تامل قرار دهند و آنها را در نظریات خود پیرامون ترجمه وارد کنند.
یکی از آنها، آنتوان برمن است که اذعان میکند آلمانیها نخستین افرادی بودند که
به نحو نظامند اهمیت هستی شناختی دوگانهها را در نظریه ترجمه درک و بیان کردند.
او بر آن است که آلمانیها با پیگیری مطالبات هستی شناختی شلایرماخر توانستند
برهان انکارناپذیری را در دفاع از بیگانه سازی در ترجمه ارائه کنند. نویسنده در
این مقاله، نقش اساسی رساله شلایرماخر درباره ترجمه را در بحثهای مربوط به اخلاقِ
ترجمه از نو ارزیابی میکند و به زمینه نظری اشاره میکند که درک بِرمَن در آن شکل
گرفته است. نویسنده با طرح مفهوم «اصالت» نزد هایدگر، در پی اثبات این است که:
اگرچه برمن بر نقش این متن در حوزه اخلاق ترجمه تاکید میکند، اما ارزش واقعی آن
را درک نمیکند (ص ۵۵).
■ نویسنده مقاله
ششم، رابطه پیچیدهی رویکرد شلایرماخر به ترجمه و نظریه کارکردگرایی ترجمه را
بررسی میکند. به عبارت دیگر، پرسش اصلی نویسنده این است که نظریههای
کارکردگرایانه ترجمه تا چه میزان به دو روش شلایرماخر در ترجمه نزدیک میشوند و از
آن وام میگیرند. در این زمینه، هم آثار شلایرماخر درباره زبان و هم دیدگاههای او
درباره هرمنوتیک ارزیابی میشوند. به نظر نویسنده، نتیجه این ارزیابی این است که
هر دو نظریه ترجمه با موضوعات یکسانی سروکار دارند یعنی هدف ترجمه، تفاوتهای
فرهنگی، خواننده مقصد، نقش مترجم (ص ۶۷).
■ تعیین نسبت
میان شلایرماخر و هومی کی. بابا[2] و ترجمه بیگانه ساز، مساله اصلی نویسنده در
مقاله هفتم است. نویسنده برای پاسخگویی به این مساله در ابتدا به برداشت
آنتوان برمن از شلایرماخر اشاره میکند. او بر این باور است که آنتوان برمن به
خوبی اهمیت صورتبندی شلایرماخر از دو روش ترجمه را بیان میکند از این جهت که
ترجمه را فرایند مواجه بیناذهنی تلقی میکند و ترجمه متن را با ترجمه فرهنگی پیوند
میدهد. هومی کی. بابا، دو قرن بعد، دو نکته را درباره «ترجمه فرهنگی» مطرح می کند
که کاملاً در راستای مسیر اندیشه شلایرماخر است، به ویژه در تاکیدش بر تفاوت زبانها.
این رویکرد در تضاد با رویکرد افلاطونی و نوافلاطونی است که انتقال شفاف معنا را
دنبال میکند. در واقع، هدف این مقاله ارزیابی قابلیت مفهوم گسترده دورگه بودن نزد
هومی بابا است تا از این رهگذر، راهی برای برون رفت از مساله «ذات» زبانها و این
ایده بیابد که بیگانه سازی باید معنای ذاتی را انتقال دهد (ص ۷۹).
■ در مقاله
هشتم رویکردهای مترجمان تازه کار در برابر مترجمان حرفهای به راهبردهای
بیگانه سازی و بومی سازی، در چارچوب مطالعه تجربی طولانی و گسترده درباره توانش
ترجمه و رشد آن، پژوهش میشود. تحلیل این مقاله مبتنی بر این ایدهی آنتوان برمن
است که رشد توانش، آشکار ساختن چیزی است که در متن اصلی «پنهان» است. نویسنده
مقاله برحسب همین ایده است که تعداد و نوع افزایشها و کاهشها را در مجموعه ترجمههای
متون مرجع تحلیل میکند. هر یک از این ترجمهها نشان دهنده سطوح مختلف رشد توانش
ترجمه در مترجمان است. فرضیه اصلی پژوهش حاضر این است که راهبردهای بیگانه سازی و
بومی سازی ممکن است تا حدی با سطح توانش مترجم ارتباط داشته باشد (ص ۸۹).
■ نویسنده در
مقاله نهم، با پیروی از توصیههای ورمیر و اسنل ـ هرنبی در خصوص توجه بیشتر به
دیدگاههای شلایرماخر درباره زبان و تفسیر، به ویژه با توجه به دو روش ترجمه،
استدلال میکند که رساله شلایرماخر درباره ترجمه چند لایه است. به نظر نویسنده
دلیل چند لایه بودن رساله شلایرماخر این است که به بافت و بستری تعلق دارد که از
بینشهای معرفتی شلایرماخر درباره زبان و فهم فراتر می رود و در چارچوب طرح ترجمه
ملی قرار می گیرد. پیشنهاد نویسنده برای درک بهتر رساله شلایرماخر این است که از
رویکردهای هرمونتیکی، فلسفه زبان مورد نظر ویتگنشتاین متأخر و برخی رویکردهای
معاصر در نظریه ترجمه برای تحلیل رساله شلایرماخر استفاده کنیم. در نهایت این
مقاله به شروط متفاوت امکان مفسر برای ترجمه و مفهوم زبان برای نظریه ترجمه میپردازد
(ص ۱۰۵).
■ در مقاله
دهم رابطه مفهوم نویسندگی در مطالعات ترجمه با نظر شلایرماخر درباره ترجمه
بررسی میشود. به نظر نویسنده، هدف شلایرماخر از ترجمه و از بیان اینکه مترجم یا
خواننده را به سوی نویسنده میبرد یا نویسنده را به سوی خواننده این است که دو شخص
بیگانه را به هم نزدیک کند و فهم بینافردی را میسر سازد. شلایرماخر متن را
تجلی بیواسطهی تفکر نویسنده در نظر میگیرد. هدف مقاله حاضر این است که نشان دهد
مفهوم مورد نظر شلایرماخر از فهم بینافردی تنها در بافت مفهوم نویسنده به مثابه
خالق اولیه قابل درک است. همچنین تأثیر شلایرماخر را بر نظریه ترجمه و مفهوم
«ترجمه بیگانه ساز» کندوکاو میکند تا از این رهگذر مفهوم مشترکی از نویسندگی را
به دست دهد. در ادامه نیز پیامدهای آن را برای نظریه ترجمه مورد بحث قرار می دهد
(ص ۱۱۵).
■ مقاله
یازدهم از دیدگاه تاریخی به رسالهی شلایرماخر میپردازد. از نظر نویسنده،
غیبت این اثر در ویرایشهای قدیمیتر و جدیدتر آثار او کاملاً عجیب است از این جهت
که اهمیت محوری این اثر برای مطالعات ترجمه نادیده گرفته شده است. نویسنده در
بررسی تاریخی رساله شلایرماخر، به نقش مهم آنتوان ونوتی در معرفی این اثر به
جهانیان اشاره میکند. همچنین این واقعیت را خاطرنشان میکند که رساله شلایرماخر
نوعی تغییر پارادایمی را در تاریخ نظریه و روششناسی ترجمه پدید آورده است. از نظر
نویسنده، این تغییر تاریخی مبتنی بر تحلیل مفاهیم کلیدی مورد استفاده در متن رساله
نظیر «مرز» و «بیگانگی» است که شلایرماخر درباره زبان و ترجمه به کار میبرد. این
تحلیل به شدت مخالف این تفسیر است که شلایرماخر به برتری نژادی آلمانیها باور
داشت یا در پی اثبات آن بود. نویسنده در نهایت نظرات شلایرماخر در رابطه با عدم
پذیرش برخی از روشهای ترجمه را نیز بررسی میکند. هدف این بررسی نشان دادن این
است که: استدلال در مورد این که افراد تنها به زبان مادریشان میتوانند دست به
آفرینش گفتاری یا نوشتاری بزنند به هیچ وجه در جوامع چندفرهنگی امروز نمیتواند
تأیید شود. در واقع این یک واقعیت است که بسیاری از ادبیات چندفرهنگی در حال حاضر
نه تنها به نگارش درآمده و منتشر شدهاند بلکه جوایز متعددی را نیز نصیب خود کردهاند
(ص ۱۲۵).
■ مقاله
دوازدهم مفهوم مورد نظر شلایرماخر از ترجمه را در مورد رابطه جستجوگر میان
ادبیات و فیلم به کار میبرد. در حالی که مترجم ادبی، متن اصلی را به زبان مقصد
ترجمه میکند و گام به گام از متن اصلی فاصله میگیرد، این فرایند در مورد اقتباس
ادبی کاملاً متفاوت است. در اینجا کارگردان است که جایگاه نویسنده را اشغال میکند
و ظاهراً باعث میشود متن اصلی ناپدید شود. افزون بر این، ترجمه متن ادبی به زبان
سینما، نوعی مشارکت تفسیری با اثر اصلی و تلاش برای فهم بهتر آن است. در تضاد با
ترجمه در معنای دقیق کلمه که برحسب ماهیتش موظف است متن اصلی را حفظ و آن را با
وفاداری بازتولید کند، اقتباس سینمایی نمیتواند کاری جز «بهتر کردن» متن اصلی
انجام دهد یعنی توانایی خود متن اصلی برای بیان «بیشتر» یا بیان چیزها در واژگان
متفاوت را فزونی میبخشد. اما اقتباس ادبی همزمان تفاسیر خودش را ارائه میدهد.
نویسنده در این مقاله بررسی میکند تا چه میزان مفهوم مورد نظر شلایرماخر از ترجمه
میتواند به مثابه یک مقوله انتقادی برای تحلیل اقتباسهای ادبی به کار برده شود.
نویسنده با استفاده از فیلم مرگ در ونیز اثر لوکینو ویسکونتی (۱۹۷۱) به عنوان
نمونه تحلیل، نه تنها میزان تطابق اقتباس ادبی از داستان مرگ در ونیز اثر توماس
مان (۱۹۱۲) را بررسی می کند بلکه به تامل در این باره نیز می پردازد که آیا این
اقتباس ادبی، نوعی تحریف است یا «انتقال مضمون» (ص ۱۳۷).
■ مقاله
سیزدهم به بررسی نحوه ترجمه رساله شلایرماخر به زبان دانمارکی میپردازد. هدف
مقاله نشان دادن این است که استفاده از زبان دانمارکی قدیمی (۱۹۵۰ـ۱۷۰۰) در ترجمهها
از آلمانی به دانمارکی میتواند منجر به گسترش زبان مقصد شود. نویسنده با توجه به
رویکرد نظری شلایرماخر و با هدف به کارگیری آن، به ترجمه این اثر میپردازد.
نویسنده این مقاله، پس از بحث درباره مسیر پیچیده گذر از نظریه به عمل و تعریف
راهبرد ترجمه، تحلیلی از جنبههای نحوی و واژگان ارائه میدهد (ص ۱۴۹).
■ مقاله
چهاردهم در پی فهم اکتشافی این است که عناوین اخلاقی نظیر بومی سازی و بیگانه
سازی چگونه با فرایند ترجمه ارتباط مییابند. نویسنده از فرضیه اقتصاد پردازش برای
بررسی الگوی ترجمههای انگلیسی ـ چینی متعدد استفاده میکند. در ترجمه متون فرهنگی
بیش از متون دیگر، از رویکرد «بیگانه سازی» استفاده میشود. به نظر نویسنده برحسب
پردازش دوزبانه میتوان گفت که مترجمان به نحو شناختی در پی دسترسی سریع و آسان و
مقتصدانه برای ترجمه هستند و در هنگام ترجمه متون فرهنگی، به ترجمه ساختاری بیشتر
توجه دارند تا به ترجمه مفهومی زیرا ترجمه مفهومی پُر هزینه است (ص ۱۵۹).
■ مقاله
پانزدهم به نحو کارکرد ترجمهها میپردازد. به نظر نویسنده، اگرچه تمایز
دوگانه شلایرماخر در مطالعات ترجمه تا مدتها مطرح بود، در برخی از مباحث نظری
اخیر است که منتقدان بر شیوهای تاکید میکنند که ترجمهها یا متن اصلی را
بازنمایی میکنند یا از نو به آن شکل میدهند. از این نظر، این پرسش مطرح نیست که
آیا آنها دسترسی واقعی به «امر بیگانه» را فراهم میکنند یا نه. از این رو، ترجمه
برحسب واژگان نسبتاً متفاوتی توصیف شده است، یعنی استعاره در تضاد با دگرنامی. این
آگاهی انتقادی، شیوههای کارکرد ترجمهها در فرهنگ را بازتاب نمیدهد یعنی ترجمهها
معمولاً به عنوان جایگزین متنهای اصلی خلق و خوانده میشوند. در نتیجه، نویسنده
این مقاله، تمایز متفاوتی را مطرح میکند یعنی تمایز میان روشهای توهم گرایانه و
ضد توهم گرایانه در ترجمه، و رویکرد «بیگانه ساز» شلایرماخر و ونوتی را در میان
رویکردهای ضد توهم گرایانه قرار میدهد (ص ۱۷۵).
■ مقالههای
شانزدهم و هفدهم به موردپژوهشی در پرتغال مربوط میشوند. عنوان مقاله شانزدهم،
«مترجمان و ناشران: دوستان یا دشمنان؟» است. به نظر نویسنده، فهم شلایرماخر از
ترجمه بر نظریههای ترجمه معاصر تاثیرگذار بوده است، به ویژه از این جهت که مبانی
استواری را برای مدلهای کارکردگرایان نظری در ترجمه فراهم کرده است. ایدههای
شلایرماخر همچنین بر قوانین توری درباره نحوه ترجمه مترجمان تأثیر گذاشته است. این
مقاله درصدد است نشان دهد «دستور عملهای ترجمه» که ناشران پرتغالی آن را به کار
میبرند، نقش مهمی در تعیین مسیر ترجمهها بازی میکنند زیرا شرایط لازم برای کار
ترجمه را برحسب مفاهیم «کارکردگرایانه» بیان میکنند. از سوی دیگر آنها به شدت با
نشر کتاب، اِعمال معیارهای ویرایش، حمایت ویراستاری از مترجمان یا حتی ارزیابی
نهایی ترجمهها سروکار دارند. اما با توجه به پاسخهای ناشران به پژوهشی که در این
باره صورت گرفته است میتوان گفت که رویکرد مترجمان، رویکرد «بومی سازی» است و
موردپژوهشیهای مربوط به آثار ترجمه شده و منتشر شده در پرتغال به روشنی این را نشان
میدهند. افزون بر این، عوامل اجتماعی ـ اقتصادی، نقش عمدهای بر کار مترجمان ایفا
میکنند و به همین دلیل، مترجمان از رویکرد بیگانه سازی مورد نظر شلایرماخر، بسیار
فاصله میگیرند (ص ۱۸۵). مقاله هفدهم نیز با استفاده از دیدگاههای شلایرماخر
درباره مدل تفهمی آرمانی برای ترجمه به عنوان نقطه آغازین خود، کار مترجمان و
نویسندگان مهاجر متولد آلمان در پرتغال را بررسی میکند (ص ۱۹۷).
■ نویسنده
در مقاله هجدهم بر این باور است که ترجمهها در بافت ملیگرایی در آغاز قرن
نوزدهم، نقش مهمی نه تنها در تعریف و آشکار کردن تحول نگرشها در مورد انگلستان و
ایدئولوژیهایی داشتند که آنها را حفظ میکردند، بلکه در این فرایند، ترجمهها
تبدیل به فرصتها و موقعیتهایی برای تمایز بخشیدن به مؤلفهها شدند که برای ویژگی
یک ملت بنیادی تلقی میشدند. این مقاله در پی بررسی برخی مباحث است که از ترجمهها،
نقدها و سفرنامهها برگرفته شدهاند که به طور مستقیم یا غیرمستقیم با مباحث
شلایرماخر ارتباط دارند. در این مقاله، ترجمههای فرانسوی از انگلیسی در قرن
نوزدهم مورد بررسی قرار میگیرد (ص ۲۰۹).
■ هدف مقاله
نوزدهم بحث پیرامون این مسأله است که آیا میتوان اقتباس را نوعی ترجمه در نظر
گرفت و آیا در این اقتباس میتوان آمیزهای از روشهای بومی ساز و بیگانه ساز را
برای ترجمه متن اصلی به کار برد. به نظر نویسنده، ترجمه است که خواننده را با فضای
بیرونی آشنا میکند بی آنکه خواننده از این فراروی آگاه باشد یا از این که
در معرض فرهنگ و زبان دیگری قرار گرفته است. نویسنده با پیشنهاد این آمیزه از روشهای
بومی ساز و بیگانه ساز به بررسی رمان دروازه طلایی ویکرام ست میپردازد (ص ۲۱۹).
■ مقاله
بیستم به موضوع ترجمه تئاتر اختصاص دارد. نویسنده میزان وفاداری مارتین کریمپ
از این ایدهی شلایرماخر را پژوهش میکند که مخاطب را نباید «در آرامش» رها کرد،
بلکه باید مخاطب را بی ثبات کرد. از این رو ترجمهها و نمایشنامههای اصلی او را
تحلیل می کند. به نظر نویسنده، ترکیب ترجمه و تئاتر از جانب کریمپ، هم در فعالیتهای
خلاقانهاش و هم در شخصیتهای خیالیاش، نه تنها نمونه مدرنی از روش ترجمه
شلایرماخر را نشان میدهد بلکه عمق و ژرفای اجرای هرمنوتیکی را نیز آشکار می کند
(ص ۲۳۳).
■ مقاله بیست و
یکم با عنوان «بومی سازی به مثابه شیوهای از مقاومت فرهنگی: ترجمههای ایرلندی ـ
انگلیسی از چخوف»، در پی بررسی این است که چگونه ترجمههای ایرلندی ـ انگلیسی
چخوف، یعنی بومی سازی در ترجمه ادبی (به ایرلندی) میتواند نوعی راهبرد مقاومتی در
برابر امپریالیسم فرهنگی بریتانیا به حساب آید (ص ۲۴۵).
■ مقاله بیست
و دوم با عنوان «آیا سیاستِ مقاومت، ترجمه پذیر است یا نه؟ ترجمه جیمز کِین در
ایتالیای فاشیست» دو راهبرد متضاد در ترجمه را کندوکاو میکند (به عنوان نمونه
ترجمه پستچی همیشه دو بار زنگ می زند به ایتالیایی) و آنها را دو شیوه مقاومت در
برابر استبداد فاشیستی در نظر میگیرد. نویسنده در نهایت نوعی مصالحه درباره
مخالفتها در عمل ترجمه تحت رژیمهای تمامیت خواه را مطرح میکند (ص ۲۵۵).
■ موضوع مقاله
بیست و سوم، رابطه میان ترجمه و ملی گرایی است. نویسنده از طریق نمونهی ترجمه
بیگانه ساز به زبان گالیسیایی، آن را چالشی در برابر هژمونی اسپانیایی تلقی میکند
از این جهت که فرهنگ و ادبیات گالیسیایی را غنا میبخشد (ص ۲۶۷). هنگامی که رابطه
میان ترجمه، هویت و ملی گرایی مورد بررسی قرار میگیرد، غالبا این پیش فرض وجود
دارد که ترجمه نشان دهندهی هویت افراد و حتی ملت است. به بیان بهتر، این رویکرد
را میتوان در این جمله خلاصه کرد که: «بگو چگونه ترجمه میکنی، تا بگویم کیستی».
■ نویسنده در
مقاله بیست و چهارم نیز تفاوتهای احتمالی میان فرهنگهای مرکزی و پیرامونی را
موضوع پژوهش خود قرار میدهد، آن هم با توجه به رویکردهای بومی ساز و بیگانه ساز
در ترجمه. نویسنده با تمرکز بر فرهنگ اسلوونی استدلال میکند که فرهنگ اسلوونی
پذیرای درک بیگانه ساز از متون منبع است در حالی که ترجمه متوون اسلونی، اولویت بر
راهبردهای بومی ساز را آشکار میکند (۲۷۷).
■ موضوع
مقاله بیست و پنجم ترجمه و نگارش زیرنویس فیلم است. نویسندگان این مقاله این
فعالیت را با مفاهیم مورد نظر شلایرماخر پیوند میدهند. موردپژوهشی آنها، فیلم
رومانیایی مرگ آقای لازارسکو است و چالشهایی که زیرنویسهای فرانسوی و انگلیسی با
آن مواجه هستند (ص ۲۹۱).
مشخصات کتاب
شناختی:
Teresa Seruya, José Miranda Justo (Editors). Rereading
Schleiermacher: Translation, Cognition and Culture. Berlin, Heidelberg,
Springer 2016
پانویسها
برگرفته از سایت رادیو زمانه
۲۳ مهر ۱۳۹۶
تارنمای پرتو،:
*Friedrich Schleiermacher
From Wikipedia, the free encyclopedia
Friedrich Daniel Ernst Schleiermacher (German: [ˈʃlaɪɐˌmaχɐ]; November 21,
1768 – February 12, 1834) was a German theologian, philosopher, and biblical scholar known for his attempt to
reconcile the criticisms of the Enlightenment
with traditional Protestant Christianity.
He also became influential in the evolution of Higher Criticism, and his work forms part
of the foundation of the modern field of hermeneutics. Because of his profound
effect on subsequent Christian thought, he is often called the "Father of
Modern Liberal Theology"
and is considered an early leader in liberal
Christianity. The Neo-Orthodoxy movement of the twentieth
century, typically (though not without challenge) seen to be spearheaded by Karl Barth, was in many ways an attempt to
challenge his influence
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر