بانوی سربلند
بانوی درد وُ "بند"!
در روبروی تیرهترین روزگارِ تلخ
دست تو از تبارِ زُلالِ سپیدههاست.
بانوی سربلند
بانوی درد وُ "بند"!
در روبروی تیرهترین روزگارِ تلخ
دست تو از تبارِ زُلالِ سپیدههاست.
یک شعرِ عاشقانه به رنگ ِ سپیده بود
وقتی که دستهای سپیدت زمانه
را-
معنای تازه داد.
آیینه ها زدورترین جای این جهان
هریک به میهمانیِ دست تو آمدند
تا عطرِ شادمانۀ آن جانِ تشنه را –
برباغ ما دوباره، ببارانند.
بانوی سربلند
بانوی درد وُ "بند"!
در روبروی تیرهترین روزگارِ تلخ
دست تو از تبارِ زُلالِ سپیدههاست.
بگذار از برابرت، سرمست بگذریم.
زیباست
آوازِ دستهای تو
زیباست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر