This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

سه‌شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۹۷

چند شعراز: کوچر ابوبکر، شاعره معاصرکُرد / ترجمه از: خا لد بایزیدی (دلیر)


باصدای بلند به پدرم گفتم: 
عشق در زندگی همه چیز نیست
اما آهسته در گوش تو خواندم:
که عشق همه چیز است، در زندگی

1-
ازآن سوی پنجره، برف می بارد
من نیز... با سرایش شعرنازک خیالی
عرق ریزانم
2-
دخترم!
آنی که من و مادربزرگم و
مادربزرگت و«حوا» انجام دادند
تودیگر انجام مده
3-
زمین مچاله شده است
تنها او میداند: انسان، چه بارسنگینی است
4-
اجازه نمی دهم این عشق
همچون سوراخ گوشهایم، کورشود
5-
امشب!
فرسنگها فرسنگ، از من دورید
تا آنجا که حتی سطری
در میانمان جایش نمیشود
6-
روبه روی پنجره که میایستم
سفر، چه دل انگیزتر میشود
7-
دلتنگ دستهایت
دستهای زِبر وُ مردانه ات
روی دگمهی سینه‌ام
آه...چه دلتنگتم
ای پژواک من
8-
مثل جن، به تنم رخنه کردی
مثل جن، دلم را ربودی
این ربودن را دوست دارم
هیچ بَرم مگردان
منظورم این اشغالگریاست
ای «هیتلر» دل به غارت بردهام
9-
روزی زن کبوتری میشوم
ودهها تخم تخمهای پرنده
خواهم زائید
10-
تو راهمچون تک گوشوارهای
گم کردم
11-
پژواک بلند الله اکبر
هوای عصرانه را درهم میتند
صدای مردانهی آئین
12-
با من باش
سنگینی تو چنان میکند
که «باد»
مرا با خود نبرد
13-
سپیده دَم، سَر برآورده است و
من باید همهی روز
به این به اندیشم اگر تو نباشی
چقدر از زندگی کم میشود
وچقدر ازآن کوتاه تر
شاید...آنقدر که دیگر نتوانم: بپوشماش
14-
باصدای بلند به پدرم گفتم: 
عشق در زندگی، همه چیز نیست
اما آهسته در گوش تو خواندم:
که عشق همه چیزاست
درزندگی
15-
سیاهی موی مردانهاش
درسپیدی جای خواباش میریزد
من آرزو دارم دنیا لبریزشود
از رنگ سیاه
ازمردان خسته
خودم میبینم: که چقدر زنم
زیرزانوهای او....
میدانم: برجسته کردن او
روزها ازاین است که زیرنفرت خدایان افتاده ام
میدانم: این تاکتیکی است 
و روزی به پائین سقوط میکنم
می‌افتم زیردم روزهای خستگی 
زیر دم تنهایی  مه‌ها
من اسیرِ غضب خدایانم
واژه نفرت هم زیباست ها!!!....
نفرت ازروزهای که تو در آن نیستی و
من مثل جوجه تیغی
تنها خاک روی خود می پاشم
16-
لازم است، به خانه ام بیائید
اگر آمدی
گوشوارهی صنوبر را دربیاور و
به گوشهای من بیاویز
کفشهای کبوتررا بدزد و
به من بگو: این کفشها چقدربه پای تو میآید
به کفاش سرکوچهمان میگویم:
هرچه سریع تر کفشهای اسب را برایم بدوزد،
برنامه داریم سری به آشنایی بزنیم
به قناری میگویم:
تاب بازی بچههایش را دور نیاندازد
قصد داریم بچهای داشته باشیم
اسم اش را ماه بگذاریم
17-
درکنارزندگیام دراز میکشید
سقف اتاق ات را
یا آسمان را نشانم می دهید
دستم را می گیرید
برای دعوت به رقص
روی سیاره ای دیگر
زمان آن فرا رسیده که بگوئید:
حجم گستردگی جهان
یکسان است با کنج دل تو

چند شعراز: کوچر ابوبکر (شاعره معاصرکرد) ونکوور
ترجمه از: خا لد بایزیدی (دلیر) ونکوور

۲ نظر:

مهرنوش مزارعی گفت...

پرتو جان مي تونم بپرسم چرا بحاي شاعر از شاعره استفاده مي كني؟ از ه تصغير عربي براي اشاره به زن شاعر ؟ شاعره حتا در زبان فارسي انقدر جا نيفتاده كه در محاورات روزانه از آن استفاده كنند. مي دانم كه خودت هم حساسيت هاي زباني داري

Partow, Literature, Art and Culture گفت...


مهرنوش جان، موقعی که داشتم این مطلب را پست می کردم این وسواس را داشتم، اما چون مترجم شعر اینطور نوشته بود، بالاخره تصمیم گرفتم در کار مترجم دخل و تصرف نکنم. اما اگر خودم بخواهم بنویسم، برایم زن و مرد شاعر فرقی ندارند. البته این ه تصغیر نیست. هاء تأنیث است که در عربی دلالت بر مؤنث بودن دارد، نه صغیر و کوچک، کلمات در فارسی یا ضمایر آن بصورت مذکر یا مونث نیستند. اما در زبان فارسی هم سالیان سال شاعر و شاعره گفته میشد، 40، 50 سالی است که دیگر هاء تأنیث در فارسی چندان کاربردی ندارد.