به
پرندهها ایمان دارم
که
سرانجام روزی
پروازشان
را
به
اقصی نقاط جهان
منتشرمی
کنند
چند شعر از:خالد بایزیدی (دلیر)
برای
عبدالفتاح سلطانی
بخاطرعشقاش به میهن ومردماناش،
برمزار کوچ دخترش هما سلطانی،
دختری که تنها وتنها شادی و پیروزی مردم را، خواستار بود، و خنده برلبانشان را
1-
مام میهنم را
دیریست گم کرده ام
آن گربه نازنین را
سالهاست پشت میله های زندان
محبوس می بینم
با این وجود
می کوشم حتی بامرگ "هما"یم
بیش ازاین
گربهی قشنگم را
غمگین ترنکنم
2-
چه باک ازمرگ
میخواهم!
دوباره به خشت بیفتم
برای وکالتِ
پرندهی محبوس دیگری.
3-
مهار میکنم ریزش اشکها را
و سپیدیِ موها را ازآئینه پنهان میکنم.
ای آیینه با من
چگونه
"هما"یم پرواز کرد؟
4-
چشمانم در حصار بود
که دست غداری
نهال سرسبز پیکرت را
از ریشه بیرون آورد.
در سرزمین من
عزرائیل نیز همدستِ
ستمکاران است.
5-
هی!
از پشت میلههای بند
مسیر ملاقات را نگاه میکردم
و میپرسیدم: "هما"یم کی سبز میشود؟
آنقدر به میلههای آهنی چشم دوختم
که میلهها جوانه زدند.
6-
سلول دربند من
باید آسمان مام میهن
من باشد
که تمام سقف آن
سرشاراز پرندگان
عشق وآزادی است
7-
به پرنده ها ایمان دارم
که سرانجام روزی
پروازشان را
به اقصی نقاط جهان
منتشرمی کنند.
خالد بایزیدی (دلیر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر