This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

جمعه، آبان ۲۵، ۱۳۹۷

کنارۀ تلخ / شعر / ملیحه تیره گل

آینه­ای در دست 
از کناره­ی تلخ گذر می­کنی 
جاپای زخم، سیمای وقت را چرک­تاب می­کند 
و شرمِ زمین -- سُرخ­تاب و گرم-- 
آینه­ات را آرام آرام، از هام ِ مِه پاک می­کند. 

کناره­ی تلخ
برای همه­ی زندانیان سیاسی

تا بپرسم از تو 
که آینه­ی کولیان سرکش را 
کِی، کجا، چه­گونه پیدا کردی، 
از کناره­ی تلخ ِ شبانه­ات سرک می­کشم 
در بریده­های مهتاب 
بریده­ بریده شَتَک می­خوری بر دیوار     و پا می­کوبی ...

تو پا می­کوبی پا می­کوبی... 
تا یال و شیهه­
از دیوار و میله­ 
گذر می­کنند      
و در دوردستِ باد 
می­پیچند می­پیچند می­پیچند تا این گریوه­ی پرت 
که من بر آن ایستاده­ام 
سرک می­کشم: 
آینه­ای در دست 
از کناره­ی تلخ گذر می­کنی 
و شرمِ زمین -- سُرخ­تاب و گرم-- 
آینه­ات را آرام آرام، از هام ِ مِه پاک می­کند. 
«چرک­تاب» که حتماٌ می­کند 
«پاک»؟ نمی­دانم تا کجاها می­کند یا اصلاٌ نمی­کند.

ملیحه تیره‌گُل

۳ نظر:

عبید سن خوزانی گفت...

بسیارعالی خانم سوگل دست شما دردنکند بسیار به دلم نشست.

ملیحه تیره گل گفت...

سلام بر شما جناب سن خوزانی.
جالب است بگویم نامی که مادرم برایم انتخاب کرده بوده، «سوگل» بود؛ نام انتخابی­ی پدر بزرگم (پدر مادرم)، «گلبو» بوده؛ اما پدرم «ملیحه» را پسندیده بود و چنین شد که من شدم ملیحه؛ در سن ده دوازه سالگی بود که ناگهان برادرهای کوچکم، مرا «می می» خطاب کردند؛ وقتی ازدواج کردم، و از آن جا که من و اردشیر در یک محل تدریس می­کردیم، همه­ی شاگردانمان مرا «خانم عطائی» صدا می­کردند؛ وقتی تبعیدی شدم و نوشتن را شروع کردم، دوباره ملیحه تیره گل شدم. و من همه را گرامی می­دارم. حالا هم این «سوگل» گرامی باد.

عبید سن خوزانی گفت...

سپاسگزارم هم از شما پرتو خانم عزیز و هم از ملیحه جان سوگل، که امیدوارم برخلاف نامش هیچگاه تیره گل نباشد. خوش و خرم باشید. ایام به کام شما عزیزانم.