آینهای در دست
از کنارهی تلخ گذر میکنی
جاپای زخم، سیمای وقت را چرکتاب میکند
و شرمِ زمین -- سُرختاب و گرم--
آینهات را آرام آرام، از هام ِ مِه پاک میکند.
برای همهی زندانیان سیاسی
تا بپرسم از تو
که آینهی کولیان سرکش را
کِی، کجا، چهگونه پیدا کردی،
از کنارهی تلخ ِ شبانهات سرک میکشم
در بریدههای مهتاب
بریده بریده شَتَک میخوری بر
دیوار و پا میکوبی ...
تو پا میکوبی پا میکوبی...
تا یال و شیهه
از دیوار و میله
گذر میکنند
و در دوردستِ باد
میپیچند میپیچند میپیچند تا این
گریوهی پرت
که من بر آن ایستادهام
سرک میکشم:
آینهای در دست
از کنارهی تلخ گذر میکنی
و شرمِ زمین -- سُرختاب و گرم--
آینهات را آرام آرام، از هام ِ مِه
پاک میکند.
«چرکتاب» که حتماٌ میکند
«پاک»؟ نمیدانم تا کجاها میکند یا
اصلاٌ نمیکند.
ملیحه تیرهگُل
۳ نظر:
بسیارعالی خانم سوگل دست شما دردنکند بسیار به دلم نشست.
سلام بر شما جناب سن خوزانی.
جالب است بگویم نامی که مادرم برایم انتخاب کرده بوده، «سوگل» بود؛ نام انتخابیی پدر بزرگم (پدر مادرم)، «گلبو» بوده؛ اما پدرم «ملیحه» را پسندیده بود و چنین شد که من شدم ملیحه؛ در سن ده دوازه سالگی بود که ناگهان برادرهای کوچکم، مرا «می می» خطاب کردند؛ وقتی ازدواج کردم، و از آن جا که من و اردشیر در یک محل تدریس میکردیم، همهی شاگردانمان مرا «خانم عطائی» صدا میکردند؛ وقتی تبعیدی شدم و نوشتن را شروع کردم، دوباره ملیحه تیره گل شدم. و من همه را گرامی میدارم. حالا هم این «سوگل» گرامی باد.
سپاسگزارم هم از شما پرتو خانم عزیز و هم از ملیحه جان سوگل، که امیدوارم برخلاف نامش هیچگاه تیره گل نباشد. خوش و خرم باشید. ایام به کام شما عزیزانم.
ارسال یک نظر