جلّادِ
ما را
وضو
ساختن با خون
خونِ
عاشقان
خونِ
آزادگان به وجد آرد
و
چنین استی
که این
یگانه سلسله-جنبانِ جبّاریّتِ جاری
خون
را به آب ترجیح می دهد
و
نمازش را وقتی می خواند
که
بر جنازۀ زیباترین آیندگانِ آفتاب به دوش
نظری
خدایگانه می اندازد!
جلّادِ ما
در مدارِ کجتابِ حوصله اش
جلّادِ
ما، حالا
کودکانه
ترین بازی هاش را درمی آورد
امروز
هم بازیگوشانه او
از
روی چندین جنازه پریده و
آنقدر
با خداوندگارش
راز
و نیاز کرده است
که
در مدارِ کجتابِ حوصله اش
مگس
هم پر نمی زند!
جلّادِ
ما را نباید دستِ کم گرفت
خاصه
در نواختنِ تنها سازی که دارد
و تنها
آهنگی که می داند
که
با شور و غوغای آن
دشمنان
نامرئیش را سخت بترساند
و
دوستان ماموتیش را برقصاند،
امّا
بدا به حالِ آنکه رقصیدن نتواند!
و
دلِ از برگِ گل نازکترِ این قائدِ اعظم را
برنجاند!
جلّادِ
ما را
وضو
ساختن با خون
خونِ
عاشقان
خونِ
آزادگان به وجد آرد
و
چنین استی
که این
یگانه سلسله-جنبانِ جبّاریّتِ جاری
خون
را به آب ترجیح می دهد
و
نمازش را وقتی می خواند
که
بر جنازۀ زیباترین آیندگانِ آفتاب به دوش
نظری
خدایگانه می اندازد!
امّا
صدایی، نه
صداهایی
که چون رنگین کمان
افلاک
را می پیمایند
از
اعماق می آید:
و در
سرتاسر این فلاتِ سوخته
هم از
نوزایی خبر می دهد
هم
از نوزادی که هیچ جلّادی را نمیبخشد
و به
دستِ فراموشی اش هم نمی سپُرد!
اسد
رخساریان
سی
آبان ١٣٩٨
۱ نظر:
آقای رخساریان کلمات شعرش را چون زنجیری به دور سوژه اش می تاباند و میپیچد که
در انتها شعرش از این جنگ و جدل پیروز بیرون می یابد.
ارسال یک نظر