This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

چهارشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۸

نامه ای از ایران

آیا به راستی مردم با کشته شدن سردار انتصابی، در اتحادی ناباور، مرگ 1500 جوان و انسان معترض به شرایط و 8 هزار زندانی در حال شکنجه‌ی آبان ماه 98 را فراموش کردند؟ آیا نابسامانی‌های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، اختلاس و رشوه خواری، مجلس فرمایشی، هیچ‌کاره بودن رئیس جمهور، بی عرضگیِ دولت و بیکاری و کارتن خوابی، فساد و دزدی و تن‌فروشی، و دیکتاتوری مذهبی رژیم ظلم و جور از یادها رفت؟ یا آتش سرکش در جان و تن مردم ایران، تحت تهدیدهای شدید پلیسی و امنیتی به زیر خاکستر رفته تا بار دیگر، بنیاد کن، شعله کشد.

نامه ای از ایران
دیروزصبح، پس از شنیدن خبر کشته شدن سردار محبوب رژیم، یک موضوع در ذهنم چپ و راست و بالا و پایین می‌شد. چرا یکباره به جان این سردار افتادند. در میان مردم خبرهائی از یک برنامه‌ریزی خاص شایع شده است.  امروز هم خبرهایی از این دست شنیدم. به دنبال پاسخی به سئوالم، کتاب ها را جستجو کردم؛ "قلعه حایوانات". 
در بازخوانی کتاب "قلعه‌ی حیوانات"، بخشی از کتاب، میخکوبم کرد. جایی که: "خوک‌ها...پی بردند دیگر حنایشان پیش حیوانات دیگر رنگ ندارد..." فساد وتن‌‌‌پروریِ خوک‌ها، سایر حیوانات را شاکی کرده بود، قلعه در حال فروپاشی بود.... و خطر اضمحلال در کمین خوک‌ها. حیوانات یاغی و نافرمان شده بودند.....دیگر گوش به فرمان خوک‌ها نبودند.
خوک بزرگ چاره‌ای اندیشید.... خوک‌ها باید مهره‌ی عزیزی از دست بدهند. حفظ نظام، قربانی می‌خواست، تا شاید غم عدم حضور آن مهره؛ حیواناتی که در عزداری رفیق هم می‌شوند را دور هم جمع کند، و نظام بتواند دوباره برای خود حامی پیدا کند. سردار خوک، مورد مناسبی بود. گرچه دست او نیز به خون هزاران حیوان این قلعه و قلعه‌های همسایه آلوده بود، اما در اثر تبلیغات رسانه‌ای خوک‌ها، سردار میان سایر حیوانات، حتی نویسنده و هنرپیشه‌اش محبوبیت داشت. سردار زحمتکش و کاری بود.... زیرک بود و با حیوانات قلعه و قلعه‌های همسایه رابطه‌ی خوبی داشت...
کلاغ، که قدرت جاسوسی‌اش زبانزد همه بود، مامور شد تا محل سردار را به پلنگ نشان دهد.
پلنگ خونخوار، دندان تیز کرد و پنجه گشود و سردار خوک، تکه پاره شد.
یکباره حیواناتی که تا چند روز قبل از ظلم و ستم خوک‌های بزرگ، جان به لب شده، در کف خیابانها دست به اعتراض زده بودند، و در برابر حمله سران و سرداران خوک صفت، صدها تن از دوستان خود را از دست داده، و هزاران نفر از معترضین در زندانها زیر شکنجه بودند، گوئی همه چیز را فراموش کردند، و در غم از دست دادن سردار خوک نوحه‌ها خواندند و قلم پردازی‌ها کردند.
انگار فساد و تن‌پروریِ خوک‌ها فراموش شد، نام و یاد صدها عزیز کشته شده و هزاران زندانی و شکنجه شده فراموش شد و پلنگ خوش خط و خال، شد تنها دشمن خونی ساکنان قلعه حیوانات! سران خوک‌ به خوبی دریافته بودند که سرکوب بیشتر اهالی قلعه حیوانات، قربانی میخواهد. چه کسی بهتر از سردار خوشخوی خوک‌‌ها. 
روز اربعین سردار مظلوم هم برابر شد با 22 بهمن، روز تثبیت ظلم و جور و فساد. و چندی بعد هم شرکت در انتخاباتی که توسط مردم تحریم شده بود. لابد در ردیف اول هم نویسنده و هنرمندان کمونیستی که روزه‌شان!!! را سر سفرۀ افطاری رئیس جمهور دروغگو باز می‌کنند، و در فستیوال‌های سینمائی خارجی، انگشت جوهری خود را در برابر دوربین‌ها نمایش میدهند.
آیا به راستی مردم در مرگ سردار انتصابی، در این اتحاد ناباور، مرگ 1500 کشته‌، 8 هزار زندانی در حال شکنجه‌ی آبان ماه 98 ونابسامانی‌های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، اختلاس و رشوه خواری، بیکاری و کارتن خوابی، فساد و دزدی و تن‌فروشی، مجلس فرمایشی، هیچ‌کاره بودن رئیس جمهور، بی عرضگیِ دولت و دیکتاتوری مذهبی رژیم ظلم و جور از یادها رفت؟ 
یا آتش نهفته در جان و تن مردم ایران، تحت تهدیدهای شدید پلیسی و امنیتی به زیر خاکستر رفت تا بار دیگر، بنیاد کن، شعله کشد. ما همان مردمی هستیم که در کودتای 28 مرداد 32، صبح درود بر مصدق شب مرگ بر مصدق سر دادیم. مادر غزل که همیشه از رژیم و اوضاع کشور شاکی بود...امروز پست ماشینش عکس سردار مظلوم رو گذاشته بود!!!!!!!!!!!

هیچ نظری موجود نیست: