بیست سال است که آن ریگ، شتابان در پرواز است / مانند هواپیمای بیسرنشین /
هی عکس میگیرد از آن اتاق / که نمیدانم حالا / مسکونی است یا متروک.
یک حرفِ خصوصی
ملیحه تیره گل
برای خسرو دوامی
بیست سال پیش
یعنی سال دو هزار
من در لس انجلس بودم
تنها، توی آن اتاق در شمارهی معکوسِ تایم اسکویر شرکت کردم
با مشارکت تلویزیون
خسرو فردایش گفت: من یک ریگ به پنجرهات زدم
تا ببینم لحظهی تحویل را با چه کسی سر میکنی.
پرسیدم: دیدی با چه کسی سر کردم؟
خندید
با تأسف سری تکان داد که یعنی هیچ.
حالا
بیست سال است که آن ریگ، شتابان در پرواز است
مانند هواپیمای بیسرنشین
هی عکس میگیرد از آن اتاق
که نمیدانم حالا
مسکونی است یا متروک.
و خسرو میداند ریگ به پنجرهام که میخورد
صدای عصای اردشیر برمیخیزد؛
برمیخیزد که خسرو جان نگران نباش!
من با ملی هستم.
(ساعت 5/9 شبِ 31 دسامبر 2019
به وقت هوستون- تگزاس)
۲ نظر:
ملیحه تیره گُلِ عزیز، فرهیخته، شریف و دوستداشتنی
فرصت غنیمت شمرده و انتشارِ اثرِ 16 جلدی عظیم و پُر شوکتات تبریک می نویسم. ما ها ــ و چونانی چون من، ... و یا بسا خسرو دوامی و.... ــ چه خوشبخت هستیم که شاهدِ انتشار این اثرِ ماندنی در تاریخ ادبیّات معاصر فارسی هستیم. مبارکِ باد همه ی ما دلبسته گانِ " ادبیّات در تبعید"و
با احترامِ و مِهرِ بسیار: بیژن بیجاری
جناب بیجاری گرامی
مهر لایزالت را سپاس میگزارم. و صمیمانه معروض میدارم که اگر انبوه نویسندگان، چونان چون بیژن بیجاری و خسرو دوامی و صدها تن دیگر... به خلق آثار ادبی در تبعید نمیپرداختند، ملیحه تیره گل مجموعهی 14 جلدیِ خود را با چه پُر میکرد؟ اگر شماها نمینوشتید، اگر خسرو دوامی به دنبال رشتهی تحصیلی خود، در تبعید فقط به کار مهندسی میپرداخت، یا اگر خودت فقط به ویرایش متن به عنوان شغل بسنده میکردی، یا صدها تن نویسنده و هنرمند ایرانیِ دیگر در تبعید، غرق در کار کردن، پول درآوردن، مدرسه رفتن، خانهداری و بچهداری میشدند و رنج و لذتِ نوشتن را تجربه و به دیگری منتقل نمی کردند..... ملیحه تیرهگل «نقدنویسی» را با چه دستمایهای پیش میبُرد؟ پس این «دست»های همهۀ ماهاست که در برخورد با هم «صدا» دارد. بی تعارف میگویم این دوره از تاریخِ تبعیدِ ایران، وامدار هزاران تن مانند شماها و من هست و خواهد ماند.
با بهترین آرزوها"
ملیحه تیره گل
ارسال یک نظر