This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

سه‌شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۷

کبوتری بر درختِ کهنسالی چراغی می آویزد / شعر / اسد رخساریان

بدرود!
کبوتر نغمه‌ی بیدارباش میخواند،
بیدار باش! 
بیدار باش!
بیدار ...!
که زمین دور خورشید می گردد
و بساطِ ظلمتِ خفّاشها
برچیده خواهد شد.
بدرود!


 کبوتری بر درختِ کهنسالی چراغی میآویزد / شعر / اسد رخساریان


چهل سال رفته است و من
چیزی به یاد نمیآرم
چیزی به باد نمیگویم
جز از سرزمینی سوخته
جز از مرغانی که کوچ میکنند،
جز از دُرناهایی که در آرزوی سفر
غم روی غم میگذارند و عاقبت
در پشتِ میلههای قفس
با زخمِ ناسوری 
سر زیرِ بالِ خویش میکشند و 
خوابِ جاودانه
میرُبایدشان.

چهل سال رفته است و من
از دهان زن
از دهان مرد
و کودکان
جز آن که می گویند یک، یک:
خانهام آتش گرفته است، آتشی جانسوز!!
زندگیام رفت بر باد!
گرسِنه هستم!
بی پناه استم!
صدایی نمیشنوم.

چهل سال رفته است و من
خبر کوتاه بود را
اعدامشان کردند را
هر روز
با هر دوست
که می پرسد چه و چه از خبرها
باز میگویم.

چهل سال رفته است و  من 
در هر شبانه
با کبوترانههای خویش
بر این تناور درختِ کهنسال
چراغی میآویزم.

بدرود!
کبوتر، نغمهی بیدار باش می خواند!
بیدار باش! 
بیدار باش!
بیدار ...!
که زمین دور خورشید می گردد
و بساطِ ظلمتِ خفّاشها
برچیده خواهد شد.
بدرود!


تیر ماه ۱٣۹۶