This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۹۶

نگاهی به دست های آلوده در "سفر خیال" / خاطرات طیفور بطحایی / نوشتۀ اسد رخساریان


سرمایه در کشورهای پیشرفته ره­‎آوردهایی هم­چون دموکراسی و آزادی بیان داشته است. این دو در ایران پاشنه‎­ ی آشیلِ حکومتی بوده و هنوز هم هستند.




                     دادگاه دوم؛ از چپ: طیفور بطحایی، خسرو گلسرخی، منوچهر سلیمی، 
                                            کرامت دانشیان، عباس سماکار

  

نگاهی به دست­های آلوده

در "سفر خیال"*

نوشتۀ طیفور بطحایی

اسد رخساریان

خوش بود گر محکِ تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

"حافظ"

 

یک تبعیدی خود را در محیطِ تازه ­ای که در آن فرود آمده، به زیرِ سئوال می­کشد. به ارزیابی گذشتۀ خود می­نشیند. در سرای روح و اندیشۀ او آرزوهای بر بادرفته سر برمی­آورند. در بسترِ مرورِ چنین منظومه‌­ای او به ناگزیر نگرشی دراماتیک پیدا می­کند. "سفرِ خیال" اثرِ طیفور بطحایی با این ویژگی­ها همراه است. سئوال، طرحِ نوشتاری کتاب را پی می­ریزد. ارزیابی گذشته، با هدفِ تشریح ریشه‌های آغازین درامِ یک زندگی پُرفراز و نشیب که در این کتاب بازخوانی خواهد شد، صورت می­گیرد. در این ریشه‌ها که شکلی نمادین گرفته‌اند، نقش­هایی از آرزوهای بربادرفته بر جای مانده است. در برابرِ این نقش­ها، نویسنده نگاهی کنکاش­گر و کنجکاو دارد. لحنِ او متأثر از رازهای نهفته در درونِ آن­ها است. و چنین است که این لحن آمیزه­‌ای از شعر دارد و حسّی فلسفی چاشنی آن است.

پاراگرافِ نخستِ کتاب خود این گزاره را به صورتی مجمل بازگو کرده است:

"غروب است و از پرسه زدن در کوچه پس کوچه ها می­آیم. اسمش را هم گذاشته ­ام قدم­ زدن. به نامه ات فکر می­کردم و جوابی که باید یا نباید بدهم. تو در جستجوی گذشته ­ای هستی که مرا در آن ببینی و شاید از ورای آن به شناختی از خودت برسی. من کی هستم؟ چرا ما اینجا هستیم و جای دیگری نیستیم؟ چه شد که زندگی ما چنین شده است و ..."ص. ۷

نقب زدن به دنیای گذشته و بازنگری شرایطی اجتماعی - سیاسی که نویسنده در پهنۀ آن بالیده است، لازمۀ پاسخگویی به پرسش ­های مطرح شده در بالا است. پس نویسنده سفری خیالی آغاز می­کند.

خیالی از آن رو که گذشتۀ خود را ارزیابی کند. خیال˚ تیزپروازترین مرکب تبعیدی و حتّا زندانی و هر گُم­کرده راهی در دشت و بیابان است. زمانی که این مرکب را رامِ خود کنی، تو را به هر کجا که آرزو داری تواند بُرد. با او حتّا تنهایی خود را پس می­زنی، به کشفِ چیزهایی در خود نائل می ­آیی که در سابق آن­ها را نمی­شناختی و در سایۀ او گسل­های درونی خود را می­توانی سروسامان بدهی. بسیاری ازآثارِ هنری، ادبی و حتّا فلسفی با بهره وری از آسایشی که از رهگذرِ خیالِ برای نویسندگانِ آن­ها میسّر شده است، به وجود آمده­ اند. سفرِ خیال، تمامی این نشانه ها را داراست. روشِ طرحِ پرسش­ها و پیش کشیدنِ مسائل و مشکلاتی که نویسنده آن­ها را تجربه کرده است و پاشیدنِ رنگی از غنای ادبی و گاهی طنز و پوشانیدنِ جامه ای از ظرافت و متانت که همانا زیبایی است بر قامت آن­همه نیز، تجربه ای است نادر که باید پس ­از جدال های درونی بسیار و متقاعد کردنِ خود به پذیرشِ واقعیّتِ موجود برای نویسنده میسّر شده باشد.    

در این سفر نخستین بیتوتۀ راوی چنان که طبیعی می ­نماید، زادگاه و شهرِ کودکی­ها و جوانی­های او است. این شهر سنندجِ امروز و کُرسان دورۀ سلطان سنجر سلجوقی است. شهرِ زیبایی نیست. امن و آسایش در بیغوله های آن بلاست. شرایطِ اجتماعی سنندج پس ­از سال­های ۱٣٢۰ خورشیدی آنسان که در این کتاب آمده است تا چند سال پس از اصلاحاتِ ارضی چندان تعریفی ندارد. گویا سنندجِ آن سال­ها، مانندِ خیلی از شهرهای دیگر ایران، میدانی است برای بازی گرگ­ها و میش­ها. برای مفتخواری روحانیون و میدان­داری لات­ها، عربده جویان و زورگویان. یادواره هایی که نویسنده از شهرِ کودکی­های خود ترسیم می­کند، برجسته ­ترین آن­ها هستند. این یادواره ها هم نتیجۀ رویدادهای گذشته است و هم زمینه سازِ حوادثی که در آیندۀ زندگی نویسنده تسمه بر گردۀ توفان­های سیاسی خواهند بست. به دیگر زبان، این مجموعه ­ای برگزیده از تاریخِ اجتماعی - سیاسی یک شهر و نیز یک کشور در دورۀ یاد شده است که در تعیین خطِ مشی زندگی، اندیشه و شیوۀ مبارزاتی نویسنده یا رقم ­زدنِ سرنوشتِ انسانی او نقش داشته اند.

 

نطفۀ شورش­های اجتماعی در بسترِ نارضایتی ها و احساس ناامنی بسته می ­شود. زمانی که نویسنده خود را در تهران یا در شیراز می ­یابد، با جامعۀ بسته ­ای روبرو می­شود که هر لحظه انفجاری ممکن است آن را زیرورو گرداند. سازمانِ اطلاعات و امنیّتِ کشور در هر شهر و دهکوره ای حضور ترسانندۀ خود را با زیرِ نظرگرفتنِ قیافه ها یا تیپ­های مشکوک به گمانِ خود، به نمایش می گذارد. "برای روشنفکران و دانشجویان تله می گذاشتند. سازمان­های دروغین سیاسی مخفی به وجود می آوردند که ناراضی­ها را به دام بیاندازند و سپس یک­شبه همه را دستگیر می­کردند.*" ص. ۵۶

دانشجویی از یک کتابفروشی جلوی دانشگاه کتابی می خرد. کتاب­فروش کتاب­های دیگری به او پیشنهاد می کند. او آن­ها را هم می­خرد و تا به خانه برسد دستگیرش می کنند و سپس معلوم می­شود که آن کتاب­ها از انتشاراتِ حزبِ توده بوده است. دانشجو یازده سال زندان می­گیرد.

گویا قرار است شهروندان را کوتوله بار آورده و قابشان بگیرند و در موزه­ ها به نمایش بگذارند. قرار نیست که این مردم با پیشرفت­های مدرن جوامعِ دیگر در گستره های گوناگونِ دانشی و ادبی آشنا شوند. امّا در عینِ حال دستگاهِ حکومتی به روایتِ نویسنده به آخوندها باج می­داد و برای یک یک مراجع بزرگ و حوزه­ ها و مکاتبِ دینی شان حقوق تعیین کرده بود.

آن زمان جامعۀ ایران با پیشرفت های سریع اقتصادی به جلو گام برمی داشت. طبیعی است که اقتصادِ پیشرفته فرهنگِ پیشرفته می طلبد. با این وجود فرهنگ در این کشور مخلوطی از شعائر دینی و مظاهرِ تبلیغی و تهییجی سرمایه­ است، نه تاریخ، دانش و عللِ پیدایشِ آن. سرمایه در کشورهای پیشرفته ره آوردهایی هم­چون دموکراسی و آزادی بیان داشته است. این دو در ایران چشمِ اسفندیارِ حکومتی بوده و هنوز هم هستند. این است سبب های بنیادی نارضایتی های اقشارِ گوناگون جامعه ای که نویسندۀ سفرِ خیال در روزگارِ تحصیل و کار و مبارزه در ایران دورۀ پهلوی تجربه کرده است.

 

این تجربه ای است گرانبها برای امروز و فردای ما. ریشه های شورشِ ایرانیان در سالِ ۵۷، در برابرِ سلسلۀ پادشاهی پهلوی در درونِ آن نهفته است. نباید از آن به آسانی درگذریم. این تجربه نخست حاصلِ اعتراض های دائمی دانشجویان، قیام­های مسلّحانه و هماوایی بسیاری از شاعران و نویسندگان آن دوران با آن­ها است. حکومت سعی می­کرد هر گونه هزینۀ خدماتی دانشجویان را تقبّل کند. درس و دانشگاه برای آن­ها گران تمام نشود. ما در جامعه ای سکولار زندگی می­کردیم. عیسا به دینِ خود بود و موسی به دینِ خود. امّا در هر حال دانشجو ناراضی بود. کوچکترین تغییری در جامعه دانشگاه را به اعتراض وامی­داشت. چرایی آن را باید در استبدادِ فردی حاکم و انگیزش­ های آن در تک تک آحاد جامعه دانست. این پدیده – استبداد- از سپیده دمانِ تاریخِ ایران در رگ و خونِ مردمِ این سرزمین ساری و جاری بوده است و هست. استبداد هم در ارگان­ها و اداراتِ دولتی و خاصه در ارگان­های نظامی – پلیس، ژاندارمری و ارتش- خود را در نزدِ مقاماتِ بالاتر به نمایش می­گذاشت و هم در نزدِ پدران و سپس مادران و برادرهای بزرگتر در خانواده­ها. جامعه به طبقات و کاست­های گوناگون تقسیم شده بود و در این میان فقر و محرومیّت و همچنین تحقیر به پایینی ها رسیده بود. نوشتم: فقر و محرومیّت و تحقیر! و این آخری است که آتش در خرمنِ غرور و حرمت انسانی آزاداندیشان، تیپاخوردگان، بینوایان و محرومان می­افکند.(۱)  در چنین وضعیّتی در حالی که برخی از دانشجویان بورس تحصیلی دریافت می­کردند و برای ادامۀ تعحصیل به اروپا و امریکا می­رفتند، در خارج فعالیّتِ خود را علیه حکومتی که خواهانِ ارتقاء تحصیلی آن­ها بود، علنی می­کردند.(٢)  

بازتابِ این تجربۀ تلخ را می­توان در سراسرِ "سفرِ خیال" مشاهده کرد. طیفور بطحایی با زبانی صمیمی و ساده آن را جا به جا در ندانم کاری گروه ها در حزب یا سازمان­شان و در  برابرِ دولتِ بعد از انقلاب، در برخوردِ با یکدیگر، در برخوردِ با اعضا، کادرهای سازمانی یا حزبی و مردم و در تصمیم گیری­های عجولانۀ آن­ها نکته به نکته خاصه در مناطقِ درگیری و در بُن بست­های فکری و عملی شان در کردستان و به تبعِ آن در تمامِ ایران و سپس در خارج کشور نام و نشان کرده است.

    

از شواهدی که در این نوشته به دست داده می­شود، ساواک بزرگترین تولیدکنندۀ ترس و نارضایتی در جامعه بوده است. سرانِ ساواک خاصه از دورۀ ثابتی به بعد، برای این که خود را در دلِ شاه بیشتر جا کنند، هر روز توطئه هایی ساختگی را کشف و خنثی می کردند، یا طرح­ها و اندیشه هایی مخالف را که هنوز در حالِ شکل گیری بود­ه اند، چنان پروبال می ­دادند که دربار و جامعه را هم به همراهِ آن در بُهت و حیرت فرو برند. داستانِ گروهی که در سالِ پنجاه و یک به جُرمِ گروگانگیری از خانوادۀ دربار به دامِ ساواک گرفتار آمد و نویسندۀ این کتاب نیز از اعضای آن بوده است، هنوز در مرحلۀ فکر و طرّاحی به سر می بُرده است. بنابراین، برای کسانی که می خواهند بدانند که بر این سرزمین چه رفته است که امروزه تمامِ برگه های اعتبارش را سوخته می یابند، می­توانند اوراق این کتاب را ورق بزنند و ببینند که چگونه ساواک ذهن و زبانِ جامعه را خفه می­کرد، چنان که وقتی دانشجویان سر از زندان درمی آوردند، چنان که بایسته و شایستۀ آن­ها است از تئوری تاریخ و انقلاب بهره ای نداشته اند، امّا می­خواستند حکومت را سرنگون سازند. و از سویی سازمانِ به اصطلاح اطلاعات و امنیّتِ کشور خود بذرِ تفرقه می پاشید و از سویی دیگر آخوندها و بسا روشنفکرِ تجزیه شده در فرهنگِ آخوندی، زمین را شخم می­زدند و با ادبیاتی از نوع ادبیات جلال آلِ احمدی و جامعه شناسی ای از نوعِ شریعتیِ آن، گیاهان خشم و نفرت را پرورش می­دادند. این نشانه ها و اشاره ها را می­توان در "پروندۀ گروگان­گیری" و "زندان"، از صفحۀ پنجاه و هشت تا هشتاد وسه این اثر ردیابی کرد.

  

نویسنده مرورِ ایّامِ زندگانی خود را بر سرِ بزنگاه های تاریخی با درنگ و تأملّی شاعرانه همراه کرده است. در این موقعیّت ها او حسّاس ترین لحظات را می گذراند. لحظاتی که به خود یادآوری می­کند که در کجاست و در آنجا به چه و به که ­ها می اندیشیده است. چنان که اغلب خود در جایی است و مرغِ اندیشه اش در جایی دیگر. فاصلۀ او با یادواره هایش و با مرغِ اندیشه اش بُعدهای زمانی گوناگونی را درمی­نوردد؛ او را گاه در ترکمن صحرا می یابیم و گاه در تهران یا شیراز و بعدها در کوه های کردستان و اربیل و سپس­ترها در پاریس و گوتنبرگ و مسکو و قزاقستان - برای ساختن فیلم. و به این سیاق تصاویری که به شکلی طبیعی در بورانِ حوادث به وجود می آیند از نما و ژرفایی تأمل برانگیز برخوردار می شوند. داستانِ فروپاشی اتّحادِ جماهیر شوروی که نویسنده از نزدیک شاهدِ آن بوده است، جانمایه ای سخت شگفت انگیز و به طورِ طبیعی طنزآمیز دارد. این طنز در درونِ خودِ ماجرا خوابیده است. یک تراژدی کُمدی تاریخی است که در آن سرزمین به پایان رسیده است و شگفتا که دارد خود را در ایران از آغاز تکرار می­کند. چنان که وقتی نویسنده با شهروندان روس از نوع و ماهیّتِ انقلاب ایران می­گوید، آن­ها با کمالِ تعجّب می­گویند: "پس بگو در آنجا هم کمونیست­ها سرِ کار آمده­ اند!" ص.٢۱٢

 

امّا مسئلۀ کردها و ایران و سرنوشتِ آن موردِ کندوکاو نویسندۀ این کتاب است. انقلاب و جنگ و تبعید حکایتی است که همچنان باقی است. چگونه می توان این حکایت را باز شناخت؟ فکر می کنم شیوه ای که نویسندۀ سفرِ خیال در پیش گرفته است ابزاری را برای شناخت گوشه هایی از آن در اختیارِ خواننده می­نهد. می توان گفت: طیفور بطحایی هنر خاطره نویسی و داستان نویسی مدرن را در این کتاب درهم آمیخته است. زبان او خالی از ایراد نیست امّا با آمیزه هایی ادبی آراسته است و ویراسته.(٣) متنِ حاضر را می توان به استعاره "نگاهی به دست­های آلوده" یا "خاطرات و اندیشه های یک تبعیدی"، نامید. و این نگاه و خاطرات و اندیشه هایی که در "سفرِ خیال" آینه گردانی می­کنند، آمیزه­ای از تمامی این­ها است و یک اثر ادبی - سیاسی نو در ژانر ویژۀ خویش.

  

برای خواندن کتاب به زبان فارسی به لینک زیر مراجعه کنید

 پانویس       
۱- امّا تاریخ کنفدراسیونِ دانشجویی ایرانی در امریکا هم خواندن دارد. زندگی­نامه‎­ی بسیاری از آن­ها سرشار است از گره­‎های کورِ ذهنیّتِ ایرانی مسلمانِ از دلِ جامعه­‎ی فئودالی برآمده در رویارویی با دنیای مدرن و به موازاتِ آن اقداماتِ کورکورانه‎­ی آن­ها که جا دارد یک یک بازخوانی شود. همه می­خواستند حکومتِ پادشاهی برچیده شود. امّا هیچ گروهی آلترناتیوی ارائه نمی­داد. در نهایت شیوه‎­ی مبارزاتی لنین و استالین، مائوتسوتونگ، فیدل کاسترو و چه­‎گوارا و حتّا انورخوجه را برای مبارزە پی می‌گرفتند.
٢- جامعه ­‎ی طبقاتی دورانِ پهلوی پس از انقلاب دست­‎نخورده باقی ماند. استبداد سلطنتی بدل به استبدادِ دینی گردید. یعنی در واقع آن استبدادِ تاریخی خاصِ ایرانی ضربدر دو شد. سکولاریسم از دنیای ایرانی رخت بربست. آزادی‎­های بدیهی فردی و اخلاقی دود شدند و به هوا رفتند. طبقه­‎ ی متوسط به ورشکستگی گرایید. و کاست­‎های دیگری خاصه در میان روحانیون و اقشارِ فرودست به وجود آمد که تحلیلِ جامعه­‎ شناسنانه­‎ ی خویش را می­طلبد. امّا آن "تحقیر"ی که گفتگویش در متن پیش آمد، امروزه به رسوایی کشیده است و در معرضِ تماشای جهانیان قرار دارد.
٣- این کتاب نخست به کُردی نوشته شده و سپس به فارسی برگردانده شده است.

* نوشته­ی طیفور بطحایی

چاپ اوّل: زمستان ۱٣۹۱(٢۰۱٢)، سوئد، ناشر: خانۀ هنر و ادبیات، گوتنبرگ        

تارنمای پرتو،
طیفور بطحایی، نویسنده، فیلمساز، فعال سیاسی، در سال ۱٣٢۶ در سنندج متولد شد. تحصیلات مقدماتی خود را در همان شهر به پایان برد. پس از پایان تحصیلات در قالب طرح سپاه دانش مدت دو سال به معلمی مشغول بود و پس از آن در سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۲ در «مدرسهٔ عالی سینما و تلویزیون تهران» به تحصیل در رشتهٔ فیلمبرداری پرداخت. در اوایل دههٔ ۷۰ میلادی (پنجاه شمسی) به دلیل گرایش به چپ و عضویت در گروه موسوم به "گروده دوازده" در طرح گروگانگیری فرح پهلوی و تقاضای آزادی ٣۰۰ زندانی سیاسی، دستگیر، محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. در جریان انقلاب ۱٣۵۷ به  همراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شده به کردستان بازگشت و فعالیت سیاسی را در حزب دمکرات کردستان ایران از پی گرفت وی در سال ۱۹۸۵ از این حزب کناره‌گیری کرد اما به فعالیت سیاسی خود در تبعید و پس از مهاجرت به سوئد، ادامه داده و در کنار تدریس در گوتنبرگ به نویسندگی و پیکر سازی روی آورده است. 

هیچ نظری موجود نیست: