از هر درختی که قطعه قطعه کردید،
در سینهی سبزم،
*
دیشب، نجوای جنگل،
دیشب، نجوای جنگل،
لالایی درختهای جوانِ بهخواب رفتهاش بود
و فریادی در گوشِ سنگین جلادان:
از هر درختی که قطعه، قطعه کردید
در سینهی سبزم
هزاران درخت معطر میروید
زیرا با خون شهیدان
آبیاری شدهاند.
*
اعدامی، بَر پروُ بال کبوتران دست کشید
و گفت:
به جنگلها بگوئید مبادا ازدرختها
چوبهی داری یا قفسی بسازند؛
چشمهای آبی آسمان
در انتظار پرواز پرندگان است
*
چوبهی دار، مجالش نداد
تا به بهار بیندیشد؛
پروانهای برشانهاش نشست
و چه زود، پر زد و رفت.
*
در آینه اشکهایم را پاک میکنم
موهایم را شانه میزنم
زیباترین لباسهایم را میپوشم
و به جلادانم میگویم:
سرزمینم را میبینید چه شادمانه
عزیزترین شاهینهایش را
درسینهی آبی آسمان
به خاک میسپارد؟
آئینه، ماتم گرفت
زاریِ مادری، آئینهگیاش را درهم ریخت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر