دل ساده
غیرعاشق که دل سـاده
به دریـا زده بود
هرکه دیــدیم دراین قافــله درجا زده بود
پاکبازی که همه جان و جهانش را باخت
قرعـهی فـال به نـام دل شیــدا زده بود
شـوکت عشـق فـزون باد که بدنامی ما
نقش داغیست که دوران به دل ما زده بود
آنکه از عشق بجز لاف گزافی نشناخت
مردهای بود که خود را به تماشا زده بود
سر لیلاج سلامت که در این دیر خراب
پشت پا برهمـهی دولت دنیـا زده بــود
همچو پرگار در این دایره سرگردان بود
آنکه سودهمهی عمر به سودا زده بود
زان همه همهمه و خشموهیاهو کاینجاست
دل مـا یکسـره بر کار مـدارا زده بود
دود آهی که زمان بر دل بی پیر گذاشت
داغ جامیست که در باغ الفبــا زده بود
هرکه دیــدیم دراین قافــله درجا زده بود
پاکبازی که همه جان و جهانش را باخت
قرعـهی فـال به نـام دل شیــدا زده بود
شـوکت عشـق فـزون باد که بدنامی ما
نقش داغیست که دوران به دل ما زده بود
آنکه از عشق بجز لاف گزافی نشناخت
مردهای بود که خود را به تماشا زده بود
سر لیلاج سلامت که در این دیر خراب
پشت پا برهمـهی دولت دنیـا زده بــود
همچو پرگار در این دایره سرگردان بود
آنکه سودهمهی عمر به سودا زده بود
زان همه همهمه و خشموهیاهو کاینجاست
دل مـا یکسـره بر کار مـدارا زده بود
دود آهی که زمان بر دل بی پیر گذاشت
داغ جامیست که در باغ الفبــا زده بود
علی کفافی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر