از آن بالا هر چیز جور دیگر مینماید
مرگ و زندگی، سبک میشوند
و رفاقت، پررنگ میگردد.
و رفاقت، پررنگ میگردد.
رنگرزها
در کنار خلیج، چوببستهایشان را بالا بردهاند
و دکلهای بلندِ برق را رنگ میزنند.
مرغان دریایی بر فراز سرشان میچرخند
و دیدهبانهای ازدسترفتهشان را میمویند.
میشمرم. هشت تن هستند
که بر چوببستها کار میکنند
و دوبهدو با هم حرف میزنند.
و دکلهای بلندِ برق را رنگ میزنند.
مرغان دریایی بر فراز سرشان میچرخند
و دیدهبانهای ازدسترفتهشان را میمویند.
میشمرم. هشت تن هستند
که بر چوببستها کار میکنند
و دوبهدو با هم حرف میزنند.
آنها نمیدانند که من چند گاهی
برای استاد رحیم کار میکردم
و در خیابان ظفرِ تهران
نردههای پشتبام را رنگ میزدم.
برای استاد رحیم کار میکردم
و در خیابان ظفرِ تهران
نردههای پشتبام را رنگ میزدم.
از آن بالا هر چیز جور دیگر مینماید
مرگ و زندگی، سبک میشوند
و رفاقت، پررنگ میگردد.
مرگ و زندگی، سبک میشوند
و رفاقت، پررنگ میگردد.
مجید نفیسی
بیستوچهارم اوت دوهزاروهژده
بیستوچهارم اوت دوهزاروهژده
Painters
They have erected scaffolds by the bay
And are painting the high towers of power lines.
The seagulls circle over their heads
Sobbing for their lost lookouts.
I count. There are eight men
Working on the scaffolds
Talking to each other, two by two.
They
don’t know that, for a while,
I worked for Master Rahim
Painting the railings of a rooftop
On Zafar Street in Tehran.
I worked for Master Rahim
Painting the railings of a rooftop
On Zafar Street in Tehran.
Everything
looks different up there.
Life and death become light
And camaraderie takes a solid color.
Life and death become light
And camaraderie takes a solid color.
Majid Naficy
August 24, 2018
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر