تَنِشِ داغِ بیابان بر
پیکرهی تگزاس
تندیسِ سنگیی سارا بر
مردمکهای لوط
در آن شب نوامبر
که زانوهای زن خم شد
کدام یک از اینها بود که
یکه خورد
مردمک؟ عقربه؟ یا آئینه؟
از بیابان به اقیانوس
ملیحه تیره گل
پیشکش به مجید روشنگر که به تشویق او، این شعر برای نخستین بار در «بررسیِ
کتاب» منتشر شد.
زن، حالِ عشقبازی ندارد
عشقبازی یا «تمکین»؟
دیگر حال پرسیدن هم ندارد
پنجره را میبندد
پردهها را میکشد
و میماند
تَنِشِ داغِ بیابان بر پیکرهی تگزاس
تندیسِ سنگیی سارا بر
مردمکهای لوط
در آن شب نوامبر
که زانوهای زن خم شد
کدام یک از اینها بود که یکه خورد
مردمک؟ عقربه؟ یا آئینه؟
نه، انگار آینه بود
که از بهت جیوه گذشت
اسمم را به بادهای جنوبِ غربی گفت
و اضطراب لوط را از پلهها بالا برد
طعم خرمالو بر پُرزهای زبان
طعم شور لب بر ماسههای تر
موهای صاف زن
در ایستگاه «اتوبوسِ بزرگِ آبی رنگ»
با نسیم اقیانوس آرام
به رقص میآید
اما هنوز نمیداند
چهگونه میشود دانست که حالا
حالِ عشقبازی دارد یا ندارد.
لسانجلس- کالیفرنیا، ژوئن 1999
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر