PARTOW, Literature, Art & Culture

This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۴۰۳

سهمی از سالها / هم‌سخن با پرتو نوری‌علا / میزبان: رامین نادری / از طریق زوم/ کتابخانه همگانی لس آنجلس

سه شنبه، ۲۹ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۶ بعد از ظهر (به وقت غرب امریکا) 

«تملک، سنگ را ستایش می‌کند

آزادی، پرواز را.» 

پرتو نوری علا 

شاید روزی که پرتو «سهمی از سالها» را در نوجوانی می‌سرود، نیندیشیده بود که سال‌هایش پرتویی خواهند شد بلند، روشنگر، فروزنده، و رخنه‎‌گر در ژرفای شعر و ادب پارسی ورای مرزهای جغرافیایی آن. پرتو نوری علا در بلندای این «سال‌ها» –و ورای رزومه چهارده برگی‌اش در ایرانیکا– با سروده‌هایش، داستان‌هایش، نقدهایش، سخنرانی‌هایش و با خودش و شدنش «سهمی» در شکل‌گیری ادب و اندیشه‌ی ما در این گوشه از جهان –و دیگر پارسی خوانان و گویان در گوشه‌های دیگر جهان– داشته است. با او درباره‌ی این «سهم‌اش» هم‌سخن خواهیم شد، شعرش را خواهیم شنید و از او درباره‌ی «سهم‌اش» از سال‌های پیش رو و خاطره‌نویسی‌ها پرس و جو خواهیم کرد. درباره‌ی او در وبلاگش:

 partowweb.blogspot.com و فیسبوک‌اش: facebook.com/partowweb بیشتر بخوانید. 

سه شنبه، ۲۹ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۶ بعد از ظهر (به وقت غرب امریکا)

https://lapl.zoom.us/j/84577058520 

این برنامه توسط کتابخانه همگانی لس آنجلس برپا شده و شرکت در آن برای همگان آزاد و رایگان است. برای آگاهی بیشتر پیامی به persian@lapl.org بفرستید. 

Meeting ID: 845 7705 8520

833 548 0276 US Toll-free

برای برخورداری از امکانات فراهم شده توسط قانون امریکاییان دارای معلولیت (ADA)، لطفا 72 ساعت پیش از مراجعه خود با شماره تلفن 2132287430 تماس بگیرید.

پنجشنبه، خرداد ۰۳، ۱۴۰۳

فرانسوا رابله، گار گانتوآ، رُمان، ترجمۀ محمود مسعودی از فرانسه میانه

François Rabelais gravure Achille-Isidore Gilbert (1828-1899)

François Rabelais (1483/1494-1553)

فرانسوآ رابله (چهره‌ایِ خیالیِ)
Gravure: Achille-Isidore Gilbert (1828-1899)

یکشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۴۰۳

یک عکس یادگاری

به لطف و محبت دوست عزیزم آقای ناصر زراعتی، این تصویر ندیده از پسر نازنین درگذشته ام را دریافت کردم.
از چپ زنده یاد منصور خاکسار، عمرش بلند مجید روشنگر، زنده یاد دکتر محمود عنایت، و زنده یاد سندباد سپانلو

جمعه، اردیبهشت ۲۱، ۱۴۰۳

خاطرات من: بخش هجدهم، سفر به فرانسه و انگلیس برای گرفتن کارت سبز آمریکا، پایان جلد اول خاطرات من

شهرزاد سپانلو و نگار یزدی در جشن تولد مشترکشان در انگلیس سال 1985

چند سال پیش وقتی خواهرم پروانه همراه پسر خردسالش بردیا برای دیدار پدر و مادرمان به ایران آمده بود، به اصرار از من خواست که از طریق سیام تقاضای کارت سبز کنم. من که هرگز در فکر زندگی کردن در خارج از ایران نیودم، گرفتن کارت سبز را مسخره کردم. اما او خودش از شناسنامه‌های ما کپی گرفت تا در آمریکا بتواند از طریق برادرم سیام، برای ما تقاضای کارت سبز کند. این جریان بسیار طول کشید که کلاً فراموش کرده بودم. وقتی سندباد به آمریکا رفت و دیپلم دبیرستان را گرفت، نیاز به اقامت دائم داشت، بخصوص وقتی وارد کالج شد. 

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۴۰۳

خاطرات من: بخش هفدهم ، همکاری با سیما کوبان در تأسیس انتشارات دماوند، زمینه رفتن به خارج از ایران

از چپ: منیر رامین فر(بیضایی)، سیما کوبان، پرتو نوری علا
مؤسسین انتشارات و کتاب فروشی دماوند در تهران ۱۳۶۱ / ۱۹۸۳ 

دکتر سیما کوبان  (زاده ۲۴ آبان ۱۳۱۸ در تهران – درگذشته ۱۵ خرداد ۱۳۹۱ در پاریس) نقاش، مجسمه‌ساز، استاد دانشگاه تهران، دانشکدۀ هنرهای زیبا، نویسنده، مترجم، ناشر، منتقد و محقق ایرانی بود. او را نخستین بار در تابستان 1360، در منزل منیر و بهرام بیضایی دیدم. 

جمعه، اردیبهشت ۰۷، ۱۴۰۳

خاطرات من: بخش شانزدهم، وقوع جنگ، مهاجرت پسرم سندباد به خارج از ایران

 

صحنه ای از سربازان و داوطلبان جنگ ایران و عراق

 هنوز با احکام سخت و وقایع نابهنجار رژیم اسلامی کنار نیآمده بودیم، که شنیدیم در ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ (۴ سپتامبر ۱۹۸۰)، توپخانه سنگین ایران به شهرهای خانقین و ماندلی در عراق، حمله کرده است. چیزی از این حمله نگذشته بود که عراق در۳۱ همان ماه و سال، به ده فرودگاه ایران حمله هوایی کرد. سپس در حمله نیروی زمینی عراق در تمام مرزهای ایران، جنگ به معنای واقعی آغاز شد.

شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۴۰۳

خاطرات من: بخش پانزدهم، زندگی در رژیم اسلامی، چهار ولگرد دیوث 4WD


صحنه ای از انقلاب ۱۳۵۷ در تهران

"انقلابِ مردمیِ" ۱۳۵۷ / ۱۹۷۹، در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران یک دگرگونی عظیم و گریزناپذیرِ(در کل منفی) بوجود آورد. عناصر بوجود آورندۀ این انقلاب، از تاریخ گذشتۀ ایران و اعتراضات عصر جدید، سرچشمه گرفته بود. انقلابی که با مشارکت طبقات مختلف مردم؛ دانشگاهیان، دانشجویان، محصلین، معلمین، کارمندان، کارگران، پزشکان، پرستاران، دارندگان مشاغل آزاد، زن، مرد، مذهبی، لائیک، ملی‌گرا، سوسیالیست، ناسیونالیست، و نسل جوانی که با خط‌مشی‌های انقلابات جهانی آشنا شده بود، شکل گرفت و گسترش یافت. 

یکشنبه، فروردین ۲۶، ۱۴۰۳

خاطرات من: بخش چهاردهم، فعالیت های کانون دوم، رخداد انقلاب مردمیِ ملا خور شده

 

از چپ: اصغر واقدی (منشی کانون) زنده یادان هوشنگ گلشیری، بزرگ علوی، اسماعیل خویی، نام نفر ایستاده را نمیدانم 

در بخش پیشین نوشتم که در ایران به علت انتقادهای مجامع طرفدار حقوق بشر به سرکوب منتقدین و دستگیری و زندانی کردن آنان در ایران، شاه وادار شد تا اندکی از فشار بر جامعه بکاهد. در فضای باز سیاسیِ بوجود آمده،  بسیاری از گروه‌های‌ سیاسی‌-اجتماعی و فرهنگی فرصتی یافتند تا کم کم فعالیت‌های خـود را از سر گیرند. در چنان فضایی، فکر تشکیل مجدد کانون نویسندگان ایران، میان برخی اهل قلم مطرح شد.

سه‌شنبه، فروردین ۲۱، ۱۴۰۳

خاطرات من: بخش سیزدهم، سفر کوتاه به آمریکا، کانون دوم، شعر گوته، بازگشت به ایران، تدریس در دانشگاه


عروسی خواهر کوچکم پروانه نوری علا و کامبیز قائمقام در کالیفرنیا

خواهر عزیزِ درگذشته ام، پروانه که چندین سال قبل با مهندس کامبیز قائمقام، از فعالان جبهۀ ملی ازدواج کرده بود، با پسرشان بردیا، و برادرم سیام با خانواده‌اش، در کالیفرنیا زندگی میکردند. پروانه از من خواست قبل از بازگشت به ایران، با سندباد و شهرزاد، برای دیدار کوتاه مدت، نزد آنان بروم. سیام هم بلیط دو سرۀ یک ماهه برای ما رزرو کرد. به سپانلو گفتم: "من و بچه‌ها برای دیدار پروانه و سیام و خانواده‌هایشان به کالیفرنیا میرویم و سپس راهی ایران خواهیم شد." سپانلو هم مثل ماه‌های گذشته که مرتب به پاریس نزد مهدی اخوت می‌رفت، گفت: "من هم دارم میرم پاریس، هر وقت از آمریکا برگشتید، با هم به ایران برمیگردیم."

جمعه، فروردین ۱۷، ۱۴۰۳

خاطرات من: بخش دوازدهم، آشنایی با دوستان جدید، سفر به انگلیس،

عروسی علیرضا نوری زاده و همسرش شایسته خانم در باشگاه دانشگاه تهران. از چپ: اصغر واقدی، زنده یاد نوذر آزادی، سیمین غانم، نوری زاده، شایسته، فریده واقدی، عاطفۀ زرین و زنده یاد مجتبی میرزاده آهنگساز و نوازندۀ مشهور ویلون 

پیش از ازدواج من و سپانلو، او دوستان زیادی داشت، هم شاعر و نویسنده و اهل ادب، و هم مردانی با خُلق و خوی سنتی متعصب، که بیشتر همکلاسی‌ها و رفقای دانشگاهی یا قدیمیِ او بودند. شخصیت سپانلو نیز میان دو فرهنگ سنتی و مدرن، همیشه در نوسان بود. او دوستان مردِ قدیمی اش را در مجالس مردانه آنان میدید و اغلب دوستان ادبی‌اش را در کافه فیروز، کافه نادری، یا بار مرمر یا در دفتر برخی نشریات مثل فردوسی و خوشه ملاقات میکرد. دوستان جوانتر او از جمله نوری زاده و اصغر واقدی بودند. به نقل از اصغر واقدی، او سپانلو را از سال 1341  میشناخت، و اغلب در جلسات جبهه ملی که در منزل زنده یاد شاپور بختیار تشکیل میشد، یکدیگر ملاقات میکردند. 

جمعه، فروردین ۱۰، ۱۴۰۳

خاطرات من: بخش یازدهم، معافیت از خدمت اجباری، فارغ التحیصلی دورۀ فوق لیسانس

ورقۀ معافیت دائم از خدمت اجتماعی زنان، به علت مازاد بر احتیاج

در زمستان ۱۳۴۱ در کنگره ای به نام کنگرۀ کشاورزان، محمدرضا شاه، اصول "اصلاحات ارضی" و "انقلاب سفید" را مطرح کرد. بخشی از مفاد آن عبارت بودند از: اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی، اجباری کردن تحصیل، تشکیل سپاه دانش و طرح سواد آموزی، ایجاد سپاه ترویج و آبادانی، دادن حق رأی به زنان، ایجاد خانه‌های انصاف و شوراهای داوری، تأسیس دادگاه خانواده و دادن حق طلاق به زنان و...

دوشنبه، فروردین ۰۶، ۱۴۰۳

خاطرات من: بخش دهم، تولد شهرزاد، استعفا از کار، دستگیری افرادی که به ربودن ولیعهد متهم شده بودند.

شهرزاد سپانلو متولد پانزدهم آبان 1351 در بیمارستان تهران کلینیک

شهرزاد در ظهر روز 15 آبان 1351 در تهران کلینیک به دنیا آمد. وقتی او را در آغوشم گذاشتند، باورم نمی‌شد او را همین امروز زائیدم. دختر تپلی بود که به بچه دو ماهه میماند. موقعی که به خواستِ خودم شهرزاد را حامله بودم، با سپانلو قرار گذاشتم که اگر بچه دختر باشد اسمش را می‌گذاریم شهرزاد. شهرزادی که قصه‌های سندباد را می‌گوید. وقتی از بیمارستان با مادرم و سپانلو به خانه برگشتیم، مادر سپانلو و سندباد در خانه بودند و رادیو روشن بود. از رادیو موسیقی شهرزاد، اثر ریمسکی کورساکوف، پخش میشد؛ همان جا نام نوزاد صد در صد شد شهرزاد.

سه‌شنبه، اسفند ۲۹، ۱۴۰۲

خاطرات من: بخش نهم، تبریک سال نو 1403 ایرانی، خریدن خانه ای در جمشیدآباد تهران

سفرۀ هفت سین سال 1403 خورشیدی، کار دستِ تهمینه کاتوزی

امروز اول فروردین سال نوی ایرانی1403 شمسی است. سالی که گذشت برای من سال سخت و بدی بود، میدانم مردم زیر انقیاد حکومت اسلامی، که با انواع سختی ها، دزدی ها، و فساد و تبعیض و سرکوب، مواجه بوده اند نیز سال خوبی نداشتند. شاید طلیعۀ سال نو، نشان از ریزش کامل حکومتِ جبار اسلامی باشد. برای همه ایرانیان در سراسر دنیا سلامتی و شادی آرزو دارم. 

یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۴۰۲

خاطرات من: بخش هشتم، چاپ و توقیف اولین کتاب شعرم، گرفتن لیسانس، کار در فرهنگ و هنر

سندباد سپانلو در سه سالگی
 با آزادی سپانلو از زندان، زندگی معمول ما دوباره آغاز شد. سندباد 3 ساله از دیدن پدرش بسیار خوشحال بود. گاه سپانلو او را برای گردش به بیرون می‌بُرد. روزی پس از بازگشت از گردش کوتاهی در بلوار الیزابت (اسم امروزش را نمیدانم)، سپانلو گفت: "برای نخستین بار حس کردم فرزند دارم." گرچه از شنیدن چنان سخنی خوشحال شده بودم، اما دلخوری‌ام از بی‌خبری سپانلو از وجود فرزندش برای سه سال، از بین نمی‌رفت.

چهارشنبه، اسفند ۲۳، ۱۴۰۲

خاطرات من: بخش هفتم، زمینه‌های شکل‌گیریِ دورۀ اول کانون نویسندگان ایران، زندانی شدن محمدعلی سپانلو

تصویر برخی از نویسندگان و شاعران دوره اول و دوم کانون نویسندگان ایران

ضرورت تشکیل کانونی برای نویسندگان و شاعران ایران از حدود دهه 40 خورشیدی میان نویسندگان، شاعران، مترجمین و هنرمندان، کم و بیش مطرح بود. زمینه‌های شکل‌گیریِ کانون به سال 1345، برمیگردد. تا آن زمان، ناشرین کتاب را چاپ و منتشر میکردند. ممکن بود بعد از انتشارِ، به این بهانه که کل کتاب یا برخی قسمت‌های آن  با سیاست‌های وقت، منافات دارد، کتاب را جمع می‌کردند و نه تنها نویسنده که ناشر نیز با مشکلاتی روبه رو میشد.