"اگر انسان چراغ اسطوره و هنر را نابود
کند، آتشِ انسانیّت را خاموش کرده است." آدونیس
حوریه: ما برای تشریح تن، در عربی از ال- جسم یا ال- بدن استفاده می کنیم. با این واژه ها به اعضا و غریزۀ جنسی اشاره می شود. تو بارها گفته ای که به هنگامِ خستگی، تنها چیزی که به تو آرامش می بخشد، رقص است. باید شیفتۀ رقص باشی تو؟
آدونیس: رقص همانندِ شعر هنری است که به انسان
یاری می کند که با فاصله گرفتن از جهانِ مادّی آن را بهتر تماشا و درک کند.
حوریه: تو به ویژه شیفتۀ فیلمبرداری کارلوس سائورا
از کارمن هستی و پیش از همه شیفتۀ ملاقات آن دو زن که یکی کارمن و دیگری رقیبِ او
است.
آدونیس: رقص چیزی است سخت طبیعی و انسانی. برهنه
و بی هیچ آمیزه ای. هنر بزرگی است این. و دیدارِ میانِ آن دو زن را من، مانندِ
آرزویی می دانم برای نشان دادنِ برهنگی محض، تا آنجایی که تصوّرش ممکن است. هردوی
این رقبا می گویند: "این منم که اصالت
دارم، منم که آن جزء از انسانیّت را که فقط در انسان یافت می شود، تجسّم می
بخشم." هر دو می گویند: من بیش از تو به انسان نزدیکم و بیشتر از تو هنر
دارم." و تماشای تنی که می رقصد، قرارگرفتن در برابرِ سرشتِ یگانه ای است که
از مادّه رها شده است.
حوریه: برای تو هنر، حتّا زمانی که به سرشتِ
یگانۀ طبیعت نزدیک می شوی، همان هنری است که می تواند تغییر ایجاد کند.
آدونیس: من به دنیایی پرتاب شدم که شناختی از آن
نداشتم. کاملاً به طور اتّفاقی "هنر"، و "شعر" را کشف کردم، امری
که مرا با این پرسش روبرو کرد: "کیستم من؟." هنر به من یاری می کند، مکانِ
زیستی خود را بشناسم و همچنین دوستانم را که می بینم، بشناسم. هنر کمک می کند به
من که به دنیایی که پرتاب شدهام، بشناسم اش.
حوریه: پرسشی چون "کیستم من؟"، برای تو
یک مسئلۀ بنیادی است. این سئوال قائم به ذاتِ خود است و میگوید که انسان عنصری
پدیداری است و آزاد است که خودکاوی کند و حس کند و به قافلۀ جهانی بپیوندد.
آدونیس: من در خودکاوی ام همه چیز را در درون می
یابم. برای من تجربه ای است این. نیز اندوه است و شادی. بسیاری از احساسات، هنگامِ
کاوشِ هستی جهانی، با تجربه ها درمی آمیزند. کاوشی از این دست سبب سازِ دگرگونی
درونی انسان می شود. این دگرگونی دائمی و سیّال است، چرا که خودکاوی پایانی ندارد.
نوشتن تجربه است و تغییر دادن.
حوریه: تو طنین صدای هراکلیوس و ابن عربی هستی که
برای تغییرِ دائمی موعظه می کردند.
آدونیس: آنچه برای ما در این جهانِ قاب گرفته شده،
باقی مانده است، هنر است و خلّاقیّت. انسان موجودی است خلّاق که تغییر می دهد و از
شکلی به شکلی دیگر درمی آید. من جذبِ آن نوع تحرّکی می شوم که خلّاقیّت تعیین می
کند. این حاصل آن اثری است که – در عرصۀ هنر- پدیدار می شود. هنر به این که انسان
آفرینشگرِ بزرگی است، گواهی می دهد و طبیعت مادرِ تمام ایده های "او"
است. از اینجا می توان فهمید که چرا اسلام، از هنرِ مجسّمه سازی و طرّاحی فاصله می
گیرد و هراز گاهی فتوا صادر می کند که آثار هنری باید نابود شوند.
حوریه: تو با مجسّمه سازها و نقاّاشانِ مشهوری
همکاری داشته ای؟
آدونیس: علاقۀ من نسبتِ به هنر به دهۀ پنجاهِ قرن
بیست برمی گردد. هنوز در سوریه زندگی می کردم و برای دیدنِ نقّاشان به آتلیۀ آنها
می رفتم. روزی رسید که با فتح ال- مدرّس آشنا شدم، که در میانِ نقّاشانِ آن زمانِ داماسکوس،
پیشرو به حساب می آمد. پس از آن با بسیاری از نقّاشان پیوندی نزدیک داشته ام که
دوستی و آثارِ آنها در من تأثیرِ زیادی به جای گذارده است. با بسیاری از هنرمندان
کتاب ها و کاتالوگ های زیادی نوشته ام و حتّا با هم نمایشگاه گذاشته ایم. حالا کتابِ
قطوری در دست انتشار دارم که اثری است در بارۀ روابطِ من با نقّاشانِ عرب. اسم این
کتاب استتیک طرّاحی است.
حوریه: طرّاحی برای تو یعنی هماهنگی جان و دست. فروید،
پیوسته احساساتی بودنِ شاعران و استعدادِ آنها را تحسین می کرد؛ از جمله، فاش ساختنِ
تحرّکاتِ روحی و جسارت آنها در ابرازِ حقایقِ بخشِ ناخودآگاهِ ذهنی را. همین بخشِ
ناخودآگاه ذهن است که در رها ساختنِ خود از زنجیرهای دینی مسئله دارد.
آدونیس: اسلام شعر را نابود کرده است. و آنچه در
این وسط قربانی شده، همانا بخش ناخودآگاهِ ذهن است، آنجا که تجربه ها و آزمون های
فردی ذخیره می شوند و این همه برای ایمانِ مشترکی است که امّتِ اسلامی را شامل می
شود. اسلام ویژگی علمی و حقیقت جویی شعر را منکر است. شگفتا زمانی که شعر از
جستجوی حقیقت باز می ماند، معنی خود را نیز از دست می دهد. باید بگویم که ما به
کمکِ شعر می توانیم مذهب را خلع سلاح کنیم، یعنی هم باورهای آن را فرو شکنیم و هم
تزهایش را. این شعر است که بازگوکنندۀ حقایق است.
حوریه: قران در شش آیه شاعران را به پای میزِ
محاکمه کشیده؛ و آنها را محکوم میکند. از جمله در آیۀ زیر:
"و شاعران را گمراهان پیروی می کنند، مگر
نمی بینی که آنها در هر وادی سرگردانند و چیزها گویند که انجام نمیدهند."
آدونیس: از زاویۀ نگرشِ شاعرانه، مذهب نیهلیسم
است آن هم از نوعِ دوگانه اش؛ چرا که برای مذهب زیبایی زمینی معنا ندارد و جانشینِ
زیبایی چیزی هست که در افسانۀ بهشت آمده است. شعر این امتیاز را دارد که به شکلی
آشکار از خدای گونگی درگذرد، بی آن که نیازمندِ تبدیل شدن به مذهبی دیگر باشد.
شعر ذاتِ ایدئولوژیکی ندارد. شعر همانندِ
اسطوره، خدای گونگی را به زیرِ سئوال برده، و افق هایی جاودانه برای تحقیق می گشاید.
حوریه: روزی به شکلِ اتّفاقی، تو کتابی را دیدی
که "آدونیس" نام داشت. این کتاب سببِ علاقمندی تو به میتولوژی گردید.
آدونیس: این برای من همنشینی با قدرتِ خلّاقیّت
بود، شاید در جوارِ آن پدیدۀ گیتیانه ای که در انسان هست.
حوریه: پس از آن اورفئوس، جایگاهی ویژه نزدِ تو
پیدا کرد، در حالی که نارسیسیوس – نرگس- تو را با سئوال روبرو کرد. ادیسه چه؟ تو
دائم در حالِ سفر ...
آدونیس: من همیشه در راهِ بازگشت به خانه به سفرِ
بعدی فکر می کنم.
حوریه: امّا تو که ادیسه نیستی؟
آدونیس: نه، ادیسه نیستم من. ادیسه کلاسیک است،
سنّت است و تا حدودی رمانتیک. او در حقیقت کاملاً معمولی است. امّا بدونِ شک ادیسه،
ماجراجویی های زیادی داشته است، چیزی که خیلی های دیگر فاقدِ چنین تجربه هایی
هستند. امّا او همیشه در راهِ سفر دلتنگ بود، دلتنگِ این که به خانه برگردد.
حوریه: او از پذیرشِ زندگی جاوید که کالیپسو، به
او پیشنهادش را می داد، خودداری کرد، و به جای آن در جستجوی نوعِ دیگری از زندگی
جاودانه برآمد.
آدونیس: او زن و بچّه را انتخاب کرد. در چشم اندازِ
من، ادیسه هیچ پرسشِ ژرفی برنمی انگیزد. او در میتولوژی به سر می یرد. میتولوژی
کمپلکسِ عجیبی است، عجیب و غنی. از این جایگاه، او هم مانندِ اورفئوس و نارسیس پرسش هایی
بی پایان را دامن می زند. ادیسه، پس از این که آزمون های زیادی را با سربلندی پشتِ
سر گذاشت، به خانه باز گشت. ادیسه، بازگشتِ به خانه را تشویق می کند.
حوریه: او سمبُلِ افتخارآمیزِ "من" یا سویۀ
پهلوانانۀ آن است. امّا اورفئوس نه.
آدونیس: آنچه مرا در جهانِ هنر و اسطوره برمی انگیزد،
این است که پیوسته موردِ سئوال قرار می گیرم. درست همانطور که اسطوره هنر را موردِ
سئوال قرار می دهد. مذهب برعکس این ها، خودش پاسخ است که پیشتر در این باره گفتگو
کرده ایم.
حوریه: من شورش تو را در برابرِ اسلام درک می کنم.
اسلام مخالفِ اسطوره و شعر است. امّا شعر به شیوۀ اسطوره ها، به خدایان، هستی می
دهد. بدونِ اسطوره ها زبانی وجود ندارد.
آدونیس: جهان پیش از آن که "یکتاپرستی"
رایج شود، وجود داشته است. آنگاه چند- بُعدی بودن، گسترۀ وسیعتری را در بر میگرفت.
اگر انسان چراغ اسطوره و هنر را نابود کند، آتشِ انسانیّت را خاموش کرده است.
اکتبر ٢۰۱۶
* این گفتگو از کتابِ "خشونت و
اسلام" استخراج شد. برگردانِ این اثر در سالِ ٢۰۱۶ از عربی به سوئدی صورت
گرفت. متنِ سوئدی این گفتگو، تنها متنی است که من برای برگردانِ این گفتگو به
فارسی از آن استفاده کردهام. م.
"علی احمد سعید
اِسبر" مشهور به آدونیس، در ۱۹٣۰ در سوریه به دنیا آمد. او امروزه پیشروترین شاعر
دنیای عرب زبان به شمار میرود. آدونیس تا به اکنون چندین جایزۀ معتبر را به خود اختصاص داده است.
او همچنین سالها کاندیدادی دریافت جایزهی نوبل در ادبیات بوده است. آدونیس از چندین سالِ پیش به اینسوی در
فرانسه زندگی میکند.
حوریه عبدالواحد Houria Abdelouahed، در مراکش به دنیا آمده و در فرانسه زندگی میکند. حوریه روانشناس و در دانشگاهِ دیدرو
پاریس به تدریس عمر میگذراند. او نویسنده است و مترجمِ آثارِ آدونیس به زبانِ
فرانسوی. "نقشِ زن در اسلام" یکی از کتابهای حوریه
عبدّالله است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر