This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۵

گفتمان نو در ادبیات چهار دهۀ اخیر/ یادداشتی در نقد مصاحبه با حافظ موسوی در بارۀ جایزه شاملو/ ف. فرشیم


یادداشت زیر را ف. فرشیم، در نقد مصاحبه‌ای با آقای حافظ موسوی نوشته است. گفتگو در مورد اهداء جایزۀ شاملو به شاعرانی که در «قالب شعر نو» کار کرده اند. این جایزۀ مستقل ادبی، در ۲۱ آذر ۱۳۹۵ همزمان با نود و یکمین زادروز احمد شاملو، به مجموعۀ اشعار برگزیده‌ای که در سال ۱۳۹۴ منتشر شده‌ اهدا می‌گردد.

آقای حافظ موسوی، در گفتگوئی در بارۀ جایزه شعر شاملو / گفت ‌و گو با حافظ موسوی به نکتۀ مهم "مفهوم سازی" یا "گفتمان سازی" اشاره کرده است. او در مصاحبۀ خود با اشاره به و مقایسه با گفتمان ادبیات مشروطه یا گفتمان وطن و آزادی، و گفتمان ادبیات نیمایی، یا گفتمان عدالت و انسان، و نیز گفتمان شعر فروغ، که گفتمان فردیت (و به نظر راقم گفتمان حضور زنانگی در ادبیات و عرصۀ اجتماع ) است، به "فقدان گفتمان سازی" در ادبیات پس از انقلاب اشاره کرده است.


همچنان که اشاره شده، جایزۀ شاملو به کسانی تعلق می‌گیرد که ادامه دهندۀ «شعر نو» هستند که البته بسیار هم خوب است، اما تمامی داستان امروز محدود به واکنش ادبی شاعرانۀ نو نسبت به وضع موجود و فرا بالیدن از آن نیست و شاید به همین دلیل باشد که ابراز نظر پاسخگو مبنی بر این که "شاید ناتوانی شعر در مفهوم‌‌سازی را بتوانیم به فقدان آن گفتمانی که بتواند وجدان جمعی ما را برانگیزد، نسبت دهیم" جامع و فراگیر نباشد. دلایل چندی در این جا وجود دارد که عبارت اند از محدودیت دامنۀ شکل ادبی مورد قضاوت، محدودیت مکانی و حتی محدویت حوزۀ بررسی شعر نو، و نیز تمرکز بر روی بررسی «مجموعه»ها. به عبارت دیگر صرف تحقیق - اگر تحقیقی صورت گرفته باشد - بر پایۀ نوار باریکی از آثار ادبی، آن هم شعر نو، نمی تواند پایۀ دست کم محکم و قانع کننده‌ای برای چنان قضاوت مهمی گردد.  

پیش از این در یکی از مقالاتی که در همین وبلاگ منتشر شده اشاره شده است که ادبیاتی که در پی فرهنگ نوینی می‌پوید، می‌تواند تمامی اشکال ادبی و هنری را عرصۀ فعالیت و خلاقیت اختیار کند. از همین روست که برخی شاعران، چه در داخل و چه در خارج، از اشکال سنتی شعر سنتی عروضی هم برای گفتمان سازی سود جسته‌اند که در اینجا دست کم می توان به زنده یاد علی اکبر سعیدی سیرجانی، و محمدرضا عالی پیام در داخل و گاه در زندان، و نیز به اسماعیل خویی در اروپا اشاره کرد. از ذکر نام بسیاری از دیگران در این یادداشت صرف نظر می‌شود. اما از نظرگاه این بحث، پاسخگو، خود، به نکتۀ مهمی توجه ندارد: این درست است که گفتمان ادبیات انقلاب مشروطه گفتمان "نصفانیمی" بود از استقرار قانون اساسی و جنبشی ضد استبدادی (در این مورد به مشروطۀ ایرانی ماشالله آجودانی می توان مراجعه کرد)؛ و درست است که گفتمان شعر نیمایی گفتمان عدالت بود که دو عامل پیشین را هم در خود داشت؛ نیز درست است که گفتمان فروغ در واقع گفتمان حضور آزادانه و زنانۀ نیمی از جمعیت ایران و آرزوی این حضور در تمامی عرصه‌های اجتماعی و، لذا، از این منظر، مکمل بی چون چرای گفتمان های پیشین بود. اما، از سوی دیگر، انقلاب بهمن علیرغم شعار توخالی شدۀ "جمهوری" اش، مسیری باژگونه رفت و عرصۀ فعالیت سیاسی، فرهنگی و حتی علمی را بر همه تنگ و مسیر تحولات را در سراشیب سقوطی کشنده انداخت، تا جایی که گفتمان امروز ادبیات و هنر ایران در عام ترین شکل خود همان گفتمان قانون اساسی را به طور کامل و بدون دخالت دین در حوزۀ سیاست و دولت در بردارد به انضمام برابری مطلق زنان و مردان در زیر چتر جمهوری دموکراتیک. باور من این است که این گفتمان در ادبیاتی که متعلق به ایران است، حضور دارد. اگر به خوبی دیده نمی شود باید آن را در لابلای "سطور، پنهان" دید.
یک نکتۀ دیگر که پاسخگو از آن رنجیده و حالش از حضور فراوان آن، بدان گونه که ابراز می کند، بد شده، "مضمون عشق" است که "همچنان در صدر جدول است." حضور "مضمون عشق" در شعر پس از انقلاب انعکاس مسلم - و حتی، بدون شک، عکس العمل فیزیکی - فشار و سرکوب علیه همین عشق است. شاملو را به یاد بیاورید که گفته بود دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم / و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می‌زنند. تازیانه بر بدن نازک و والای عشق فریاد عشق را بالاتر و بالاتر خواهد برد و صدایش را هرچه بلندتر و گستره تر خواهد کرد. از این نظر ادبیات حتی ممکن است به عصر حافظ "مراجعه" کرده باشد که گفته بود تنها "عشقت رسد به فریاد "ور" خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت. (در مورد "ور" و بازی روزگا با این دو حرف نگاه کنید به مقالۀ بسیار عالی «اقدم نسخ» به قلم سعیدی سیرجانی!)
لذا معتقدم اگر جایزۀ شاملو می‌باید جایزۀ شاملو به شعر نو باشد باید تصادفا به زیباترین مجموعه‌ای اهدا شود که در آن عشق با رساترین فریادها ستوده شده باشد؛ حتی از این هم فراتر، آن عمارتی که در تمامی زوایا و پیچ و خم‌های آن عشق گشته و در بارۀ همه چیز سخنی شاعرانه گفته است. چرا که اکنون عشق، نه تنها آزادی که جدایی سیاست و دولت است از دین، برقراری عدالت و رهایی هستی زنان و مردان است در ایجاد یک رابطۀ انسانی و آزادنه.
ف. فرشیم  


هیچ نظری موجود نیست: