از جمع زنان شرقیِ خاموشم / دیریست که با سکوت جوشاجوشم
من افزودم:
هرچند خزان، گِردِ سرم بنشسته / در دل همه گلپوشم و گلپوشم و گلپوشم
من افزودم:
هرچند خزان، گِردِ سرم بنشسته / در دل همه گلپوشم و گلپوشم و گلپوشم
بانوی ادیب و فرزانه، پوران فرخزاد، در روز پنج شنبه نهم دیماه 1395 برابر با بیست
و نهم دسامبر 2015، به جمع خاموشان جسمانی پیوست.
پوران؛
شاعر، داستانپرداز، پژوهشگر، تاریخشناس
و مدرس ادبیات معاصر ایران، در نوجوانی ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. او در یکی
از مصاحبههایش میگوید
در کنارِ خانهداری و پرورش
فرزندان، که بیشتر انجام وظیفه بود تا از روی میل و رغبت، بیوقفه
میخواندم و مینوشتم. او پس از
ده سال زندگی زناشوئی از همسرش جدا شد و نگهداری فرزندانش را مادر بزرگشان به عهده گرفت. پوران پس از این
جدائی که به شدت مورد شماتت پدرش قرار گرفته بود، تصمیم گرفت روی پای خودش بیایستد.
در سختترین شرایط کار کرد، و در رادیو و تلویزیون آن دوران که کار کردن برای
زنان جوان خیلی آسان نبود، با تهیه برنامه در یک روز در هفته آغاز کرد و کم کم به
اجرای برنامههای هر روزی
رسید. او در کنار کار تمام وقت، به خواندن و نوشتن ادامه داد و زندگی خوبی به
تنهائی برای خود مهیا ساخت.
پوران کارهای هنری خود را با ترجمه آثار ادبی از دهه چهل خورشیدی آغاز کرد و با برنامههای رادیویی و تلویزیونی که تهیه میکرد و نوشتن نمایشنامه، نقش بسیار مؤثری در آشنا کردن جوانان با کتاب و ادبیات جهان، داشت.
از او بیش از 30 جلد کتاب در زمینه شعر، داستان، نقد و تاریخ ایران، به جای مانده است. پژوهشهای ارزنده پوران در باره شناخت تاریخ کهن ایران، امروزه از مأخذ مهم فرهنگی ایران باستان بشمار میرود. متأسفانه بسیاری از کتب فرخزاد، به تلافی فعالیتهای برادرش فریدون فرخزاد، سالها در زیر تیغۀ سانسور امکان انتشار نیافتند. اما از میان آنچه از شعر و داستان و کارهای تحقیقاتی او در دست است، بسیاری از صاحبنظران برای آثار پژوهشی و انتقادی او اهمیت بیشتری قائل هستند. کتاب "مهرهی مهر" او گرچه هنوز مجوز انتشار نیافته، اما به نظر کسانی که آن را خواندهاند، این کتاب را نخستین پژوهش در ایرانشناسی میدانند که تفاوت میان مغان میتراییک و موبدان مزدایی را با واژههای روشن، بیپرده و دور از ابهام بیان کرده است.
مشخصۀ فعالیتهای ادبی و فرهنگی پوران فرخزاد، جدا از مشکلات اجتماعی، توجه تام و تمام به معضلات و موقعیتها و کوششهای زنان در همه زمینهها بوده است. یعنی شناساندن زنان فعال و هنرمند، محور اصلیِ نوشتارهای او را تشکیل میداد. این شناساندن تنها به زنان ایرانی خلاصه نمیشد بلکه شناساندن زنان هنرمند و فعال افغان و تاجیک را نیز در بَر داشت؛ چرا که او زبان فارسی را محدودۀ ایران کنونی نمیدید و در بیرون مرزهای ایران، در افغانستان، تاجیکستان و فراتر از آن نیز دنبال میکرد و میکوشید با اهل ادب فارسیگو در سراسر جهان آشنا شده و آنها را به جامعه ایرانی معرفی کند.
حمیرا نکهت دستگیرزاده، یکی از برجستهترین شاعران زن افغانستان مقیم هلند، در گفتوگو با رادیو زمانه از آشنایی خود با پوران فرخزاد، از ارزش کارهای او و از علاقه و عشق او به مردم فارسیزبان سخن میگوید. به گفته نکهت علاقه پوران فرخزاد تنها به دانستن و دنبال کردن کارهای هنرمندان کشورهای همسایه محدود نمیشد بلکه شناختن استعدادها و معرفی آنها به جامعه ایرانی نیز از کارهای مداوم پوران بود. حمیرا نکهت از دو پژوهش پوران فرخزاد به عنوان مهمترین آثار او یاد میکند، “جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی”، انتشارات علمی، ۱۳۷۶ و “مسیح مادر” (نشان زن در زندگانی و آثار احمد شاملو.)
گلرخسار صفی، یکی دیگر از شاعران مهم تاجیک، که از نزدیک با پوران فرخزاد آشنائی داشت و تلاش کرده بود آثار و کارهای پوران فرخزاد را از طریق صحبتهای رادیو و تلویزیونی به مردم تاجیک معرفی کند میگفت: "متاسفانه پوران با همه استعدادهائی که داشت در سایه فروغ ماند، وگرنه فعالیتهای او کمتر از فروغ نیست."
گرچه پوران خودش را "زیر سایه فروغ" نمیدید، اما تأثیر شعر و هنر، و بویژه مرگ زودرَس فروغ، بر کل ادبیات فارسی معاصر، انکار نشدنی است، و طبیعی است حضور او محل کافی به بروز ارزشهای واقعی کارهای پوران ندهد. به همین دلیل بسیاری از صاحب نظران، گفته گلرخسار را تایید میکنند. به خصوص آنهایی که با پوران فرخزاد از نزدیک آشنایی داشتند و در محفلهای ادبی او، در منزل او بارها حضور پیدا کرده و با کارهای مهم او آشنا شده بودند.
با این همه خودِ پوران در گفتوگویی که در بهمن ماه سال ۸۶ با نشریه اینترنتی "کانون زنان ایرانی" داشت، این برداشت را نادرست خوانده و گفته است: «من، فروغ و فریدون همه برای خودمان یک جزیره جدا و مستقل بودیم. بنابراین نه فروغ زیر سایه من بود و نه من زیر سایه او.»
آخرین اثر پوران فرخزاد که در آستانۀ 83 سالگی نویسنده سرانجام از
اداره سانسور مجوز انتشار گرفت مجموعه داستان "خانۀ کاغذی" نام دارد که
قرار بود در نمایشگاه کتاب تهران از آن رونمایی شود. تِم کلی داستانهای این کتاب ۱۸۹
صفحهای مسائل و موضوعات
اجتماعی است؛ داستانها عبارتند از:
همیشه بانو، صدای آب، باغ پریان، دره موشها، مشهدی مونتانا، بازگشت، خانه کاغذی.
سایر آثار پوران فرخزاد عبارتند از:
- ترجمه داستان مردی بر بالهای آینده (نوستراداموس)، مرکز نشر صدا،
۱۳۷۵
- ترجمه مجموعه داستانهای کوتاه انگلیسی به نام “جای دیگر” جانبوینتن پریستلی، راهیان اندیشه، ۱۳۷۸
- رؤیای یک مرد مسخره، افسانه های آقای استرنبری، از جی. بی.
پریستلی و فئودور داستایوسکی
- دانشنامۀ زنان فرهنگساز ایران و جهان، در دو جلد و با عنوان اصلیِ "زن
از کتیبه تا تاریخ"، انتشارات زریاب، ۱۳۷۸خورشیدی
- "نیمههای ناتمام؛ سیری در شعر زنان از رابعه تا فروغ"،
کتابسرای تندیس، ۱۳۸۰
- "اوهام سرخ شقایق"، برگزینی از اشعار زنان زمان، نشر ناژین، ۱۳۸۰
- زنان همیشه: گزیده اشعار کلاسیک، نیمایی و آزاد شاعران زن ایران (۱۳۳۰
- ۱۳۸۰)، انتشارات نگاه، ۱۳۸۱
-"کسی که مثل هیچکس نیست"، همراه با مسعود قاسمزاده، در باره
فروغ فرخزاد، نشر کاروان، ۱۳۸۱
- دستان سخنگوی شاملو، مسیح مادر (نشان زن در زندگانی و آثار احمد
شاملو)، ۱۳۸۲
-"زن شبانه موعود" (نشان زن در آثار سهراب سپهری)، انتشارات نگاه ۱۳۸۳
-"خوشبختی در خوردن سیبهای سرخ"
-"دیداری در پاییز"، مجموعه
رباعی "جنگ مشوش"،
داستانهای بلند «در پس آینه» و «آتش
و باد»،
رمان «در انتهای آتش و آیینه»
کتاب «کارنمای زنان کارای ایران از دیروز تا امروز»، نخستین فرهنگ
مبسوط درباره زنان ایرانی است.
کتاب سه گانه اشعار خودش و فروغ و فریدون
آثاری که هنوز مجوز نگرفته اند:
"باران دیگر آبی نیست"،
مجموعه شعر،
چند شعر از پوران فرخزاد
یکی از قدیمی ترین اشعار او برمی گردد به بهمن ۱۳۴۶ - در رثای فروغ
در زیر آن سنگ سپید
من از انتهای روز در گورستان
و قار قار کلاغان
و غایت تنهایی می آیم
زیر کاج های پیر
ترا به نام صدا کردم
و صدایی که از نامعلوم می آمد
به من گفت :
- او به خاموشی پیوسته ...
ترا به نام صدا کردم
و صدایی که از نامعلوم می آمد
به من گفت :
- او به خاموشی پیوسته ...
راستی
زیر آن سنگ سپید بر تو چه گذشت؟
زیر آن سنگ سپید بر تو چه گذشت؟
ای تمامی معصومیت
و نهایت حسرتها !
و نهایت حسرتها !
آیا چشمان جستجوگر تو
عمق ظلمت را شکافت
و آن پنجره را
به سوی روشنایی گشود؟
عمق ظلمت را شکافت
و آن پنجره را
به سوی روشنایی گشود؟
آیا در دستهای
نیازمند تو
دانههای حقیقت جوانه زد
و گیسوانت را به سبزی پیوند داد؟
دانههای حقیقت جوانه زد
و گیسوانت را به سبزی پیوند داد؟
آیا قلب مهربانت که
برای باغچه می سوخت،
به تمامی مهربانی ها پیوست ؟
برای باغچه می سوخت،
به تمامی مهربانی ها پیوست ؟
به من جواب بده
ای مهربان من !
در زیر آن سنگ سپید بر تو چه گذشت؟
ای مهربان من !
در زیر آن سنگ سپید بر تو چه گذشت؟
غزلي ناتمام در وصف زمستان
زمستان شد دلم چون برگ گل در باد ميميرد
چو شادي پر كشد دامن، دل ناشاد ميميرد
به خشكاي دلم ديگر نه آواي دف و رودي است
بزن چنگي، مُقامي ساز كن، خوشگاد ميميرد...
چند رباعی از پوران
در باد مرا شبي صدا كردي تو
در هر نفسي به ني نوا كردي تو
از خوشه انگور چكيدي در خم
رندانه مرا ز «من» جدا كردي تو
در دايرههاي بسته فرياد زدم
در چنگه بيداد زمان داد زدم
در پنجرههاي شب شكستم از شور
از دل چه گرهها به دل باد زدم
اي يار دلم چو روز ابري تنگ است
از باد خزان به سينه بس آژنگ است
اسپندم و دانه دانه ميسوزم زار
اين شام چرا چنين درازآهنگ است
شعری آزاد
خرده آرزوهایم را
می بخشم
به گنجشکان گرسنه ی زمان
به گنجشکان گرسنه ی زمان
و سراپا برهنه
تمامی افسردگیم را
رها می کنم
رها می کنم
در اقیانوسی که
در آن سوی کرانه اش
در آن سوی کرانه اش
مردگانی به حقیقت پیوسته
به انتظار دیداری دوباره نشسته اند از دیرباز!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر