This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

سه‌شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۶

خبر انتشار ویرایش دوم "پدر و پسر" اثر مجید نفیسی / آنلاین / همراه با یکی از اشعار این کتاب

مجموعه شعر "پدر و پسر" اثر مجید نفیسی برای نخستین بار در سال 1999 از طرف نشر باران در سوئد منتشر شد. این اثر، پس از هجده سال، بار دیگر در اول ماه ژوئن ٢٠١٧،  از طرف نشر "شهروند" در کانادا بصورت آنلاین منتشر شده است.

مجموعه شعر پنجاه و پنج صفحه‎ای "پدر و پسر"، شامل سی شعر، شناسنامۀ مجید نفیسی، نامهای از سیمین بهبهانی و یادداشتی از شاعر است. طرح روی جلد از نوشین نفیسی، و ویراستاری آن با فرح طاهری بوده است.
نامه‎ای از سیمین بهبهانی به مجید نفیسی
تهران، یازدهم ژانویه ٢٠٠٢
آقای مجید نفیسی عزیزم!
کتاب "پدر و پسر" شما را خواندم. قبلا هم از شما شعر زیبایی در "چشمانداز"، اگر درست یادم باشد، خوانده بودم. از دوستان اصفهانی هم دربارهی استعداد شگرف شما در نوجوانی خیلی داستانها شنیدهام. شما توانستهاید سادهترین و بیتکلفترین واژگان و عواطفی را به شعر دعوت کنید که تاکنون به آن راهی نیافته بودند. شگردها و واژهیابیهایی به کار بستهاید که راه ورودِ همهی تظاهراتِ زندگی را به شعر گشودهاند. آفرین بر شما! از راه دور مادرانه میبوسمتان. خداوند، پدر و پسر را در امن حمایت خود از هر گزند محفوظ بدارد. منتظر آشنایی بیشتر با کارهایتان هستم.

یادداشت مجید نفیسی بر ویرایش دوم
هجده سال پیش، این مجموعه با بیست و پنج شعر به چاپ رسید. نخستین شعر آن را وقتی نوشتم که پسرم آزاد هنوز یک جنین بود و آخرینش زمانی که دوازده سال بیشتر نداشت. در این چاپ، پنج شعر دیگر که در سالهای بعد برای او سرودهام به کتاب افزودم. به علاوه، به ویرایش همه شعرها دست زدم و نامهای را که زنده یاد سیمین بهبهانی پس از خواندن کتاب به من فکس کرده بود در آغاز آن آوردم.
م.ن.
٢٨ آوریل ٢٠١٧
این مجموعه شعر را در لینک زیر می‎توانید بخوانید:

به یک جنین
مجید نفیسی


ناگهان آزاد گشتی
دُم تکاندی
لب گشودی:
"آب! آب!"
از کلافِ روزهای او گذشتی
گفتی:
"ای حساب از دست رفته!
اینک منم این جا.

من پدر گشتم
و او مادر
با یک سخن بر لب:
"آی! ماهی آزاد!
مهلتی بایست
زندگی سخت است در تبعید.
وقتِ دیگر آی!
فصلِ خوشتر زای!"

در میان راه
تا مطب جراح
آتشی تابید در بطنش
و به جان من
همچو آن هستینهی خودجوش
که میگویند آغازید
زندگی را بر فراز خاک.
گفت: "بودش آیا طرح؟"
و گفتم: "یا که طراحی؟"

باز میگردیم
به سرای خود.
آن چه میمانَد
چیدن دام است
انتخابِ نام.
میگوید: "آزاده!"
و میگویم: "یا آزاد!"
هر دو میخندیم.

١٩٨٧ اکتبر ١٧


هیچ نظری موجود نیست: