شار شار صدا
ز حنجرهای ست
یادگارِ
قناری شادی
همرنگِ نقش و
نگاری
از الههای عاشقِ آزادی
صدای زندانی
برای نرگسِ محمّدی و همآوازانِ بسیارش
باش تا صدا – صدای زندانی
در رگِ هشیارِ ما
منتشر شود
شار شار صدا
ز حنجرهای ست
یادگارِ قناری
شادی
همرنگِ نقش و
نگاری
از الههای عاشقِ آزادی
دریچه ای رو به
فردا دیدی
که باز میشود و بسته میشود
یعنی که روزنهی امیدی هست
و فراموش مکن که زیبایی
پردهی تماشا را
در اوجهای عطش
عطشِ نیل به
شورهای زندگی
در پیچ و تابِ
شیفتگیهای جان میزند کنار
و فسانه است باقی
مرارتها
و از پوکی
استخوان گفتن و
شکستنِ قلمِ پای
پُرآبله
در رهگذارِ باد.
باش تا صدا- صدای
زندانی
در رگِ هشیارِ ما
منتشر شود!
گسترهی جاودانگی
برویم به تماشای
موجها و باز
به خانه باز
آییم.
گسترهی جاودانگی تماشایی ست؛
گیاه روییده در
کنامِ سنگ
لاکپشت گرفته به بازی یکی بسانِ پلنگ
خُرتوم فیل
پیچیده دورِ تناورترین درخت
یکی در آغوش
باران
یکی در آبشارانِ
گیسوی زریّنه رود و سیمینه رودِ آفتاب.
گستره ی جاودانگی تماشایی ست.
و جنگل نفس- زنان˚
تخمِ پرندگان
فردا را
می شکافد پوست.
٢۰۱۶ زمستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر