و خوبِ
خوب
تمام نُتها را می دانست
وقتی که آواز میخواند
"دیوارِپرلاشِز" فرو میریخت
هیتلر، کنار رود سن
هیتلر صدای قشنگی داشت
وقتی که آواز میخواند
تمام پنجرهها بسته میشدند
و مرگ
از پشت سیم خار دار سرک میکشید
تمام ناقوسها
پرندگان را میترساندند
منارههای مساجد سکوت میکردند
تا نشنوند
و کولیان
از ترس آنکه نمیرند
خود را به دانوب میانداختند.
*
هیتلر صدای قشنگی داشت
و خوبِ
خوب
تمام نُتها را می دانست
وقتی که آواز میخواند
"دیوارِپرلاشِز" فرو میریخت
نقاشهای مون˚ مارت
بیرنگ میشدند
ایفل به ابرها پناه میداد.
باور کنید دروغ نمیگویم.
یک روز
در باغ پشت نوتردام
پلیس جوانی
به من نگاهی کرد
و رود سن به سادگیاش خندید
وقتی شنید
هیتلر صدای قشنگی داشت.
اول، باور نکرد.
دوم، خیال کرد.
سوم، سنگینی خیالش را
همراه خود کشید
و با پرندهای که در سرِ من بود
تا انتهای سمفونی باد مغربی
همراه شد و ما
هردو
به احترام کسانی که
آواز پیشوا را
هرگز
هرگز
هرگز
نمیشنوند
کمی سکوت کردیم.
پاریس – ٢٩
مار س٢٠١١
برگرفته از دفتر چاپ نشدهی پری شوره زارها
۲ نظر:
فاشیزم، همیشه فاشیزم است؛ در هر شکل و شمایل و ردا که باشد. زشتترین صداها از آن اوست، پلشتترین کنشها نیز. فاشیزم اکنون، نه به دنیای غرب، شاید(؟)، که همینجاست، در زیر پای این خانۀ نشسته به خاک سیاه و فرو خفته به قعر خرافات و جنون! عربدههایش عربدههای روح تراش، نگاههایش نگاههای هیز خدایان خواهش و تشنه به خون، و کلامش کلمات مقدس کرم خورده ای که مرگ و ظلم و خباثت را در ردای سیاه و دندانهای زرد خویش پیچانده است!
ف. فرشیم
ارسال یک نظر