من،
تازه میشوم
چون آب، در روایتِ یک چشمه، یک طلوع.
آن نسترن که بوی ترا دارد
می داند:
وقتی نگاهِ تو میبارد
من، تازه میشوم.
چون آب، در روایتِ یک چشمه، یک طلوع.
آن نسترن که بوی ترا دارد
می داند:
وقتی نگاهِ تو میبارد
من، تازه میشوم.
تنها صدای توست
سبزینههای جنگل
باور نمیکنند
بارانِ مهربانِ نگاهت را
بر برگ بر گِ من.
من تازه میشومباور نمیکنند
بارانِ مهربانِ نگاهت را
بر برگ بر گِ من.
چون آب، در روایتِ یک چشمه، یک طلوع.
آن نسترن که بوی ترا دارد
می داند:
وقتی نگاهِ تو میبارد
من، تازه میشوم.
آن نسترن که بوی ترا دارد
می داند:
وقتی نگاهِ تو میبارد
من، تازه میشوم.
وقتی تونیستی
وقتی
بارانِ مهربانِ نگاهت نیست
تنها صدای توست که میبارد
این جا
بردلم.
وقتی
بارانِ مهربانِ نگاهت نیست
تنها صدای توست که میبارد
این جا
بردلم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر