پَرِ
پروازِ پرندهای ناشناس، در شب،
نسیم خاطره میپاشَد
بر بوسه ها و نوازشها.
در نیمههای شب،
نسیم خاطره میپاشَد
بر بوسه ها و نوازشها.
نسیم خاطره
در نیمههای شب،
بیخوابی، به ایوان میکشانَدَم؛
جنگلی مهآلود در برابرم
همهمهی گُنگِ دریا، پسِ پشتِ جنگل.
همهمهی گُنگِ دریا، پسِ پشتِ جنگل.
پَرِ پروازِ پرندهای ناشناس، در شب،
نسیم خاطره میپاشَد
بر بوسهها و نوازشها.
نخستین پرتو خورشید
دلِ تاریکی را میشکافد؛
به دَمی، همهمۀ دور دریا
غوغای عبور آدمها و ماشینهاست
غوغای عبور آدمها و ماشینهاست
و جنگل انبوه
درختانِ بیبرگ و بار پائیزی.
درختانِ بیبرگ و بار پائیزی.
تنها حقیقت،
دیوار سیمانیِ سرای سالمندان است
که سرد و خاکستری
دیوار سیمانیِ سرای سالمندان است
که سرد و خاکستری
از آن میان، سَرَک میکشد.
پرتو نوری علا
برگرفته از مجموعه شعر منتشر نشده
2017برگرفته از مجموعه شعر منتشر نشده
۲ نظر:
وای خانم نوری علا غوغا کرده اید با این شعر. چقدر در بیان همه نکات بصورت غیرمستقیم، در چند بیت مهارت دارید. باز هم شعر منتشر کنید.
دوست گرامی آقای رحمانی، از ابراز محبت شما سپاسگزارم. چشم، باز هم شعر منتشر خواهم کرد
ارسال یک نظر