مردی
تا "آنسوتر
از فصول"
ده
سال پیش مرگ خودخواسته ی منصور خاکسار جامعه ی روشنفکری و اهل قلم ما را با بهت و
حیرتی گنگ روبرو ساخت. این مرگ خودخواسته از طرف شاعری که در طول زندگی اش
فروتنانه، بدون هیاهو و خاموش، اما پیگیر و مستمر برای بنای جامعه ای انسانی کار
کرد و مصالح فراهم آورد، باور کردنی نبود.
منصور
خاکسار در محیطی پرورش یافته بود که با کار و رنج زحمکشان و مردمان فرودست از
نزدیک، و به نحوی ملموس و عمیق، آشنا بود. او خود از دوران تحصیل تا پایان زندگی
اش کار کرد و با کار خود هزینه ی آموزش و سپس زندگی اش را فراهم کرد. تجربه ی عملی
و زودرس او از رنج آدمیان، در او کنجکاوی
و شوق به دانستن و هر چه بیشتر خواندن بر انگیخت، و سپس کوشش کرد ترسیم رنج
و آرزوهای آشنای این مردم را در شعرهایی که از نوجوانی می سرود، منعکس نماید. او
برای هر چه بیشتر دانستن به تدریج قلمرو روابط اجتماعی خود را از روزنامه ی دیواری
مدرسه به نشریه ی ادبی «هنر
و ادبیات جنوب» گسترش داد و سپس در عرصه ای وسیع تر، برای تغییر شرایطی که آن را
غیرانسانی شناخته بود، سیاست را نیز به توانایی و آفرینش های شعری و ادبی خود
پیوند زد.
چگونه
می توان راز مرگ شاعری را کشف کرد که خود می گوید، "به درازای سفر می نگرم و
فراخنایِ بزرگِ خاک و از پانیافتاده ای که به هوایِ تصرف عشق هنوز از هفت بند دریا
چشم برنگرفته است."؟
در
هر مرگ خودخواسته رازی نهفته است که با خود مرگ می رود، حتا اگر کلید گشودن راز را
باقی گذارده باشد. منصور، همچون برخی دیگران، آگاهانه این جهان را واگذاشت و کوشش
کرد، همچون همیشه در طول حیاتش، زلال، روشن، صریح و بی هیچ ابهامی، پس از مرگش
نیز، او را همانگونه که بود و هست بشناسند و قضاوت کنند.
یادداشتی
که منصور خاکسار تحت عنوان"آخرین
کلام"
از خود به جا گذاشت چنین آغاز می شود: "مرگ پاره ی اثرگذاری از زندگی است. حتا اگر
به هنگام پیش نیاید. چون پذیرش نهایی بسیاری از آرزومندان عدالت و یا جان های
حساسی چون صادق هدایت و غلامرضا تختی که به مرگشان زیاد اندیشیده ام. دردی
کشنده به سالی نزدیک آزارم می داد. پیش از
آنکه - درماندگی - سر برآورد پیمانه اش را تهی کردم."
منصور
خاکسار در روز ۱۷ مارس ۲۰۱۰ از میان ما رفت. امروز به مناسبت دهمین سالگرد غیبت
اندوهبار او، ما، دوستان او، با یاد او، احترام و عشق خود را نسبت به منصور خاکسار
ابراز می داریم.
علیرضا اکبری، تورج اتابکی، بیژن بیجاری، کوشیار پارسی، ملیحه تیره گل، سعید حریری، نسیم خاکسار، خسرو دوامی، ناصر رحمانی نژاد، رضا علامه زاده، مسعود فتحی، منوچهر کوهن، علی کیافر، رضا گوهرزاد، مجید نفیسی، پرتو نوری ،
*منصور خاکسار (متولد ۲۶ اوت ۱۹۳۹ برابر با ۳ شهریور ۱۳۱۸ آبادان - درگذشته ۱۸ مارس ۲۰۱۰ برابر با ۲۷ اسفند ۱۳۸۸ ارواین، کالیفرنیا) شاعر، نویسنده و فعال سیاسی ایرانی بود.
از منصور خاکسار ۱۳ مجموعه شعر به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شدهاست: «کارنامه خون، «حیدر و انقلاب»، شرارههای ش، سرزمین شاعر، «با طره دانش عشق»، قصیده «سفری در مه»، لسآنجلسیها، تا این نقطه ، آن سوی برهنگی، و چند نقطه دیگر، و با آن نقطه
از جمله کارهای آماده چاپ او کتاب دو جلدی گفتارهای پراکنده پیرامون شعر و ادبیات مهاجرت، گفتگویی بلند با عنوان «من هرگز به سکوت نیندیشیدهام» و مجموعه شعر «از سحرخیزان» است که کتاب آخر به چاپ سپرده شدهاست.
یک شعر از "و چند نقطهی دیگر- 2003"
وقتی سخن از خدای دانائی گفت
در آستانه فروردین سال 1380
یک شعر از "و چند نقطهی دیگر- 2003"
1 - عید
به: مهک
به: مهک
وقتی سخن از خدای دانائی گفت
که
زیبائی را آفرید
دختران، بهار
را رقصیدند
دخترم
هم
که
چون همهی دخترانِ جهان زیباست
آواز
آن همه پا
و دم زدن تن
چون
گُل وُ می و
دانه ی اسپندی
که
در آتش میسوخت
در
من، سراسر شب را
افروخت
دامن
از رقص برنچیده
دخترم
هفت
سین سفره را آراست
با
دوازده شمع روشن
در
فاصلهای
-دقیقا-
نزدیک
به آینه و
ماهی
نیم
کرهای سبز
از
علف و هیاهو
انگار
جمهوری ماه
تا
صبحدم
از
تماشا چشم برهم نگذاشتم
رو
به روزی نو
و
دل از هرچه تعلق از دیروز
برداشتم
در آستانه فروردین سال 1380
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر