دو شعر از سعید توکل؛ باران خواهم شد و عشق
باران خواهم شد
خاکسترم
به باد سپرده می شود
ذرات وجودم به آسمان میرود
آه و آبی به هم می پیوندند
پرندگان آه مرا با پیامی سپید
به
ابرهای سیاه میسپارند
انگاه
آسمان می گرید
قطره آه را که در حباب بلور
زندانی است
آرام آرام می بارد
و
بدینسان سرنوشت بار دیگر مرا
در
اعماق زمین می کارد
روزی
از آه امیدی میروید
به
سبزی بهار
به روشنی آب
و به پاکی روز
عشق
در کودکی عاشق
آلبالو بودم
وقتی که عقلم رسید شدم عاشق دختر همسایه
چند سال که
بزرگتر شدم عشق کتاب اومد سراغم
آزادی عدالت و از این جور حرفا
سری پر شور ، آرمانهای بزرگ در سر داشتم
هیچ کدوم از این
ها برای من کار نکرد
آلبالو یکبار پرید تو گلوم نزدیک بود خفه شم
بابای
دختره یه سیلی زد تو گوشم
که هنوز که هنوزه تو گوشم زنگ می زنه
تو کشور ما کتاب خواندن چون همیشه ممنوع بود
اسمم رفت تو لیست سیاه، فراری شدم
قانون اومد دنبالم سالها رفتم گوشه زندون
حالا آلبالو و عشق و آزادی
مثل زهراند که
به کام من می ریزند
تارنمای پرتو، سعید توکل خالق اشعار و داستان های زیادی است که اکثر آنان به زبان انگلیسی نوشته و منتشر شده است. طنز نویسی و نقاشی نیز از جمله کارهای هنری اوست. برای آشنائی با آثار سعید توکل می توانید به لینک زیر مراجعه کنید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر