This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

جمعه، مرداد ۰۱، ۱۴۰۰

سرود جنازه ها در ظلمتِ آفتابی روز و هیولاها، دو شعر از اسد رخساریان

چقدر جنازۀ زخمی به خانه آوردیم

در ظلمتِ آفتابی روز

و می­آوریم با صلّابه ها

بر خون-آلوده گُرده های خویش

هنوز!



سرود جنازه ها در ظلمتِ آفتابی روز

اسد رخساریان 

در سد سال تنهایی، چهل سال بی وقفه باران بارید.

سد سال تنهایی به جای خود

که چهل سال آن فقط

ابری بود و بارانی.

 

چهل سال بارانِ بی­وقفه به جای خود

که هر روزه روز

چندین جنازۀ زخمی به خانه آوردیم

 

خورشید خانم زیبا در میانِ جنازه ها.

 

یکی چونان نکیسا

با تُم تنبورِ عشق اش

در تارهای رپ֯ رپه

گیسو برآشفته

در میانِ جنازه­ها.

 

و هزاران هزار

هوار- برآورده֯

بی نام و بی نشان

از سیاووشان

و ایران-دُخت ها

غرقه در رؤیاهای خود در خون-تپیده­ها

به تیری و خنجری

و اشکنجه های مکرّری.

 

چقدر جنازۀ زخمی به خانه آوردیم

در ظلمتِ آفتابی روز

و می­آوریم با صلّابه ها

بر خون-آلوده گُرده های خویش

هنوز!

 

٢٠١٩ گوتنبرگ

 

 

 

هیولاها

 اسد رخساریان


هيولاها قديسانند

و قديسان֯ همان

دمساز جادُوان و

ديوان خون آشام.

.

نمازت كه دير شود

يكي از آن­ها مي­آيد و

لقمه، لقمه

خام، خام

مي­خوردت!

 

روزه­ات را كه بشكني

يكي از آن­ها مي­آيد و

چون استخوانِ مُرده

با قهقاهِ خنده

مي­شكندت!

 

اين­ها نبشته آمده

يك يك

در آيه­ها

روايت­ها

و هزارها حديث و افسانه و فسون؛

از گندناي بي چاك و بستِ حضرتِ عُلِما

از امعا و احشاي مادون­ترينِ دعاخوان­ها.

 

هيولاها قديسانند

و قديسان֯ همان

دمسازِ جادُوان و

ديوانِ خون آشام.

 

دسمبر ٢٠٢٠ گوتنبرگ

هیچ نظری موجود نیست: