"کاش میتوانستم انار بدهم" نخستین مجموعه شعر از پویان
مقدسی است که در ماه اوت ۲۰۱۶ از طرف نشر اچ اند اس مدیا، چاپ و منتشر شده است.
این کتاب در ۱۴۶ صفحه و شامل ۱۳۵شعر کوتاه است که به مهدی عاطفراد، شاعر، منتقد و نویسنده پر کار ایرانی، تقدیم شده است.
پویان مقدسی متولد ۲۹ خرداد ۱۳۶۱ در تهران است. در رشته تربیت بدنی و
علوم ورزشی از دانشگاه تربیت معلم (خوارزمی)، فوق لیسانس دارد.
نوشتن به شکل حرفهای در حوزههای فیلمنامهنویسی، داستاننویسی،
شعر و ترانهسرایی را پس از کلاسهای فیلمنامهنویسی و داستاننویسی ناصر تقوایی
در مؤسسه فرهنگی و هنری «کارنامه» آغاز کرد.
تا امروز به عنوان فیلمنامهنویس در چند فیلم کوتاه تجربی حضور داشته
است. مجموعه داستانی با عنوان «بزرگراه شلوغ دلشوره» توسط انتشارات مروارید در
تهران منتشر کرده، و بر روی چندین ترانه از او آهنگسازانی چون اسفندیار منفردزاده، زنده یاد آندرانیک آساطوریان و شوبرت آواکیان موسیقی گذاشتهاند که
با صدای گلشیفته فراهانی، احمد رضا نبیزاده و ابی به اجرا در آمده است.
"کاش میتوانستم انار بدهم" نخستین مجموعه شعر از پویان
مقدسی است که در ماه اوت ۲۰۱۶ از طرف نشر اچ اند اس مدیا، چاپ و منتشر شده است.
پویان مقدسی یک سالی است که به قصد ادامه تحصیل به شهر وین در اتریش
آمده و نیز مشغول نوشتن رمانی مفصل است.
برای ابتیاع مجموعه شعر کاش می توانستم انار بدهم می توانید سایت اچانداس مدیا H&S Media
مراجعه کنید.
تارنمای پرتو، انتشار مجموعه شعر "کاش میتوانستم انار بدهم" را به پویان مقدسی تبریک می گوید و برای او در زمینه شعر و داستان نویسی و ترانه سرائی آرزوی موفقیت دارد.
دو شعر از مجموعه اشعار "کاش می توانستم انار بدهم":
کبودیها
کبودیها سفید میشوند
درست همرنگ پوستت
اما آن زیر
آن سوی آنچه دیده نمیشود چه میگذرد؟
من میخواهم از آن سوها حرف بزنم
از دیده پنهان ماندههائی که به لب هم نباید بیایند
کبودیها میروند
و کسی از آن زیرها حرف نمیزند.
از آن زیرها که ویرانیهایی رو به نابودی، پنهان است
انگار دیوارهای نم زدهای که هر روز رنگ میشوند
24 فوریه 2016
هر صبح
باز هم استوار
بر تن کوچه قدم میگذارم و راه میافتم
با قلم موئی در دست
بر لُختیِ آسمان تیره خورشید میکشم
بر شاخههای خشک چنارهای تکیده، برگ
بر خاکِ عقیمِ باغچههای سوخته، نسترین
بر طاقیِ منتظر خانهی پدری، چلچلهای
بر فوارهی بیجان حوضچهی میدانگاه، آبهائی افشان
بر تنِ خستهی رهگذرانی سیاهپوش، رختهائی از
نور
بر چهرهی پریشانِ عاشقان مانده در پسِ پنجرهها، لبخند
بر لبهای کودکان نوحه خوان، ترانههای زندگی؛
من از شهر بی رنگ
شهر بی امید بیزارم.
مهر ماه 1389
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر