شانه پهناي ريش من خنديد
يك طرف
چشم بسته شد باز
يك طرف
طرفها طرف ديگري نداشتند:
و دست بسته به بازي
بازي مي كرد
بازي مي كرد و
از سه طرف بسته مي شود
يك طرف
شانه پهناي ريش من خنديد
يك طرف
چشم بسته شد باز
يك طرف
طرفها طرف ديگري نداشتند:
داستان هزار و دو شب و فرداي اش كه ابري ست
داستان هزار و سه شب وديوارهايي كه قد مي كشد همچنان
داستان هزار و چند شب و دوربيني كه نمي ديديم
داستان هزار و صد شب و
عدسي سريع السيري از دور پيدا نيست
داستان هزار و من شب و تو شب و
كه نمي آیی!
علی آزادی
علی آزادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر