تو نغمه خوانِ امیدی و اوستادِ سرود
خروش خروس
تو ای خروس سحر، خوش بخوان، بلند بخوان
زشور بختی این خفتگانِ بند، بخوان
زشور بختی این خفتگانِ بند، بخوان
سفیرِ خوش خبرِ صبحِ پر فروغ، تویی
هزار نغمه ی شیرینِ دلپسند، بخوان
ترا که جامه ی رنگین و جانِ یکرنگ است
براین دورنگیِ دیرنده ی نژند، بخوان
براین دورنگیِ دیرنده ی نژند، بخوان
ز مرزهای خراسان بنال، تا ایلام
ز کوهپایهی صیراف، تا سهند، بخوان
ز کوهپایهی صیراف، تا سهند، بخوان
چو ماهتاب گذر کن، ز سرزمین ختا
ز آهوانِ گرفتارِ در کمند، بخوان
ز آهوانِ گرفتارِ در کمند، بخوان
تو ای نشانهی گردنکشی و رزم
وغرور
دلت خوش ونفسات گرم وبیگزند، بخوان.
دلت خوش ونفسات گرم وبیگزند، بخوان.
تمامِ منظره، دیوارهای سیمانی است
دو دانگ پنجره در پردهی پرند، بخوان
دو دانگ پنجره در پردهی پرند، بخوان
به رغم کوردلانِ سیاهکارِ دورنگ
برقص روی دو پا، جاج کن*، بخند، بخوان
برقص روی دو پا، جاج کن*، بخند، بخوان
چو چنگ و عود، به تقریر حال خواجه بکوش**
چو پیر قونیه در نایِ هفت بند، بخوان
چو پیر قونیه در نایِ هفت بند، بخوان
به داد خواهیِ آزادگان، خروش بر آر
نگو به دادِ اسیران نمی رسند، بخوان
نگو به دادِ اسیران نمی رسند، بخوان
ز قارقارِ دلازارِ قاریان، مهراس
بگوشِ اهل نظر، پادزند و زند، بخوان
بگوشِ اهل نظر، پادزند و زند، بخوان
تو نغمه خوانِ امیدی و اوستادِ سرود
در این سیاهی و وحشت، بخوان، بلند بخوان
در این سیاهی و وحشت، بخوان، بلند بخوان
*جاج کردن (ژاژ؟) در زبان مازندرانی برآشفتن
خروس وپروبال کشیدنش برزمین را گویند
**اشاره به این سروده ی حافظ:
دانی که عود و چنگ چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
دانی که عود و چنگ چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
۲ نظر:
بسیار لذت بردم و سپاس🌹
عالیه “ دراین سیاهی و وحشت، بخوان، بلند بخوان”
ارسال یک نظر