او چون قطارِ سنگینِ قربانیان
هلن
گاهی هلن را میبینم
که با دامنِ بلندش
از راه میرسد.
راهبَری آهنین را هُل میدهد*
که بر زمین شیار میکِشد.
که با دامنِ بلندش
از راه میرسد.
راهبَری آهنین را هُل میدهد*
که بر زمین شیار میکِشد.
همیشه میپرسد:
"آقا!
امروز چند شنبه است؟
امروز چند شنبه است؟"
میگویم: "ژودی"
و گاهی "دانر اِشتاگ"*
زیرا میدانم هلن
از آلمان گریخته
و در پاریس شوهر کرده.
"آقا!
امروز چند شنبه است؟
امروز چند شنبه است؟"
میگویم: "ژودی"
و گاهی "دانر اِشتاگ"*
زیرا میدانم هلن
از آلمان گریخته
و در پاریس شوهر کرده.
او چون قطارِ سنگینِ قربانیان
از کنارم میگذرد
و من در فراسوی زمان
صدایشان را میشنوم.
از کنارم میگذرد
و من در فراسوی زمان
صدایشان را میشنوم.
مجید نفیسی
شانزدهم فوریه هزارونهصدونودوهفت
شانزدهم فوریه هزارونهصدونودوهفت
* "راهبر" بهجای "واکِر".
* "پنجشنبه" به فرانسوی و آلمانی.
* "پنجشنبه" به فرانسوی و آلمانی.
Helen
In Memory of Edna Sabet
Some times I see Helen
Passing by
.Wearing a long skirt
:She always asks
!Sir"
?What day is today
"?What day is today
I say: "Jeudi"
And sometimes: "Donnerstag"
Because I know
Helen had fled Germany
.And married in Paris
She passes by me
Like a heavy train of victims
And I hear their voices
.Out of the reach of time
Majid Naficy
February 16, 1997
۱ نظر:
سلام،
من شعر هلن آقای نفیسی را بارها خواندم. می خواهم به آقای نفیسی پیامی بدهم یا با ایشان صحبت کنم.
چگونه می توان با آقای نفیسی ارتباط گرفت؟
محسن
نام: محسن صیرفی نژاد
ایمیل:
sayrafynejad@yahoo.co.uk
ارسال یک نظر