This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

جمعه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۶

در سرزمین پارسیان / الهه رهرونیا: برای سرزمینمان که در استانه ی زایشی دوباره است ..

در سرزمین پارسیان پرنده‌ای هست
که به وقت مرگ میسوزد
و از خاکسترش نوزاد تازه برمیخیزد.

 زایش


پرندگانی هستند که تخم طلا میگذارند
یا اسب‌هایی که با بال زاده میشوند.
در سرزمین پارسیان پرنده‌ای هست
که هنگام مرگ میسوزد
و از خاکسترش نوزاد تازه برمی‌خیزد.
و مرواریدهایی که در عمیق‌ترین نقاط اقیانوس به دنیا میایند.
هر زایش سندهای تازه‌ای با خود میآورد
که رازهایی چند ملیون ساله را افشا میکنند.
و قاضی‌ای که ما را
به یک مادر، یک پدر و یک سرزمین محکوم میکند.
ما دسته دسته
چون ناوگانی از نوزادان به هستی سرازیر میشویم.
مثل نمک پاشیده میشویم در کاسه‌ای بزرگ
که ارکستری عظیم است.
هر کدام در جای معلوم خود مینشینیم
و سازی که به آن محکوم شده‌ایم مینوازیم.

تنها اندکی از ما از جایمان برمیخیزیم.
دست از نواختن میکشیم.
و آهنگی تازه مینویسیم.
مابقی ساز خود را تا مرگ مینوازند.
و آن را به نوزاد بعدی تحویل میدهند.

روزی که تو را دیدم نترسیدم
با اینکه ساز من
مداد قرمز کوچکی بود
و ساز تو ارگی بزرگ.
تو در سرزمین وایکینگ ها به خدمت کلیسا در آمدی.
و من در سرزمین پارسیان با مسلمانان مباحثه میکردم.
تا روزی که هر دو ساز خود را دزدیدیم.
و از کاسه فرار کردیم.
و یکدیگر را در مرکز بندری دور افتاده پیدا کردیم
من شعری نوشتم
تو یک ملودی
و فرزند ما زاده شد.
او را در سبدی گذاشتیم و بر دریا روان کردیم.
و دنبالش کردیم تا به قصر فرعون رسید.
وقتی ملکه او را از آب گرفت و خندید
ما شاد شدیم و من در لباس کنیزان
برای شیر دادن نوزادمان داوطلب شدم.

زایش چیز عجیبی است!
گاهی پرنده‌ای پیدا میشود که تخم طلا میگذارد.
و اسبی که با بال به دنیا میاید.
در سرزمین پارسیان پرنده ای هست
که به وقت مرگ میسوزد
و از خاکسترش نوزاد تازه برمیخیزد.

برگرفته از کتاب منتشر نشدۀ «هزار چشم کور پروانه»
27. جون 2016

هیچ نظری موجود نیست: