از طریق دوست و ناشر گرامی آقای مجید روشنگر، مترجم و سردبیر فصلنامۀ با ارزش "بررسی کتاب" در شهر لس آنجلس کالیفرنیا، با خبر شدیم که شاعر مشهور عباس صفاری، پس از سه ماه مبارزه با ویروس کووید 19، سرانجام امروز در ساعت 4 و 45 دقیقه بعد از ظهر در بیمارستان و در حالت اغما، ما را برای همیشه ترک گفت.
عباس صفاری در یزد زاده شد. خدمت سربازی خود را به درخواست خودش، در
بلوچستان گذراند. پس از آن به استخدام بهداری ادارۀ راه درآمد و به مدت دو سال به
درخواست خود، در جاهای دورافتادهای همچون بندر جاسک و دشت مغان مشغول به کار شد. صفاری وقتی حس
کرد که از کار در روستاهای دورافتاده و جادههای پرت، رضایت خاطر لازم را به دست
آورده است، از کار در بهداری استعفا داد و در تابستان ۱۳۷۶ برای ادامۀ تحصیل،
رهسپار امریکا شد. سفری که بدل به
یک سفر دائمی، و ساکن شهر لانگ بیج کالیفرنیا گشت. وی که برای تحصیلات آکادمیک خود، رشتۀ هنرهای تجسمی را انتخاب کرده
بود، قبل از آنکه مدرک خود را اخذ کند، دانشگاه را رها کرد و به شغل آزاد روی
آورد. فعالیتهای هنری و ادبی و نقاشی از همان سالها برای او شکلی جدی داشت.
شعر صفاری، در تثبیت زبان ساده و محاورهای با عاطفهای غنی، در اشعار شاعران جوان بعد از انقلاب تأثیر داشته است.
صفاری در کنار کار شعر و ترجمه، به ساختن چوب نگاره و چاپ دستی آن با
پرسهای ساخت دست پرداخته است.
آثار منتشر شده عباس صفاری:
در ملتقای دست و سیب: مجموعه شعر (۱۹۹۲–۱۹۸۸)، نشر کارون، لسآنجلس، ۱۹۹۲
تاریک روشنای حضور، نشر کارون، لسآنجلس، ۱۹۹۶
دوربین قدیمی و اشعار دیگر، نشر ثالث، ۱۳۸۱ - چاپ دوم و سوم انتشارات مروارید
هبوط یا حکایت ما - شعر بلند دو زبانه. چاپ اول: کلمات بدون مرز - نیو
یورک - چاپ دوم انتشارات سن مارتین. کتب درسی ۲۰۰۴ نیو جرسی
کبریت خیس، مجموعه شعر سالهای ۱۳۸۱–۱۳۸۳، نشر مروارید، تهران، ۱۳۸۴
چاپ نهم
عاشقانههای مصر باستان - ازرا پاوند. ترجمه، انتشارات مروارید ۱۳۸۳
کلاغنامه: از اسطوره تا واقعیت، نشر مروارید، تهران، ۱۳۸۵ چاپ دوم
ماه و تنهایی عاشقان:، نشر آهنگ دیگر، ترجمه اشعار دو شاعره کلاسیک
ژاپن :ایزومی کی بو، انونوکوماچی
کوچه فانوسها - ترجمه شعر غنائی چین باستان، نشر مروارید ۱۳۹۱
خنده در برف، مجموعه شعر - انتشارات مروارید، ۱۳۸۸ چاپ چهارم
تاریکروشنا، مجموعه شعر - چاپ اول انتشارات تصویر - لس آنجلس، چاپ دوم
و سوم انتشارات مروارید، ۱۳۹۰
مثل جوهر در آب، مجموعه شعر، انتشارات مروارید - ۱۳۹۵ (برنده جایزه
شعر خبرنگاران)
قدم زدن در بابل - مجموعهای از خاطرات و تک نگاریها - انتشارات
آرادمان - ۱۳۹۵
ملاقات در سندیکای مومیاگران - داستانهای کوتاه فارسی قرن چهارم - نشر ثالث، تهران، 1396
خون انار - مجموعهای از شعر اعراب آندلس- نویسنده ابن سعید. ترجمه
عباس صفاری - نشر چشمه، تهران 1397
عروس چوپانها - داستان منظوم از ازدواج اینانا با دموزی - گردآورنده
و مترجم عباس صفاری - نشر ثالث، تهران1397
مثل خواب دم صبح - گزیده اشعار- نشر ثالث[۲]، تهران 1397
پشیمانم کن - مجموعه شعر - نشر چشمه، تهران 1397
مقالات[ویرایش]
چارلز بوکافسکی، نگاه نو، ش ۶۴، (بهمن ۱۳۸۳): ص ۷۸–۸۱
فرزندان پاز نسل جدید شاعران مکزیک، مجله کارنامه، ش ۳۰، (شهریور
۱۳۸۱): ص ۷۲–۷۶
هجرانیهای ابن حمدیس - شاعر عرب زبان جزیره سیسیل - - مجله نگاه نو،
شماره ۹۹
در جستجوی حاج عبدو هیچمکانی. جهان کتاب
یک عکس یادگاری
در برنامه شعرخوانی جمعی که در سال 2009 در برکلی و به همت خانم نیلوفر طالبی برگزار شد، زنده یاد عباس صفاری نیز حضور داشت
از چپ: گراناز موسوی، پرتو نوری علا، مجید نفیسی، نیلوفر طالبی، زیبا کرباسی و عباس صفاری
Fiona Ma, Global Awareness of Contemporary Iranian Literature (2009)
تارنمای پرتو، فقدان شاعر مطرح معاصر عباس صفاری را به همسر گرامش تینا و دختران برومند و خانواده محترم صفاری، دوستان و یاران وی و علاقمندان شعرش تسلیت میگوید.
۴ نظر:
تسلیت به شما و همه اهل ادب. روحش شاد.
آقای صفاری شاعر خوب و پرکاری بود، اما حیف که میل او به مسافرت به ایران و به دست آوردن امکان چاپ کتابهایش، آگاهانه چشم خود را بر واقعیتهای دردناک سیاسی/اجتماعی ایران میبست و از او شاعری بدون وجدان یک شهروند آگاه و دلسوز مردم می ساخت. یادش گرامی
عجب خبر ناگواری! شاعر فصل ها هم رفت. لعنت به این ویروس. عباس صفاری یک دوست فوق العاده ای در سالهای دور بود که من همیشه سپاسگزار کمک و همراهی و محبت های بی دریغش در پشت صحنه های تاترم بودم. مدتی بود خیال داشتم با این دوست فرهیخته تماس بگیرم و از او سوال کنم ای شاعر تصویر و حساس چرا ایران... که نشد! افسوس که چه زود ما را ترک کرد! بسیار دلتنگم. به تینای نازنین، فرزندان عزیزش، خانواده محترم صفاری، هنرمندان و دوستدارانش تسلیت میگویم. روحش شاد و یادش همیشه مانا.
چه دریغ که دیر شناختمش.
و چه کم شعرش را خواندم،
اما چه گیرا بود انچه از او خواندم.
افسوس
ارسال یک نظر