21/05/2020
دست و دلم میلرزد. انگار رشته طنابی گلویم را میفشرد. نفسم بالا نمیآید،
مثل ملیحه که شب و روزش با حمل تنک گاز اکسیژن همراه بود.
نزدیک به دو سال من و ملیحه، هر روز یا برحسب حال ناخوشش، چند روز در میان، ایمیل نگاری میکردیم. گرچه همیشه از تنگی نفس و دردهای جانکاه پشت و کمرش رنج میبرد، اما سعی میکرد آنها را نادیده بگیرد و بخواند و بنویسد.
ملیحه برای نوشتن 14 جلد کتاب "روایتی از ادبیات فارسی در تبعید" که بیش از پانزده سال طول کشیده بود، سلامتی جسم و جان خود را داو گذاشت. مگر میشود فردی با آن همه هوش و حافظه قوی، ذهن و زبان گویا، با قلمی سبز و نوازشگر، یکباره خاموش شود.
برای چاپ این اثر ارزنده، در همین دوران نقاهت تلاش کرده بود، اما موفق نشده بود و بارها برایم نوشت می گذارمش کنار، دیگر به دنبال انتشار آن نیستم، اما میدانستم که دل کندن از موجودی که با ذهن و قلم و جسم و جانت، پرورده شده آسان نیست. چه بسیار تشویقش کردم که از تصمیمش در چاپ آن منصرف نشود.
و سرانجام آقای عباس شکری، نویسنده و مترجم زبردست و ناشر محترم "نشر آفتاب" برای چاپ و انتشار هر 14 جلد روایتی از ادبیات فارسی در تبعید، بسوی ملیحه، آمد.
ملیحه در ایمیلی سرشار از خوشحالی این خبر را به من داد. آخر قول داده بود، اولین کسی باشم که از چاپ کتابش با خبر شوم.
امروز فکر میکنم انتظار انتشار این پروردۀ ذهن و قلمش او را زنده نگه داشته بود. زیرا زمانی از لطف آقای شکری در انتشار کتاب نگذشته بود که ملیحه در خواب خوش بعد از ظهر دیروز، به آرامی از همه ما که دوستش داشتیم جدا شد، جدا شده از همه دردهای کشنده و تنگی نفس، که هر لحظه جانش را میگرفت.
چه سخت است به خواهر ارجمند و مهربانش وجیهه خانم، به یار و همراه و همسر عزیزش دکتر عزیز عطائی، که بقول ملی، نقشی مهم در شکل گرفتن "روایتی..." داشت، به فرزندان برومندش الکس و آذین و وابستگانشان، و به دوستانش، دوستداران آثارش، به همه اهل قلم و هنر، و به خودم، رفتن عزیزم؛ ملیحه تیره گل را تسلیت بگویم.
پرتو نوری علا
22/05/2020
برای کسب اطلاعات در مورد آثار ملیحه تیره گل، و نظراتش نسبت به ادبیات در تبعید، لطفن به لینک های زیر مراجعه کنید:
دقایقی پیش، نویسنده و دوست گرامیام آقای مجید روشنگر، سردبیر
فصلنامه هنری و فرهنگی "بررسی کتاب"، در ایمیلی، با اندوهی عمیق درگذشت دوست عزیزمان،
پارۀ تنم، ملیحه تیرهگل، شاعر و نویسنده و محقق ارزندۀ معاصر را به من خبر داد
. ناباور، چند بار از ایشان پرسیدم آیا منظورتان ملیحه خودمان است؟ و ایشان این
خبر دردناک را که از طریق وجیهه خانم، خواهر ملیحه جان دریافت کرده بود، تأیید
کرد.
به خودم میگویم کاش این خبر، شوخیِ بدی باشد، ملیحه باشد و باز بنویسد. دریغ .... دوست خوب و نازنین و فرهیختهام، ملیحه، ملی، می می، خانمخانما، که زنده یاد مادر، تو را چنین مینامید، در میان ما دیگر نیستی. در غیبتات ترا چه بنامم که شایستهات باشد و نشانگر مهر زلالم به تو...
نزدیک به دو سال من و ملیحه، هر روز یا برحسب حال ناخوشش، چند روز در میان، ایمیل نگاری میکردیم. گرچه همیشه از تنگی نفس و دردهای جانکاه پشت و کمرش رنج میبرد، اما سعی میکرد آنها را نادیده بگیرد و بخواند و بنویسد.
ملیحه برای نوشتن 14 جلد کتاب "روایتی از ادبیات فارسی در تبعید" که بیش از پانزده سال طول کشیده بود، سلامتی جسم و جان خود را داو گذاشت. مگر میشود فردی با آن همه هوش و حافظه قوی، ذهن و زبان گویا، با قلمی سبز و نوازشگر، یکباره خاموش شود.
برای چاپ این اثر ارزنده، در همین دوران نقاهت تلاش کرده بود، اما موفق نشده بود و بارها برایم نوشت می گذارمش کنار، دیگر به دنبال انتشار آن نیستم، اما میدانستم که دل کندن از موجودی که با ذهن و قلم و جسم و جانت، پرورده شده آسان نیست. چه بسیار تشویقش کردم که از تصمیمش در چاپ آن منصرف نشود.
و سرانجام آقای عباس شکری، نویسنده و مترجم زبردست و ناشر محترم "نشر آفتاب" برای چاپ و انتشار هر 14 جلد روایتی از ادبیات فارسی در تبعید، بسوی ملیحه، آمد.
ملیحه در ایمیلی سرشار از خوشحالی این خبر را به من داد. آخر قول داده بود، اولین کسی باشم که از چاپ کتابش با خبر شوم.
امروز فکر میکنم انتظار انتشار این پروردۀ ذهن و قلمش او را زنده نگه داشته بود. زیرا زمانی از لطف آقای شکری در انتشار کتاب نگذشته بود که ملیحه در خواب خوش بعد از ظهر دیروز، به آرامی از همه ما که دوستش داشتیم جدا شد، جدا شده از همه دردهای کشنده و تنگی نفس، که هر لحظه جانش را میگرفت.
ملیحه، در یکی از آخرین ایمیلهایش نوشته بود کاش میشد دیداری داشته باشیم، قهوهای بنوشیم و با هم حرف بزنیم، حرف بزنیم تا نفهمیم زمان چگونه میگذرد!
از ایامی بگوید که در لس آنجلس بود، که در دفتر نشریه ایرانشهر آقای خلیلی کار میکرد، از شرکتش در محفل ادبی "دفترهای شنبه" بگوید، که نقشی پررنگ و مؤثر و آموزنده در زمینه ادبیات فارسی و نقد داشت، و از زمانی بگوید که دوستان شاعر و نویسنده و هنرمند دفترهای شبنه پیرامونش بودند؛
زنده یادان منصور خاکسار، محمود عنایت، خلیل دیلمقانی، و دوستان دیگری که عمرشان بلند باد؛ مجید روشنگر، فضل الله روحانی، شیرین دقیقیان، خسرو دوامی، مهرنوش مزارعی، فریبا صدیقیم، مجید نفیسی، بیژن بیجاری، فریده شبانفر، یاشار صارمی، آذر ظهرابی، داوود غلامحسینی، علی کیافر، ژینوس صالح، کوروش یزدانی، محبوبه و فرزاد همتی، شیدا محمدی، شایان افشار، علیرضا طبیب زاده، آذرین صادق، آزاده فرهمند، الهام قیطانچی، کیوان فتوحی، الهام یعقوبیان، سودابه اشرفی، احمد ابراهیمی، عادل جوان، خلیل کلباسی، محمد غروی، پرتو نوریعلا و دیگر دوستان هنرمندی که گهگاه به جمع یاران دفترهای شنبه میپیوستند و شاعران و نویسندگان و هنرمندانی که از ایران و اروپا و کانادا، گذرشان به لس آنجلس می افتاد و شبی را در جمع یاران دفترهای شنبه میگذراندند.
از ایامی بگوید که در لس آنجلس بود، که در دفتر نشریه ایرانشهر آقای خلیلی کار میکرد، از شرکتش در محفل ادبی "دفترهای شنبه" بگوید، که نقشی پررنگ و مؤثر و آموزنده در زمینه ادبیات فارسی و نقد داشت، و از زمانی بگوید که دوستان شاعر و نویسنده و هنرمند دفترهای شبنه پیرامونش بودند؛
زنده یادان منصور خاکسار، محمود عنایت، خلیل دیلمقانی، و دوستان دیگری که عمرشان بلند باد؛ مجید روشنگر، فضل الله روحانی، شیرین دقیقیان، خسرو دوامی، مهرنوش مزارعی، فریبا صدیقیم، مجید نفیسی، بیژن بیجاری، فریده شبانفر، یاشار صارمی، آذر ظهرابی، داوود غلامحسینی، علی کیافر، ژینوس صالح، کوروش یزدانی، محبوبه و فرزاد همتی، شیدا محمدی، شایان افشار، علیرضا طبیب زاده، آذرین صادق، آزاده فرهمند، الهام قیطانچی، کیوان فتوحی، الهام یعقوبیان، سودابه اشرفی، احمد ابراهیمی، عادل جوان، خلیل کلباسی، محمد غروی، پرتو نوریعلا و دیگر دوستان هنرمندی که گهگاه به جمع یاران دفترهای شنبه میپیوستند و شاعران و نویسندگان و هنرمندانی که از ایران و اروپا و کانادا، گذرشان به لس آنجلس می افتاد و شبی را در جمع یاران دفترهای شنبه میگذراندند.
هم الان ملیحه مقابلم نشسته است و با
هم به ریش روزگار میخندیم.
چه سخت است به خواهر ارجمند و مهربانش وجیهه خانم، به یار و همراه و همسر عزیزش دکتر عزیز عطائی، که بقول ملی، نقشی مهم در شکل گرفتن "روایتی..." داشت، به فرزندان برومندش الکس و آذین و وابستگانشان، و به دوستانش، دوستداران آثارش، به همه اهل قلم و هنر، و به خودم، رفتن عزیزم؛ ملیحه تیره گل را تسلیت بگویم.
ملیحه جانم!
زنی دریا دل و پاک سرشت بودی، شریف زیستی، بی نیاز از بده بستانهای ادبی، خواندن و نوشتن را زندگی کردی. نوشتههایت ورقهائی زرّیناند در تاریخ ادبیات فارسی. یاد گرامی تو و آثار با ارزشت، فخر ادبیات ایران زمین است.
زنی دریا دل و پاک سرشت بودی، شریف زیستی، بی نیاز از بده بستانهای ادبی، خواندن و نوشتن را زندگی کردی. نوشتههایت ورقهائی زرّیناند در تاریخ ادبیات فارسی. یاد گرامی تو و آثار با ارزشت، فخر ادبیات ایران زمین است.
پرتو نوری علا
22/05/2020
برای کسب اطلاعات در مورد آثار ملیحه تیره گل، و نظراتش نسبت به ادبیات در تبعید، لطفن به لینک های زیر مراجعه کنید:
اطلاعیه: 7 جلد از مجموعۀ "روایتی از ادبیات فارسی در تبعید" اثر ماندگار ملیحه تیره گل، توسط نشر آفتاب منتشر شد.
در آغاز سال نوی ایرانی، خبر انتشار 7 جلد باقیمانده از مجموعه 14 جلدی "روایتی از ادبیات فارسی در تبعید" اثر ماندگار ملیحه تیره گل توسط نشر آفتاب را به فال نیک میگیریم
و چند شعر از ملیحه تیره گل
۱۷ نظر:
پرتو جان چه اندوهی. تسلیت می گویم.
دستکم تو و من، تا ملیحه زنده بود از او در گستره همگانی تقدیر کردیم.
پرتو عزیز، با سلام و آرزوی روزهایی که اندوه کمتر در کنارمان چنباتمه بزند و فرصتمان دهد دستِکم بر سفر شهروز رشید، فرهنگ کسرایی و... خوب زار بزنیم. هنوز دودِ خاکستر منصور خاکسار، آب دیده بر چشمانمان مینشاند که ملیحه شد، گل سرسبد غم جانکاه دیگری.
برای تو دوست عزیز و همه دوستانش آرزوی شکیبایی می کنم.
دوستدارت
عباس شکری
پرتو مهربان و زیبایم، چه خبر دردناکی!
چه غمبزرگی برای تو که همیشه از او میگفتی و همدم و مرهم دردهایش در طول این همه سال بودی، و چه غم و کمبود ژرفی برای جامعه ادبی ما. عمیقا برایت آرزوی تحمل نبودش را دارم. در غمت شریکم.
دوستت دارم
هنگامه
«از شمارِ دو چشم یک تن کم وز شمارِ خرد هزاران بیش
توشه جان ریش زو بِرُبای پیش کایدت مرگ پای آگیش
آنچه با رنج یافتیش و بذل تو بآسانی از گزافه مدیش»
و ملیحه تیرهگل (همهیِ ما) چه با عشق توشه جان خویش را به ارمغان دفترِ زمانه گذاشت و رفت، توشهای که پرتو نوریعلایِ نازنینِ ما به ایجاز نوشته:
ملیحه برای نوشتن ۱۴ جلد کتاب "روایتی از ادبیات فارسی در تبعید"«که بیش از پانزده سال طول کشیده بود، سلامتی جسم و جان خود را داو گذاشت...»
نمیتوان فقط گفت خاطرهاش همراه با ماها خواهد بود چون تصویر زندهاش در ضمیرمان هست: آن وقارِ توام با صمیمیتِ بیشائبه، کلامِ آرام و متین اما فرهیختهاش، دوستیهایِ گرم و دل سوختهاش...
پس حضورِ خاطرهاش را «جشن» بگیریم حتا اگر حالی اشک مجالی ندهد...
بسيار متاسف و سوگوارم، انگار پتگی بر سرم فرود آمد.تسليت به همه
بسیار بسیار متاسفم. درد و رنج بزرگی است از دست دادن این انسان پرکار و مهربان و با فرهنگ.
همین هفته پیش بود که با هم چندبار ایمیل رد و بدل کردیم.
در یکی از آخرین ایمیل ها نوشتم
دوست نازنینم، ملیحه خانم تیره گل نازنین
دوست مشترکمان پرتو نوری علا دلنوشته و شعر شما را برای من - و دوستان مشترک دیگر - فرستاده است. حتمن میدانید.
چه شعر دلنیشنی که هم غم توی آن است و هم امید و هم نوای بهبود
پاینده و پربار باشید.
با مهر بسیار
علی
و او چنین پاسخ داد
درود بر شما جناب کیافر عزیز؛
این هم- به قول معروف- برگ سبزی است تحفهی درویش برای دوست ارجمند و فداکارمان، جناب خسرو دوامی.
خوشحالم که شما در آن، امید و نوای بهبودی را هم دیدهاید. درود مرا به ژینوس بانوی نازنین برسانید.
با بهترین آرزوها
ملی
جایش بسیار خالی خواهد بود و یادش فراموش نشدنی. تسلیت من به تمامی دوستان و یارانش.
علی کیافر
پرتو خانم گرامی، بسیار متاسفم و به جامعهی ادبی و پژوهشگر ایرانی و از جمله به شما، و نیز به خانوادهی ایشان و دوستدارانشان تسلیت میگویم. یادشان همیشه زنده و راهنمای ایرانیان باد.
ف.
What a shock and what a big loss! What a brilliant and hardworking woman! I learned so much from her first book when it was published here in LA. She will be profoundly missed! Thank you Partow jon for letting us know and condolences to all of us. We have come to mourn now for a great woman writer who spent a lot of time of her life to just read and write and leave them for this and the next generations to know what happened to all those artists who had to come to the exile and continue working in spite of being far from home and disconnected from the homeland. Huge accomplishment she has done. 😢🖤
Koorsh
دوست عزیزT سلام
خیلی متأثر شدم از خواندن خبر درگذشت ملیحه تیره گل... یادم است نوشته بودی که بیمار است. تسلیت میگویم.
اگرچه یک بار بیشتر او را ندیده بودم، ولی از جمله دوستان خوب بود و هست.
امیدوارم تندرست و پایدار باشید...
اگر قرار شد متنی نوشته شود، نام مرا هم بیفزایید...
قربانت
ناصر زراعتی
بسیار متاسف شدم پرتو جانT
با ملیحه تیرهگل دوست بودم ولی مدتی از ایشان خبر نداشتم. تسلیت میگویم.
شهلا عبقری
جای تاسف بسیار است. از دست دادن صاحب نظر متعهدی
چون ملیحه تیره گل، آسیبی بسی بزرگ به تاریخ هنری
و ادبی هر فرهنگی است . جایشان خالیست.
فریده شبانفر
پرتو جان، دلم به درد آمد. رفتنش داغدارمان کرد. زن قدرتمند ادبیات مهاجرت، ملیحه نازنین. دریغ و درد...
باید سوگ نامه ای بنویسم برایت ملیحه ی عزیز...
و اما عیاس شکری ناشر، ممنون و سپاس. راوی آدبیات مهاجرت ما، انتظارش آرام گرفت و به خوابی خوش فرو رفت.
مهین خدیوی
22/ماه مه 20
What a wonderful woman. Yaadash Geraami
درگذشت ملیحه تیره گل ادیب گرانقدر و انسان صمیمی و بی ریایی که به دوستی و همکاری ارج واقعی می گذاشت
بسیار اندوهبار است و به همه دوستان و همقلمان، تسلیت میگویم
ملیحه قولی به من داده بود برای شماره آینده فصلنامه آرمان که ایکاش این چنین نمیشد. ایکاش میشد قول او را مثل
گل زیبایی که نمی خواهم پژمرده شود، لای کتابی بگذارم تا با همان رایحه و رنگ خوش بماند و خشک شود.
در سال ۲۰۱۸ در فصلنامه آرمان به قلم پرتو عزیز از زنده یاد ملیحه تیره گل یاد شد
http://armanfoundation.com/wp-content/uploads/2018/07/articlepa.pdf
شیریندخت دقیقیان
ملیحه تیره گل را از نزدیک چندین بار ملاقات کرده بودم . زنی مصمم , پر کار , هدفمند , خوش فکر, زنی از جوهر تداوم و تعهد. زنی سرشار از عشق برای به پایان رساندن کاری که آغاز کرده بود. او زنی بود که همواره با تیز بینی و هوشیار ی خود را در جهت عدالت قرار میداد. فقدان وی برای ادبیات ایران سنگین است . او به نظر میرسد با مرگ قرار داشت تا به پایان رساندن کار خود به وی فرصت دهد. ادبیات در تبعید , کلمات، جملات, شعر ها , قصه ها در کنار خیل بستگان , دوستان و قدردان ملیحه تیره گل در سوگ از دست دادن وی هم حس هستند. سوگ زنی که با دقت به جای جای نوشتهها گوش میداد، میخوا ند و صفحه به صفحه شناسنامه آثار هنری - واژهیی که خود وی به کار میبرد - را مرور میکرد. زنی نکو نام و تاثیر گذار که حضورش، یادش و گذار وی را به این جهان قدر میدانم.
الهه امانی
علیرضا طبیب زاده:
پرتو عزیز من پس از مدتهای مدیدی تارنایت را امشب باز کردم و این خبر اندوه فراوانی بر دلم نهاد.
یاد آن شبی افتادم که در اتاق کوچک زنده یاد منصور خاکسار(همان شب رفتنش) با بچه های شنبه دور هم بودیم و همه انگاری مرغ سر کنده پریشان حال و به هم ریخته.
همان حال آنشب را دارم با این تفاوت که دوستان نیستند تا به هم دلداری بدهیم.
در گذشت خانم ملیحه ی تیره گل برای ادبیات در تبعید فقدانی تاسف بار است و آنهایی که اورا می شناسند می دانند که چه زن تلاشگر و باسواد و بی ادعایی در پشت آن شخصیت باهوش و مهربان نهفته بود.
یاد و خاطره های خوب او همیشه با یاران او خواهد ماند.
علیرضا طبیب زاده
ارسال یک نظر